سنندج- حکایت شهر ما مثل قصه آن پادشاهی است که دستور داد از هر کور و شل و کچلی یک سکه مالیات بگیرند. گزمه‌ها به مردی می‌رسند که طاس بود و همین که جلو رفتند دیدند یک چشم هم ندارد و وقتی مرد پا به فرار گذاشت دیدند شل هم هست و گزمه‌های ذوق زده هم گفتند: نجنب که گنجی!

قدس آنلاین- گروه استان ها- ناصر خالدیان: حکایت شهر ما مثل قصه آن پادشاهی است که دستور داد از هر کور و شل و کچلی یک سکه مالیات بگیرند.   گزمه‌ها به مردی می‌رسند که طاس بود و همین که جلو رفتند دیدند یک چشم هم ندارد و وقتی مرد پا به فرار گذاشت دیدند شل هم هست و گزمه‌های ذوق زده هم گفتند: نجنب که گنجی!

گزمه‌های ذوق‌زده در خیابان‌های باریک و غیر استاندارد، ماشین‌های غیر استاندارد و راننده‌های غیر استاندارد را مرتب جریمه می‌کنند. ظاهراً این گنج پایان ندارد و عجیب این که این دور تسلیم همچنان ادامه دارد. چون اگر نبود که حداقل بخشی از وضعیت ترافیک شهر درست می‌شد و این طرح‌ها و جریمه‌ها ادامه پیدا نمی‌کرد. ولی مثل اینکه این مصائب هم برای رانندگان و هم برای «راهنمایی» و رانندگی، پیش از اینکه «قانون» باشد، به یک «عادت» تبدیل شده است. وقتی «آب» در جایی ساکن باشد و به پستی گودال عادت کند، می‌گندد. آیا ما در حال گندیدن نیستیم؟

... اگر بگذارد

پشت چراغ قرمز در یک ماشین مسافرکش نشسته‌ای. پیرمردی است با دستان استخوانی و نگاه بی‌فروغ. زانتیای کناری، یک نوار دیشدان دیشدان گذاشته و پسر جوانی با لوچه آویزان پشت فرمان، با نگاهش دختران خیابان را می‌بلعد، پیرمرد می‌گوید: بازنشسته است. دو جوان دانشگاه «آزاد»ی دارد و از عهده مخارج زندگی برنمی‌آید. «راهنمایی» و رانندگی هم به خاطر تخلفی، هفت هزار تومان جریمه‌اش کرده در حالیکه تا آن لحظه پانصد تومان بیشتر کار نکرده بود. گواهینامه‌اش را هم به خاطر اعتراض برده بودند. پیرمرد به زانتیای بغلی نگاه می‌کند و آه می‌کشد. فکر می‌کنی الان است که آه آن مرد مثل ابری تیره آسمان را بپوشاند. باز هم تو «راهنمایی» و رانندگی!

پیاده‌رو خصوصی

در خیابان فردوسی و در اوج ازدحام یا به اصطلاح «ساعت پیک آمد و شد»، دو خانواده وسط خیابان ایستاده‌اند و در حال خوش و بش و روبوسی با یکدیگر هستند و تقریباً نصف پیاده‌رو را گرفته‌اند. مردم، غرزنان به خیابان می‌زنند چون پیاده‌رو «گرفته» است. جوانی سعی می‌کند از میان آنها عبور کند که توسط‌شان مورد فحش و ناسزا قرار می‌گیرد. البته افراد «شهروند» در این گونه موارد سعی می‌کنند به گوشه پیاده‌رو بروند و سلام و احوال‌پرسی کنند تا محل عبور مردم را نگیرند. برخی به صورت جمعی و حلزون‌وار در حال قدم زدن و سیر و سیاحت در پیاده‌روها یا معابر باریک هستند. بیکاری هم که الا ماشااله طوری است که رؤیت نمی‌شود به انبوه دست‌فروشان بینوایی که خیابان را بند آورده‌اند چیزی بگویی. با زور چیزی درست نمی‌شود. باید فکری اساسی کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.