۲ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۸
کد خبر: 585214

در ادامه سلسله‌نشست‌های فیلمهای به‌نمایش‌درآمده در گروه هنر و تجربه، جلسه نقد و بررسی فیلم «کله سرخ» با حضور کریم لک‌زاده (کارگردان) و بهزاد دورانی (بازیگر) در سینما هویزه مشهد برگزار شد.

می خواستم از شاعرانگی فرار کنم

قدس آنلاین- لک‌زاده در ابتدای این جلسه در توضیح این نکته که چرا تماشاگر حس می‌کند فیلم‌هایش به همدیگر شباهت دارند، گفت: راستش نمی‌توانم با آگاهی بگویم که من یک سینماگر مؤلفم زیرا فقط سعی می‌کنم برای چیزهایی که دوست دارم، یک قالب سینمایی پیدا کنم. من همیشه برای ساخت فیلم با جغرافیا شروع می‌کنم و بعد، بازیگران و سپس دغدغه‌هایی را که درباره فیلمنامه دارم، گرد هم جمع می‌کنم. از سوی دیگر، وراثت موضوعی است که همیشه دغدغه من بوده است و تقریباً در همه آثارم به آن اشاره داشته‌ام؛ اینکه انسان چه ویژگی‌هایی را می‌تواند به ارث ببرد و فرد نمی‌تواند از وراثت فرار کند.

این کارگردان در پاسخ به این سؤال که آیا «کله سرخ» یک فیلم اجتماعی است، افزود: مجری برنامه از لفظ «رئالیسم جادویی» برای این فیلم استفاده کرد. ممکن است عده‌ای بگویند که ریشه این مکتب از ادبیات می‌آید و اصلاً فیلم من هیچ ربطی به این مکتب ندارد. ولی باید بگویم که برای این فیلم اصلاً منظورم این مکتب نبوده است و اگر مجبور بشوم که اسمی روی این کار بگذارم، فقط می‌توانم بگویم به آن سبک نزدیک‌تر است. ادبیات کلاسیک جزء علاقه‌های جدی من است و طبیعتاً تأثیرش را روی کارهایم می‌گذارد.

کارگردان فیلم «قیچی» ادامه داد: من وقتی می‌دیدم که در صحنه‌ای دارد برف‌ خیلی جذابی می‌آید و همه چیز بسیار زیباست، خیلی ترسیدم. چرا؟ چون بدون حضور من هم فیلمبردار می‌توانست قاب زیبایی را ببندد و بگیرد. من دنبال این بودم که چطور می‌توانم از این جاذبه و از شاعرانگی و هر چیزی که این زیبایی را نشان دهد، فرار کنم. خیلی می‌ترسیدم که نزدیک به فرهنگ و اهالی آن منطقه (شمال) شوم. یعنی مثلاً همین چیزهایی که برخی از دوستان به آن اشاره کردند مثل کارکردن روی لهجه. وقتی می‌دانیم که ممکن است در برخی روستاها به خاطر درگیری برای زمین و وراثت اتفاقاتی بیفتد و خون‌هایی ریخته شود، دیگر چه اهمیتی دارد که این روستا مربوط به کدام جغرافیا باشد؟

من با روی‌دستبردن دوربین می‌خواستم از شاعرانگی فرار کنم. به این فکر کردم که این دنبالکردن کاراکترها و آن نزدیکشدن‌ها برای فیلمبرداری با سه‌پایه کار خیلی خشکی است و چیزی که می‌خواهم، درنمی‌آید.

در ادامه جلسه بهزاد دورانی درباره تجربه بازی در فیلم‌های قبلی کریم لکزاده گفت: من از سال ۶۴ نورپردازی در سینما را شروع کردم. یک بار مرحوم عباس کیارستمی سر یکی از فیلم‌های داریوش مهرجویی مرا دیدند و گفتند: بازی می‌کنی؟ گفتم بله، چرا که نه! گذشت تا اینکه سه چهار سال پیش دوباره کیارستمی را دیدم و پرسید: چرا دیگر بازی نمیکنی؟ گفتم فکر می‌کنم بازیگریام الآن فیلم «باد ما را با خود خواهد برد» را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. گفت نه! آن فیلم جای خودش را دارد و تو هم می‌توانی ادامه بدهی. بعد هم که لک‌زاده پیشنهاد داد و چند تا کار را با هم انجام دادیم.

وی نبود لهجه شمالی و ظرافت‌های فرهنگی را جزء شاخصه‌های مثبت این فیلم عنوان کرد و گفت: خوشحالم که فیلم با لهجه مازندرانی درنیامده است؛ هرچند اگر کریم از ما می‌خواست، می‌توانستیم این کار را انجام دهیم. از طرف دیگر، لهجه مازندرانی انواع و اقسام مختلفی دارد. آمل و گلستان و ساری و خیلی از شهرهای دیگر هر کدام‌ لهجه خاصی دارند. ما اگر می‌خواستم این کار را بکنیم، فیلم تماماً مربوط می‌شد به یک نقطه و خوشحالم که این اتفاق نیفتاده است. همین که کریم جرئت کرد با این موضوع کنار بیاید و لهجه را اعمال نکند، جای تقدیر دارد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.