۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۲
کد خبر: 603114

جاروبرقی، بازی اش گرفته... کیسه نو در شکم اش می گذارم، سربراه نمی شود... دوشاخه اش را چک می کنم، اما آنقدر صدای ترسناک از خودش درمی آورد که پشیمان می شوم تعمیرکارش باشم.

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: عزیزجان هم می گوید: انگار از موتورش است، فنی کار نشو، باید برود سرویس.

حرف حساب جواب ندارد! پس همراه سشوار خراب، می برم شان که مأموریت نیمه کاره را تمام کنم.

سال هاست دستم آمده خانه بی جارو، حکم چای بی قند و نبات است! حس و حالش نمی چسبد! باید باشد تا خانه ترگل و سرحال باشد!

می روم اما تعمیرگاه آشنا، باز نیست... تیرم به سنگ می خورد... اما عیبی ندارد، گرد و غبار نروفته ی خانه، حتماً منتظر - دست از پا درازتر برگشتن - من اند که نمی گذارم این اتفاق بیفتد...

می زنم به خیابان های فرعی تر بلکه تعمیرگاه لوازم خانگی به چشمم بخورد که از خوش حادثه، می خورد.

مثل آدم های فاتح پیاده می شوم و می روم تا بپرسم مرمت این دو قلم دستگاه خراب، راست کارشان هست یا خیر؟

نگاهم در مغازه، پی صاحبکارِ آقا می گردد که چون نمی یابم به ناچار سوالم را از خانومی که نشسته پشت کانتر می پرسم... جوابی می دهد که لبخندم از تعجب، گُل می کند... جایی آمده بودم، عجیب اما واقعی!

دست اندرکاران این کارگاه، بانوانی بودند با مدرک فنی و حرفه ای! سه بانو، وسطِ پیچ گوشتی و مته و دِلر و انبردست و لحیم و هویه نشسته بودند و از بازسازی لباسشویی، چرخ گوشت، پلوپز، پنکه، سشوار، سماور، جارو و مخلوط کن، سر در می آوردند.

بعنوان یک مراجعه کننده، مبهوتِ هنر و هنرمندی شان شدم وقتی بیست و چهار ساعت بعد، هر دو کالای بازسازی شده را بی نقص، تحویلم دادند.

توضیح یک: پزشک و مهندس و وکیل و معمار همانقدر موردنیاز است که نیروهای خدماتی خِبره... پس نگذاریم علاقه و استعداد گروهی که دنبال یادگیری مهارتی هستند، ناپدید شود.

توضیح دو: عزیزجان هنوز فکر می کند حال جاروبرقی بدقلق اش را یک آقای آچاربدست خوب کرده است!

اعتنایی به واقعیت ندارد، فقط لب می گزد و می گوید: گلابی تب بُر است!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.