۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۳
کد خبر: 569684

«گفتم شهید می‌شوم/ اما نشد/ نشد/ این را فقط برای تو می‌گویم/ این دست نو شدن‌ها/ کم دست می‌دهد...»*

هیچ متنی بدون زمینه‌ای که متن در آن قرار گرفته، قابل خواندن و درک نیست.

«شلیک کن!»

این جمله بدون زمینه، غیرقابل درک و بی‌معنی است. در زمینة جبهه جنگ این جمله به معنای شلیک گلوله یا خمپاره یا موشک است و در زمینة میدان فوتبال به معنای شوت و در زمینة یک میزگرد سیاسی به معنای زدن حرف آخر!

وقایع مهم و بزرگ سیاسی، اجتماعی، دینی و تاریخی در حکم زمینه‌هایی قدرتمند برای خلق و درک متن‌های ادبی هستند.

با تکیه بر این فرامتن‌ها و در قاب این زمینه‌هاست که بسیاری از اشعار حتی با نشانه‌هایی کمرنگ و مختصر قابل درک می‌شوند. نکته اینجاست که در حوزه‌ای خارج از حوزة آشنا با این فرامتن‌ها و زمینه‌ها، دیگر شعر قابل درک نخواهد بود یا به‌درستی فهمیده نخواهد شد. به عبارت دیگر، شعر طیف مخاطبان محدود و تعریف‌شده‌ای خواهد داشت.

شعر نیمایی علی هوشمند به فرامتن و زمینه جنگ دفاع مقدس ملت ایران نه‌تنها در ۸ سال جنگ تحمیلی بلکه در تاریخ انقلاب اسلامی‌ وابسته است و با تکیه بر آن خلق شده و درک می‌شود. آن حسرت نوستالژیکِ قدرتمندِ جاری در شعر نه‌تنها برای ما مخاطبان خاص معنا دارد بلکه آن همه نبرد و شهامت و جاماندن‌ها را دیده و با پوست و گوشت خود حس کرده‌ایم. مضمون «نو شدن با شهادت» را جلوی مخاطبان نروژی یا پانامایی بگذارید و آنگاه غریب‌ترین و عجیب‌ترین شعر را ببینید که همچون یک کاغذپارة حاوی خطوطی نامفهوم مچاله می‌شود.

بازی زبانی غایتمند و حساب‌شدة هوشمند با واژه «دست» که رگه‌ای از ایهام هم در خود دارد را اساساً می‌توان ترجمه‌ناپذیر دانست.  شعر علی هوشمند شعری است وابسته به فرامتن و زمینه‌ای قدرتمند که به آن معنا می‌بخشد و در عین حال آن را از مخاطبی جهانی محروم می‌کند. اما علی هوشمند و علی هوشمندها را چه باک و دریغی است!؟

* «رسیده‌تر از ماه به نیمه چهارده»، علی هوشمند، انتشارات فصل پنجم، ۱۳۹۰، صفحه ۱۵.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.