۲۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۸
کد خبر: 573521

راننده تاکسی مان رفته برای کمک. دو نفر در کمال ناباوری همدیگر را درب و داغان کرده اند. با دست و پا و زبان و سر و خون از صورت یکی شان پایین می چکد.

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: همان قصه تکراری... یکی دو ماشین جلوتر، اتومبیل دو انسان با هم برخورد کرده و خیابان حالا میدانِ نمایش آدمیزادی ست که بهم پریده اند با فحش و ناسزا... با مُشت و لگد و قفل فرمان...!! با پرخاشگری مطلق...

هنوز مأمور راهنمایی و رانندگی نیامده. و مسافران، گردِ این نزاعِ خونین جمع اند. چنارهای پیرِ شهر اما خونسرد و آرام ایستاده اند.

رادیوی تاکسی باز است و مجری محترم برنامه، بی وقفه از احترام و دوستی می گوید. از خصائص اشرف مخلوقات.

گوشم در ماشین و چشم هایم خیابان را سِیر می کند که ناخواسته به این جملات می خندم و زمزمه می کنم: کدام همنوع!؟ کدام آستانه تحمل!؟ وقتی آدم ها سَرِ هم را برای یک حادثه می ترکانند!؟ آن هم پیش نگاهِ پنج کودک که این معرکه ی پُرخشونت را به تماشا ایستاده اند. و دارند در ذهن شان از این رفتارهای تهاجمی، عکس می اندازند.

بعد از آهنگی کوتاه، مجری ادامه می دهد: لطفاً حکمرانی عاطفه را در این روزگار خسته ی پُردود و ترافیک، جدی بگیرید. راه نجات ما، در آرامش و مهربانی ست. در گذشت است.

بالاخره دو راننده ضد اجتماعی و جنگجو را مردم از هم جدا می کنند. با یک عدد سرِ شکسته، صورت چنگ خورده و صندوق و کاپوتِ قُر شده.

مأمور کروکی اش را می کشد و بعد از ده دقیقه همه می روند پی کارشان. و ما هم.

قسمت مُضحک و نامعقول قضیه اما اینجاست که اثرات روحی و فیزیکی ماجرا چندبرابر هزینه مالی این پیشامد است. کودکان بیننده، ایجاد ترافیک، آبروی وسط گذاشته شده و کلمات گوشخراش و بی پروایی که با عربده بر زبان آمده... .

از تاکسی که پیاده می شوم، بیقرارم... خونسردی ام به شدت اُفت کرده... انگار ناسزاها با من همراه شده اند... توهین ها... مشت ها و مبارزه ها...

کاش می شد برای داشتن جامعه ای پاکیزه و بی نزاع، فرهنگ بیشتری به آن تزریق می کردیم. مثلاً برای دادن گواهینامه حتماً سلامت روانی شرکت کنندگان در اولویت قرار می گرفت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.