۳۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۰
کد خبر: 606700

صدقه می گذارم. خواب های اَجق وجق که ماشاءالله، کم نیستند!

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: اولین کار میان صدها را انتخاب می کنم... زنگ زدن به عزیز...

تماس می گیرم. تلفن دستی شان را برنمی دارند. خانه را برنمی دارند. ده دقیقه بعد می زنم روی تکرار. بوقِ آزاد می خورد و کسی آنطرف خط نیست!

طبق سه شنبه های معمول، آقاجان این ساعت باید در دورهمی دوستانه باشد.

مُردّدم چه کنم... یاد خوابم می افتم و غمگین می شوم... دوست ندارم ساعت نه و نیم صبح، خواهری را به هول و ولا بندازم.

شماره کتابفروشی را بلدم... بعد از معرفی و احوالپرسی ویژه، سراغ پدر را می گیرم که می شنوم اولین سه شنبه امسال است که غیبت دارد!

دیگر مزاح و خوش اخلاقی جناب استاد، آنطرف گوشی مبهم می گردد و فقط سکانس به سکانس خوابم زنده می شود!

با تپش قلب، لیوان را از آب پُر می کنم و شرح ماوقع می دهم به خواهری و تا تَه مکالمه، دیگر توی جاده ام.

دلبسته تعبیر خواب نیستم اما کلید که می اندازم و از زیرزمین تا بالکن را که می گردم دیگر تحت فرمان پریشان بینی های شب گذشته می شوم! مستاصل می روم سمت کشوی دفترچه های بیمه... خدا را شکر هردو سرجایشان نشسته اند... موبایل ها هم روی میز جا خوش کرده اند.

از آنجا به خواهری زنگ می زنم، اوضاع بهتری از من ندارد.

ناچار و سرگردان می نشینم که صدای چرخیدن کلید از حیاط می آید... پرده را کنار می زنم و دلپذیرترین صحنه عمرم را تماشا می کنم.

آقاجان و عزیز، قابلمه به دست و گفتگوکنان از در وارد می شوند.

تجربه: حلیمِ نطلبیده، مُراد و خواب زن، چپ است... تا می توانید کلاغ ها - این پرندگان تیره ی پُرقارقار - را جدی نگیرید!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.