هر دو شاید در برخی از روایتگری هایشان اشکالاتی داشته باشند ولی ظاهرا مهدویان چندان علاقه ای به پیچیدگی و ملاحظه گری روایتگری حاتمی کیا در فیلم هایش ندارد. شاید برخی بگویند تکنیک پیشرفته حاتمی کیا در سینما پیام وی را پیچیده تر کرده ولی وقعیت همان است که مهدویان شفاف تر در حال روایتگری است. سینمای وی پیام را شفاف تر منتقل می کند و به همین دلیل جبهه مقابل را سریع تر منفعل و وادار به واکنش می کند.

آیا مهدویان، حاتمی کیا را پشت سر گذاشته است؟

به گزارش قدس آنلاین،   فیلم لاتاری برخلاف دیگر فیلم های مهدویان صرفا روایت یک قهرمان دهه شصت نیست بلکه قصه دارد و همین داشتن قصه یعنی مهدویان دارد فیلم سینمایی استاندارد می سازد. البته مهدویان یک تفاوت با بسیاری از مدعیان کارگردانی با سالها تجربه را دارد و آن این است که دوربینش را تبدیل به جامعه ناظر و در خدمت راویتگری قرار داده است.

دوربین وی صداقت دارد و این از محتوای فیلم ها هم هویدا است. کارگردان ماجرای نیمروز و لاتاری نشان داده که اگر در همین وضعیت فعلی سینمای ایران کارگردان های کشورمان فقط در جایگاه راوی بی غرض هم قرار بگیرند، هم فیلم هایشان را مردم می پسندند و هم به انقلاب کمک بزرگی خواهند کرد.

محمد حسین با فیلم لاتاری نشان داد که می خواهد کارگردان این روزهای ایران هم باشد. شاید به همین دلیل او از این به بعد وارد چالش بزرگتری با روایت های متضاد و متفاوت هم صنفی‌های خود خواهد شد. برای آن بخشی از سینمای ایران که سالهاست گذشته را بگونه ای روایت کرده اند که امروز بتوانند روایت خود را به مخاطب تحمیل کند، مهدویان با لاتاری زمانه خود غیرقابل تحمل خواهد بود. مهدویان ظاهرا بنا گذاشته در همه آثارش قهرمان حقیقی را به مردم نشان می دهد و این برای روشنفکران سینمای ایران قابل تحمل نیست.

اما اینکه فیلم های مهدویان حتی وقتی مورد تمجید روشنفکران سینمای ایران نیست، بازهم مورد استقبال قرار می گیرد، یعنی اینکه او قهرمان درست، فرآگیر و قابل باوری به جامعه مخاطبین خود معرفی کرده است. جنس قهرمانان مهدویان جنس فرآگیر جامعه ایرانی است و البته ظلم است اگر آنکه بگوییم صرفا قهرماناش مورد پسند مخاطب ایرانی است.

برای مخاطبی که در سینمای ایران عادت کرده که جامعه کشورش را بدون قهرمان ببیند، و یا قهرمانانش مساوی با بریدگان و متفاوت از جامعه ایرانی معرفی شوند، لاتاری اتفاق خوبی است. لاتاری به سینمای ایران در حال یادآوری این نکته نیز است که قهرمان در سینمای هم جایش خالی است و هم جنس قهرماناش را باید عوض کند. خلاصه کلام اینکه لاتاری ژست قهرمان نمی گیرد بلکه خودش اصل جنس است!

مخاطبین قهرمان فیلم لاتاری را باور می کنند، همچنان که قهرمانان فیلم نیمروز را باور کرده اند و همانطور که قهرمان فیلم ایستاده در غبار را... اینکه مهدویان و دوستانش چگونه قهرمانان خود را باور پذیر می کنند به نظر صرفا دور کردن کلیشه ها از قهرمانان فیلم نیست بلکه علاوه بر آن درست و واقعی روایت کردن این مساله را ناخودآگاه وی رعایت می کند. او قهرمانی را روایت می کند که اینک هم آروزی جامعه است و هم جامعه حس و لمس خوبی از این قهرمانان را داشته و تنها دغدغه اش دیدن و تخیل کردن آن نمی شود، بلکه بعد به دنبال تکثیر آن است!

البته برای باور پذیر کردن بیشتر؛ مهدویان قهرمانانش را -به قول خودشان- زمینی کرده است، ولی این تمام ماجرا نیست، قهرمانی باور پذیر می شود که ادعا ندارد، درد دارد، درد می کشد، درد می گیرد، صداقت دارد، منافع ندارد، ایثار دارد، ریا ندارد، ظاهرسازی نمی کند، باور دارد، جنسش امید است، خودش تلاش می کند، خودش هزینه می کند، مستقل است، خودش هست، کژی ندارد، هرچه قوی تر است بیشتر ضربه می خورد!، مظلوم است ولی مقتدر، فراتر از چارچوب است و... و. به همین دلیل جامعه او قبلا دیده و گاهی هم این روزها می بیند! البته تکلیف داریم که این نوع قهرمانان این روزها بیشتر دیده شوند.

هرچند قهرمان لاتاری شاید مابه ازای واقعی آن را نتوان مصدقا نشان داد ولی روحش در جامعه ایران است و همین مساله آن را باورپذیرتر از بسیاری از قهرمانان دیگر می کند. در هر صورت فیلمی که بتواند وضعیت موجود را نشان بدهد ولی سیاه‌نمایی نکند و از دل وضعیت موجود قهرمان هم معرفی کند، هنرمندی قابل تحسینی را به نمایش گذاشته است.

از سویی لاتاری در روز سوم توانست جشنواره فیلم فجر را تکان خوبی بدهد هم برای موافقین، هم برای مخاطبین و هم برای منتقدین! به همین دلیل دور از ذهن نیست اگر لاتاری ها در آینده بتوانند سینمای ایران را هم تکان عمیقی بدهند... همچنان که امروز فیلم درست اجتماعی درد زیادی از جامعه را دوا خواهد کرد.

اما آیا فیلم لاتاری شبیه آژانس شیشه ای یا آژانس شیشه ای دو هست؟   به نظر از یک زاویه نگاه لاتاری از آژانس شیشه ای اجتماعی تر و قهرمانش بین المللی‌تر است. قهرمان فیلم نیازی به ترحم ندارد بلکه اوست که به جامعه ترحم می کند و جامعه را بیدار می کند.

از سویی شاید قهرمان لاتاری مجبور است خیبری تر از آژانس شیشه ای عمل کند... کارگردان آژانس شیشه ای در دوم خرداد در حال درگیری با قواعد موجود داخلی است ولی قهرمان لاتاری در دهه نود ملاحظه غیر طبیعی بین المللی را هم ندارد! ظاهرا قهرمان لاتاری دغدغه چگونه بودن و دیده شدن در خارج را برای خودش حل کرده، البته او در این راه مکملی دارد که در جایگاه یک چهره امنیتی گره گشا است نه دست و پاگیر همانند «سلحشور» آژانس شیشه ای دو ... این موضوعی است که مهدویان با هنرمندی آن را حل کرده است.

بنابراین آژانس شیشه ای زمان زیادی از وقت خود را درگیر توجیه کردن جامعه آن روزش هست ولی لاتاری از نقطه‌ای به بعد جامعه را با خود همراه می کند، بیشتر از آژانش شیشه ای.

آزانش شیشه ای قهرمان داشت، جامعه را مورد خطاب و وادار به دلسوزی و یادآوری حقوق رزمندگان می کند، ولی لاتاری یک ویژگی بزرگتر دارد، می خواهد جامعه را بیشتر با خود همراه کند و به تحرک وادارد و در همراه کردن جامعه پل های بزرگتری با مخاطب متفاوت شده دهه نود برگزیده است.

لاتاری داستان روایت قهرمانی است که همچنان می خواهد و می خواهند قهرمان بازی هایش را ادامه بدهد. او نیازی نیست که شهید بشود تا قهرمان بماند و سپس تمام! او آمده است که بماند و تازه به همراه جامعه شروع دوباره ای داشته باشد.

*آیا مهدویان، حاتمی کیا را پشت سر گذاشته است؟
شاید مقایسه حاتمی کیا و مهدویان از اساس کار درستی نباشد، نه صرفا به خاطر سال های متفاوت زیست هنری این دو در سینمای ایران و یا حتی به خاطر هم افق بودن حاتمی کیا و مهدویان در سینمای جمهوری اسلامی؛ بلکه به علت اینکه کلاس سینمای حاتمی کیا در مرحله دیگری است و کلاس سینمای مهدویان در مرحله دیگری از سلوک فردی و هنری.

با این وجود این دو تفاوت های دارند، حاتمی کیا "چ" را در پارادیم خاصی ساخت و مهدویان "ایستاده در غبار" را با پاردایم دیگری و حتی با پیام های کمی متفاوت. شاید تفاوت فردی زیادی میان متوسلیان و چمران و حتی نوع سرنوشت شان باشد، ولی به جد سینمای مهدویان صمیمی تر و عاطفی تر از سینمای حاتمی کیا با مخاطبین است. به همین دلیل مهدویان در حوزه ارتباط با مخاطبین از راهی دیگری رفته است. کلاس روایتگری مهدویان از روایتگری حاتمی کیا شفاف تر است.

هر دو شاید در برخی از روایتگری هایشان اشکالاتی داشته باشند ولی ظاهرا مهدویان چندان علاقه ای به پیچیدگی و ملاحظه گری روایتگری حاتمی کیا در فیلم هایش ندارد. شاید برخی بگویند تکنیک پیشرفته حاتمی کیا در سینما پیام وی را پیچیده تر کرده ولی وقعیت همان است که مهدویان شفاف تر در حال روایت گری است. سینمای وی پیام را شفاف تر منتقل می کند و به همین دلیل جبهه مقابل را سریع تر منفعل و وادار به واکنش می کند.

خلاصه آنکه مهدویان و حاتمی کیا دو کارگرادان هم افق در سینمای ایران هستند ولی مهدویان در طول سینمای حاتمی کیا نیست و او به نظر معبر جدیدی در کنار معبر حاتمی کیا باز کرده است.

منبع: سایت جهان نیوز

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.