فرجام علوی


یک. «تفریح و سرگرمی» را یکی از حلقه‌های گمشده در جامعه خودمان می‌دانم. نه به این معنا که نداریمش، که بیش و کم داریم، بلکه به این معنا که «صنعت سرگرمی» نداریم؛ آن هم «صنعت ِ سرگرمی ِ حلال».... تاکنون آیا به این فکر کرده ایم؟ این خشونت و غضب ِ انباشته شده در روح و روان ِ یک یک ما!
آدم‌های همین جامعه- اگر برایش «فضای تنفس»- فرصت ِ دَم و بازدَم- تدارک شود، چه قدر خوب تخلیه می‌شود و زمختی‌ها و زنگارها را از وجود ِ خودش می‌شوید و جلا می‌دهد؟
دو. خدا بیامرزد، دکتر «محمدحسین توسی وند» بنیانگذار بنیاد ِ فردوسی را که تا واپسین روزهای زندگی اش، امید داشت بتواند «شهرکِ شاهنامه» را در زادگاه ِ آن حکیم روستای پاژ راه بیندازد. زنده یاد می‌گفت: چرا آمریکایی‌ها «دیزنی لند» را برپایه حکایتِ موش و گربه که اصلِ آن در ادبیات ِ کهن ِ ما آمده، ساخته‌اند و سال‌هاست، ازش بهره‌ها بُرده و می‌برند، اما خودمان نمی‌توانیم شهرک ِ شاهنامه را براساس ِ اسطوره‌های شاهنامه راه اندازی کنیم؟... استاد در واپسین روزهای زندگی‌اش در مصاحبه‌ای با گلایه از کارشکنی‌ها بر سرِ راه ِ ساخت ِ آن شهرک که قرار بود، کارکرد ِ گردشگری، آموزشی، فرهنگی و سرگرمی داشته باشد، گفته بود: «شهرک ِ شاهنامه پول نمی‌خواهد، تشنه همکاری است.»... آنچه مرحوم توسی وند از آن سخن می‌گفت و از نبودنش گلایه می‌کرد، به گمانم نبود ِ همان نگاه ِ راهبردی در «صنعت ِ سرگرمی» و درست‌تر بگویم، باور نداشتن ِ چنین پدیده ای- از اساس- است!
سه. این چند خط، اما برای نبش ِ قبر ِ پرونده «شهرک ِ شاهنامه» نوشته نشد که آن- در جای خودش- ماجرای ِ دگر است. بهانه نگارشِ این نوشته، حضور ِ بنده و خانواده در یک منطقه گردشگری ِ در طرقبه است که دست کم برای ما چند ساعت ِ شاد و خاطره انگیز را رقم زد.... همین دیشب بود که به خودم گفتم: دستمریزاد به آن فرد که ایده اولیه‌اش را داده است و نیز به سرمایه گذار یا سرمایه گذارهایی که میلیاردها ثروت را – که می‌توانستند در بانک بگذارند و سودِ ماهانه‌اش را با راحت طلبی به جیب بریزند- در منطقه هزینه کرده‌اند و با این کار، هم اسباب ِ کارآفرینی شده‌اند و هم در کالبد ِ نیمه جان ِ صنعت ِگردشگری و سرگرمی، نَفَس تازه‌ای دمیده‌اند.
...
این حس ِ قدردانی اما سبب نمی‌شود که چشم نگردانم و کاستی‌های مجموعه را نبینم.. جای خالی راهنماهای جوان و خوش پوش و خوش اخلاق که آداب دان باشند نیز حس می‌شود تا با بهره مندی از آموزش هایی که می‌بینند، به صورت حرفه‌ای با گردشگرهای داخلی و خارجی برخورد کنند. پاکیزگیِ محوطه و پیرامونش هم باید در دستورِ کار قرار گیرد. بهداشتِ فروش ِ خوراکی‌ها و فروشندگان و غرفه‌های ایشان، نکته‌ای است که پیوسته باید زیرِنظر باشد و از بابتِ اهمیت فراوانی که دارد، نباید نسبت ِ به آن، با سستی و دیده اغماض نگریسته شود.
چهار. چند سال ِ پیش، حاج آقا قرائتی از پدیده‌ای به نام «خنده حلال» سخن گفت و آن را برای جامعه ایرانی، واجب و ضروری دانست؛ توصیه‌ای که چندان پیگیری نشد. حالا اما شما نسخه ویژه این روحانیِ «سرد و گرم چشیده» را بگذارید در کنار ِ موضوع «سرگرمی ِ حلال» که هر دو می‌توانند، یک وجه از درمان برای یک جامعه پُرتنش باشند و همچنین لزوم ِ رونقِ «گردشگری» را باید یادآوری کنیم که از آن به عنوانِ نسخه شفابخش برای اقتصادِ نفتی ِ بیمار، نام بُرده می‌شود. صدالبته هر دو را باید در مقیاسِ «هنر-صنعت» بسنجیم و از این منظر، با آن تعامل کنیم، چنانکه در بسیاری از کشورهای دنیا چنین کرده‌اند و از مواهب‌اش بهره مند شده‌اند.
پنج. اینکه تاکنون چرا این پدیده‌ها را جدی نگرفته‌ایم، جای پرسش دارد، اما اگر سویه نظری ِ ماجرا را کنار بگذاریم و صورت مسئله را نیز پاک کنیم، ناگفته پیداست که پیامدِ ویرانگرِ چنین بی‌توجهی و سهل انگاری‌ای، یقه ما را هرگز رها نمی‌کند.
فراموش نکنیم، جامعه اگر بیمار و ملتهب باشد،‌تر و خشک را - با یکدیگر- می‌سوزاند و میان آنکه برای رواج ِ شادیِ حلال و سرگرمی ِ سالم، دغدغه دارد و آن دیگری که جامعه را بیشتر با سگرمه‌های درهم رفته و عبوس می‌پسندد، سر ِسوزنی تفاوت نمی‌گذارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.