سید ضیاءالدین شفیعی : شاعران تا زمانی که مجموعه ای صنفی نداشته باشند که بتواند از آنها دفاع و نیازهای روزمره شان را مرتفع کند، همواره باید شاهد مشکلات و تنگناهایی باشند که از رهگذر مدیریتهای دولتی فرا روی آنها قرار می‌گیرد

شعری که در خیابان دولت خانه دارد، به کار ملت نمی‌آید

صفحه شعر روزنامه قدس که هر هفته روزهای پنج شنبه منتشر می‌شود، بر آن است که پنج شنبه پایانی هر ماه را به یکی از شاعران شناخته شده معاصر اختصاص دهد و بر همین اساس و به حکم اینکه سادات در هر کاری مقدم هستند، در پایان تیر ماه، با سید ضیاءالدین شفیعی شاعر خوب هم روزگارمان همکلام شدیم و با او درباره شعر، جشنواره های ادبی، مشکلات حوزه نشر و سرانجام تشکلهای صنفی ادبی و هنری صحبت کردیم.
شفیعی در میانه‌‌دهه‌چهل‌در خانواده‌یک روحانی مبارز و صاحب اثر در مشهد متولد شد، با تولد انقلاب‌اسلامی‌همزمان با تحصیل و در مسیر دلمشغولی‌های اجتماعی به‌عرصه‌فعالیتهای‌فرهنگی‌هنری‌قدم‌گذاشت و تاکنون ‌نزدیک به 30 ‌عنوان‌کتاب‌در زمینه‌های‌مختلف‌شعر، نثر، نقد و ترجمه‌منتشر کرده‌است.
او افزون بر سالها حضور در جبهه‌های نبرد و سابقه چندبار مجروح شدن، مسؤولیتهای فرهنگی و رسانه ای مختلفی داشته است و با تأسیس مؤسسه‌‌فرهنگی هنری «هنر رسانه اردیبهشت» و اهتمام به انتشار آثار شاعران جوان، در شناسایی گروه زیادی از چهره هایی که امروز به نامهایی آشنا در شعر معاصر ایران بدل شده اند، نقشی انکارناپذیر داشته است .
نخستین پرسش ما از او درباره وضعیت امروز شعر بود. او با لحنی تلخ و نومیدانه در این باره سخن می‌گفت و خود نیز تاکید می‌کرد « من البته هرگز مرحباگو نبوده ام و لحن من موافق حال و روز ادبیات و فرهنگ در سالهای اخیر تلخ تر هم شده است».
پرسیدم چگونه است حالا که تعدد جشنواره ها فراوان تر است و بودجه‌های تخصیص یافته دولتی در حوزه شعر افزون تر شما احساسی این‌چنین دارید؟ که شفیعی با بیان اینکه «همیشه معتقد بوده ام «شعر» و «شاعری» که در خیابان دولت خانه دارد، به کار ملت نمی آید » ادامه داد:« پس از این که 10 سال پیش به این تصمیم رسیدم که از مشاغل و مناصب رسمی و دولتی و اداری کناره بگیرم و در حوزه های مختلف فرهنگی و ادبی به شکلی مردمی تر و ارادی تر وارد شوم، فرصتی دست داد تا فاصله من به عنوان یک شاعر و مردم پیرامونم کمتر شود و با بازگشت به خود، دردهای من و مردم جامعه به هم نزدیکتر، حالا آنچه را که مردم کوچه و بازار حس می‌کنند، نزدیکتر و صریح تر لمس می‌کنم، این فروافتادن پرده ها مرا به رازهایی ازمردم و درمردم آشنا کرد که حالا بازتاب آن در لحن من و البته شعر هایم پیداست».

ادبیات، سرمایه ملی ماست
دوباره از او می‌پرسیم، با وجود اینکه شعر در این روزگار جایگاه مشخص دولتی، دفتر و بودجه مشخص و قابل توجهی دارد، پس چرا مشکلات به جای خود باقی است و او می‌گوید: «برای آنکه هنر چه در مرحله خلق اثر و چه در مرحله تأثیرگذاری بر مخاطب تابع بخشنامه و فرمان نیست.
مدیریت فرهنگی و هنری؛ یعنی فراهم آوردن شرایطی پیرامونی و جنبی که هنر بتواند در آن فضا آزادانه نفس بکشد، نه فربه کردن ارقام ستونهای بودجه موافق حال مرحبا گویانی که در اتلاف فرصتها و سرمایه ها بسیار چیره دستند! به تصور خدمت به هنر و ادبیات. اگر برنامه ریزی و فرصت سازی هوشمندانه و دقیق باشد و دل بستن به «صورت فعالیتها» جایش را به اهمیت داشتن «تاثیر برنامه ها» بدهد، حال و روز فرهنگ و ادبیات بهتر خواهد شد .»
شفیعی با تأکید بر اینکه «با بودجه سنگین یک سال جشنواره شعر فجر یا هریک از کنگره‌های ملی دیگر در حوزه شعر می‌توان ادبیات این سرزمین را نجات داد»، اضافه کرد: «به شهادت تاریخ، سرمایه ملی و متمایز کننده ما از دیگر کشورهای پیرامون، نفت یا معادن و یا انرژی هسته ای نیست، ادبیات است و باعث خجالت است که ما در استخراج و استحصال این سرمایه بی مانند و رفع مشکلات اساسی این حوزه به رغم گذشت سه دهه، درمانده ایم.»
بحث به جشنواره شعر فجر که می‌رسد، شفیعی از طرحی سخن می‌گوید که می‌تواند این جشنواره را با استفاده از تجربه های کشورهای دیگر منطقه در این حوزه به مسیر اثرگذاری وارد کند.
وی معتقد است: «وقتی جشنواره ای بیست و چند سال با تأخیر شروع به کار کرده است، می‌توانست با دو سه سال تأخیر دیگر، اما با مطالعه کافی و بهره مندی از تجربه‌های نمونه‌های مشابه منطقه‌ای آغاز شود و به شکلی منسجم و کم اشتباه تولد یابد .»
به اعتقاد او، اولین مشکل برگزاری فعلی جشنواره شعر فجر این است که در حقیقت «جشنواره» نیست و «کنگره» است. وی توضیح داد:« برگزاری «جشنواره» یعنی ساماندهی برنامه ای که در اجرای آن بر احساس «شوق» و «جشن» و «سرور» تأکید شده باشد و در فرایند برگزاری آن، از دورترین مناطق کشور تا مرکز، هر کسی که با خلق شعر نسبتی دارد، خود و اثرش را منتظر بیابد برای شروع جشن، نه اینکه فقط اثرش را بفرستد! برای تحقق چنین فضایی باید پیش از همه اعلام شود داوران در هر مقطعی چه کسانی هستند. اینکه پس از پایان جشنواره با فشار رسانه ها یکی دو نام که معلوم هم نیست واقعاً داوری کرده اند یا نه اعلام شود، فایده‌ای ندارد. افراد باید بدانند که آیا داورانی که قرار است شعرشان را داوری کنند، دارای اعتبار کافی برای داوری هستند یا نه؟ چون قوت و اعتبار جشنواره ها و داوری ها به وزن و قدر بودن داوران است .
سپس شاعران باید در حضور داوران و سایر شرکت کنندگان و مخاطبان و دوستداران شعر، آثارشان را ارایه دهند و کمیته داوران در حضور حاضران اما کاملا شخصی آرای شان در باره هر شعر ارایه شده را ثبت کنند؛. یعنی شاعران شعرهایشان را در برابر مردم بخوانند و داوران مخفیانه رأی بدهند و اگر جشنواره از مدیریت قدرتمندی برخوردار بود، ساز و کاری فراهم شود که حتی نظر مردم هم به عنوان سهمی از رأی نهایی درباره هر شعر دخیل باشد.
آن گاه برگزیدگان شهرستانها با هم و برگزیدگان استانها باهم و برگزیدگان منطقه‌ای باهم و سرانجام برگزیدگان مناطق شعری در مرحله کشوری رقابتی علنی و پرشور را در روز پایانی که آثار ارایه می‌شود و باز هم در حضور جمع ارایه می‌گردد و داوران در همان جا آرای خود را اعلام می‌کنند، نتایج نهایی روشن می‌گردد، در چنین فرصتی است که مردم و شاعران احساس شوق می‌کنند و جشنواره شعر تحقق می‌یابد. باید گستره ای وسیع و سراسری به طوری که تمام کشور و همه نگاه ها و نحله ها را در بر بگیرد، فراهم شود تا در این مسیر استعدادها و چهره های جدیدی شناخته و معرفی شوند، در صورتی که جشنواره ها و کنگره‌های ادبی ما سالهاست از معرفی کردن چهره‌های جدید ناتوان بوده اند.»

انجمن صنفی شاعران
وی با انتقاد از ایجاد مجموعه‌های دولتی برای مدیریت شعر گفت:«مگر خلق شعر قابل مدیریت است، اگر هم منظور مدیریت فعالیت‌های اجتماعی و احتمالاً نیازهای اداری یا شخصی شاعران است که این امور باید در تشکل صنفی شاعران دنبال شود، واقعاً معاونت وزیر در امور شعر به چه کار شاعران آمده یا می‌آید؟ شاعران تا زمانی که مجموعه ای صنفی نداشته باشند که بتواند از آنها دفاع و نیازهای روزمره شان را مرتفع کند، همواره باید شاهد مشکلات و تنگناهایی باشند که از رهگذر مدیریتهای دولتی فرا روی آنها قرار می‌گیرد».
بحث درباره تشکلهای صنفی ادبی میان ما و شاعر جدی تر می‌شود. تجربه های ناکام گذشته و ورود تشکلهای صنفی به حوزه های سیاسی، عدم تحمل میان نویسندگان و شاعران و نیز موضع گیری دولت در برابر تشکلهای صنفی موجود را به او یادآور می‌شویم و شفیعی با یک مثال ساده بحث را باز می‌کند:«وقتی یک نفر در خیابان برابر اتوبوس شرکت واحد کارت اتوبوسرانی خود را بیرون می‌آورد، اتوبوس جلوی پایش ترمز می‌کند و او را سوار می‌نماید و این یعنی حمایت صنفی. در این حالت از کسی که قرار است سوار اتوبوس شود، نمی‌پرسند تو چپ هستی یا راست؟ نماز صبحت را خوانده ای؟ با فرزند و همسرت توافق داری یا نه؟ اگر شعر هم تشکلی صنفی داشت، نیازها و خواستهای شهروندی و سپس تخصصی شاعران بی آن که پرسش و پاسخ و کرنش و مدحی در کار باشد، مرتفع می‌شد.
اگر واقعاً شاعران گردهم جمع شوند و با کمک گرفتن از متخصصان صنفی، اساسنامه ای علمی، غیر متعصب، درست و بر اساس اصول صنفی و حرفه ای بنویسند و دسته بندی ها و ملاحظات غیر هنری را در امور صنفی راه ندهند، می‌توان به کارآمدی بالای انجمن صنفی شاعران امید بست. تجربه امور صنفی برای نویسندگان در بسیاری از کشورهای همسایه، منطقه و جهان که حتی از ما عقب مانده تر هم هستند و با موفقیت انجام شده است، وجود دارد و در کشور ما هم می‌تواند وجود داشته باشد. »

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.