فوتبال داستان خودش را دارد. دارا و نادار نمی شناسد. اتفاقا قهرمان و ناکام  هم نمی شناسد. باید در یک لحظه خدا بغلت کند و پاداش تمام زحمت هایت را یکجا بدهد.

جام جهانی برای تیم ملی باز هم با تاریخ سازی تمام شد. خدا ما را دوست دارد که اجازه می‌دهد همیشه با دستان خالی تاریخ خودمان را بسازیم و ردپای مان را برای آیندگان در گذر زمان به یادگار بگذاریم. ما جز سال  2006در هر دوره با وجود حذف مان کارهای بزرگ کرده ایم. از مقاومت مقابل هلند و پیروزی بر آمریکا تا به دردسر انداختن غول هایی چون آرژانتین، اسپانیا و پرتغال همگی تحسین دنیا را بدون صعود برای مان به ارمغان آورده است. انگار ما ساخته شده ایم برای صعود نکردن و تحسین شدن. این دوره اما کارهای بزرگ ما را مردانی ساده دل و دوست داشتنی رقم زدند. همان‌هایی که کی روش معتقد بود آمادگی فنی و روحی شان کمتر از لژیونرهاست و مقابل ابر ستاره هایی   چون ایسکو ، راموس و  رونالدو حرفی برای گفتن ندارند. یادم هست سرمربی پرتغالی روی پرش ها و سرعت راموس و رونالدو مانور می‌کرد و اتفاقا مردان سربه زیر ما خوب جواب پیکه و راموس ، رونالدو را در زمین دادند. بیرانوند ، امیری ، مجید حسینی و امید ابراهیمی با کمترین ادعا و از دل همین لیگ بی سامان ما جهان را به تحسین وا داشتند. با این حال داستان بیرانوند و امیری در این میان خواندنی تر است. مردانی از تبار لر ، ساده و سخت کوش. برآمده از دل محرومیت و مملو از آرزوهای بی پایان. امیری مقابل ماتادورها چنان می درخشید که گویی تمام عمر  نفسش را حبس کرده تا در جام جهانی برای یک بار هم شده در زندگی نفسی چاق کند و انتقامش را از سختی های روزگار بگیرد. تونلی که او برای پیکه احداث کرد و با آن بر لب مردم ایران لبخند غرور نشاند مزد همه جان کندن هایی بود که پسر ساکت فوتبال ما فریاد زد.
بیرانوند هم پس از مهار پنالتی بهترین فوتبالیست جهان چنان توپ را در آغوش کشید و چشمانش را بست که گویی معشوقه ای که سال‌ها چشم به راهش بوده را به دست آورده است.شک ندارم در آن لحظه ، از تولدش  در کوره دهستان غرب ایران تا خیابان خوابی ها و ماشین شستن هایش در پایتخت، همچون فیلم صامتی از مقابل چشمانش گذشتند. زاییده فقر و بزرگ شده حسرت های بی پایان، مقابل چشمان تمام جهان مرزهای خوشبختی و آرزو را  درنوردید و از فوق ستاره جهان درمانده ای سرافکنده ساخت تا جواب منتقدانش را یک جا و برای همیشه بدهد.
فوتبال داستان خودش را دارد. دارا و نادار نمی شناسد. اتفاقا قهرمان و ناکام  هم نمی شناسد. باید در یک لحظه خدا بغلت کند و پاداش تمام زحمت هایت را یکجا بدهد. آن هم درست در بهترین مکان و زمان ممکن. فوتبال را همین لحظات فریبا و دلربا می کند. لحظاتی که شجاع‌دلان ساده دل مزد نبردشان با روزگار بی رحم را در چشم بر هم زدنی مقابل ستاره ها می گیرند.لحظاتی که فقط یک بار در زندگی ما مردمان زجر کشیده و  رویا پرداز رخ می دهد. ما مثل همیشه صعود نکردیم اما مثل همیشه از حذف مان زیباترین لحظات را  به دنیا مخابره کردیم. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.