در دوران خاتمی که اولین دوره رسمی اصلاح‌طلبی در ایران بود، باگذشت زمان، تیغ انتقاد دولتی‌ها به نظامی که در آن رأی آورده بودند، تندتر شد.

ایران شاید جزو معدود کشورهایی باشد که در 40 سال گذشته، دولت‌هایی با گرایش‌های مختلف سیاسی را تجربه کرده است تا جایی که حتی در کشورهایی که امروز ادعای دموکراسی پیشرفته دارند هم نمی‌توان این تنوع و کثرت را مشاهده کرد.اولین دولت بعد از انقلاب اسلامی که تنها دولت به‌قدرت رسیده بدون انتخابات هم هست، یک دولت موقت با گرایش‌های لیبرال بود. دولتی که ریاست آن به‌عهده مهندس بازرگان بود. پس از دولت بازرگان، ابوالحسن بنی‌صدر به‌عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران به قدرت رسید. برگزاری انتخابات در آن زمان به‌عهده هاشمی رفسنجانی بود. بنی‌صدر همواره همراه امام(ره) دیده می‌شد و به‌همین دلیل از محبوبیت بسیار بالایی در بین مردم برخوردار بود. امام ریاست شورای انقلاب و همچنین فرماندهی کل قوا را به او دادند؛ اما بنی‌صدر خیلی زود تصمیم به ورود به فاز اصلاحات ساختاری گرفت تا بتواند قدرت را در دست خود متمرکز کند. در سمت مقابل او شخصیت‌هایی مثل شهید بهشتی، آیت‌الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و دیگر شخصیت‌های موثر انقلاب بودند. همزمان جنگ تحمیلی علیه کشورمان شروع شده بود، ولی او بااینکه فرمانده کل قوا بود کمترین توجهی به جبهه‌ها نداشت تا جایی که عموم مردم معتقدند او در جنگ خیانت کرد. در هر صورت اقدامات ساختارشکنانه بنی‌صدر که باهدف تمرکز قدرت انجام شد، موجب فروماندن او از مشکلات اصلی کشور شد و سرانجام در خرداد ۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی عدم کفایت او برای اداره کشور را تصویب کرد.
همزمان با بنی‌صدر سازمان مجاهدین خلق هم که در بعضی مواقع رسماً به گروه فشار دولت وقت تبدیل می‌شد نقش جدی در ناآرامی‌های دهه ۶۰ داشت. این گروه هم رویکردهای منتقدانه داشتند و هدف خود از فعالیت‌شان را نقد و اصلاح معرفی می‌کردند. این گروه هم خیلی زود به‌واسطه اقدامات ساختارشکنانه توسط مردم طرد شد.
با عزل بنی‌صدر دولت‌های باهنر، مهدوی کنی و میرحسین موسوی به قدرت رسیدند که هرکدام گرایش‌های سیاسی مختلف داشتند. اما شرایط حاکم بر کشور مانع از آن می‌شد که توقعات دولت میرحسین موسوی بیش از استعفای او بروز مهمی پیدا کند.
با فوت حضرت امام و شروع رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، دولت به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی منتقل شد. هاشمی نگاه کارگزارانی داشت و با به قدرت رسیدن او، تکنوکرات‌ها توانستند دولت را در اختیار بگیرند. آن‌ها قائل به حضور مردم در صحنه نبودند و همین امر موجب شد تا توسعه در این زمان، توسعه‌ای دولتی، تزریقی، تمرکزگرا و بودجه‌محور شود. اما با از بین‌رفتن آثار جنگ، کم‌کم مردم از دولت اقتدارگرا رویگردان شدند و در رقابت بین ناطق و خاتمی، خاتمی را انتخاب کردند که شعارهای اجتماعی‌تر و سیاسی‌تر داده بود.
در دوران خاتمی که اولین دوره رسمی اصلاح‌طلبی در ایران بود، باگذشت زمان، تیغ انتقاد دولتی‌ها به نظامی که در آن رأی آورده بودند، تندتر شد. 
دولت وقت و ایدئولگ‌های سیاسی آن به وضوح به‌دنبال گرفتن قدرت از ساختارهای نظام بود و حتی بحث از کاهش اختیارات ولی فقیه هم به‌گوش می‌رسید.
مطبوعات این گروه هم نقش پشتیبانی ایدئولوژیک را برعهده داشتند و به‌مرور زمان تغییر موضعی محسوس از خود نشان دادند. 
سرانجام دو سال بعد از روی کار آمدن خاتمی یعنی در تیرماه ۷۸، انتقادها جدی‌تر و جدی‌تر گردید و به‌دنبال اتفاقاتی که در دانشگاه تهران رخ داد، وارد مرحله جنبش اجتماعی شد. ماجرای ۱۸ تیر سرانجام تمام شد ولی تئوریسین‌های اصلاحاتی از مواضع خود کوتاه نیامدند و مواضع خود را حتی تا سال‌های پایانی دهه ۸۰ادامه دادند.
کمی بعد از ماجرای تیرماه ۷۸، قدرت گرایی خارج از چارچوب را در یکی دیگر از نهادهای قانونی کشور هم می‌بینیم؛ مجلس ششم. این مجلس به ریاست مهدی کروبی، مهم‌ترین رسالت خود را پرداختن به مسائل سیاسی و ورود به مباحث ساختارشکنانه تعریف کرده بود. 
از موارد مهمی که در این مجلس مطرح شد، ورود به مقوله تصویب معاهده‌ها و منشورهای بین‌المللی بود. این مجلس هم از آنجا که با مخالفت‌های داخلی شدید و فشارهای رسانه‌ای و اجتماعی بالا روبه‌رو شد، وارد مرحله سخت و تحصن شد. 
بهانه اصلی تحصن مخالفت با شورای نگهبان و اعتراض به تأیید صلاحیت‌های مجلس هفتم بود. مهدی کروبی درباره آن تحصن که یک ماه مانده به اتمام کار مجلس صورت گرفت، می‌گوید: متأسفانه اعضای حزب مشارکت در مجلس حرکت‌های تندی داشتند. این گروه نمی‌خواستند غیر از خودشان فرد دیگری امور مجلس را برعهده بگیرد.
سرانجام مجلس و دولت اصلاحات پایان یافت و دولت احمدی‌نژاد به قدرت رسید. دوره اول احمدی‌نژاد را مردم با روحیه کاری و فعالیت‌های انقلابی او به یاد دارند، هرچند بعضی از نخبگان و حتی وزیران او با نزدیک شدن به پایان این دوره تصمیم گرفتند از او جدا شوند و خودرأیی او را مهم‌ترین دلیل این کار عنوان کردند.
با انتخاب احمدی‌نژاد در دور دوم، مواضع او دچار دستخوش شد، تا جایی که در سال‌های منتهی به قدرتش رسماً از انتقادهای تند پرده برداشت. او حتی در یکی از مصاحبه‌های خود با صدا وسیما در پاسخ به این پرسش که پس از کنار رفتن از قدرت چه‌خواهید کرد، گفت: از کجا که من از قدرت کنار نروم و دوباره برگردم؟
اما نقشه‌های احمدی‌نژاد برای رسیدن مشایی به قدرت با نظر شورای نگهبان و رد صلاحیت دوست احمدی‌نژاد از بین رفت و می‌شود گفت این شروع مخالفت رسمی او با ساختارها بود. حال او هم به چهره‌ای تبدیل شده است که پس از جاماندن از قدرت تصمیم گرفته است ناظر به نقد بنیادین ساختارهای نظام اقدام کند. بررسی تجربه جمهوری اسلامی در عرصه دولت‌گذاری و نظام‌ریزی به‌خوبی نشان می‌دهد که تنها آن‌هایی توانسته‌اند انقلابی عمل کنند و انقلابی بمانند که قائل به قدرت در ساختار نظام باشند، نه به‌دنبال تمرکز قدرت در یک نهاد خاص و وابسته به خود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.