سفر به همسایه شمالی‌مان کمِ کم ۱۵-۱۴میلیون تومان خرج دارد که هرکسی توانایی پرداختش را ندارد. اما ما امروز می‌خواهیم همه تصوراتتان از این سفر را به هم بریزیم.

سفر خانوادگی به روسیه با ون سبز

به گزارش قدس آنلاین، این روزها تب جام جهانی حسابی داغ است. تلویزیون و اینستاگرام پُر شده از تصاویر ایرانی‌هایی که بار سفر بسته و عازم روسیه شده‌اند. اولین واکنش اغلب ما هم پس از دیدن چنین عکس‌هایی این جمله است که: این‌ها یک مُشت پولدار هستند و هیچ درد و غمی ندارند که در این اوضاع بی ثباتی ارز و گرانی، رفته‌اند روسیه تا فوتبال ببینند. درظاهر این قضاوت‌ها درست است. بالاخره سفر به همسایه شمالی‌مان کمِ کم ۱۵-۱۴میلیون تومان خرج دارد که هرکسی توانایی پرداختش را ندارد. اما ما امروز می‌خواهیم همه تصوراتتان از این سفر را به هم بریزیم و آدم‌هایی را به شما معرفی کنیم که با خودروی شخصی‌شان و کمترین هزینه، راهی روسیه شدند و تیم ملی را تشویق کردند.
اولین بار خبر مسافرتشان را یکی از روزنامه‌های ورزشی کشور کار کرد. بعدها و همزمان با شروع جام‌جهانی اینستاگرام پُر شد از عکس‌های یک ون سبز رنگ ایرانی که از تهران تا روسیه آمده بود. برای همه، چه ایرانی وچه خارجی، عجیب بود که صاحبان این فولکس واگن چه حوصله‌ای داشته‌اند که رنج سفر زمینی ۳۰۰۰کیلومتری را به جان خریده‌اند. محمدرضا سلطانی و نگین امیدی، صاحبان همان ون سبز رنگ معروف، در همان روزهایی که در روسیه بودند گفت وگویی اختصاصی با ما داشتند و از سفرشان گفتند. زوجی که چندماه بیشتر از ازدواجشان نمی‌گذرد.

 چه شد که تصمیم گرفتید سفر کنید؟ آن هم نه به شکل مرسوم، بلکه زمینی و با ماشین شخصی‌تان؟
ما از همان اول ازدواج تصمیم گرفتیم که هیچ چیزی را سخت نگیریم و برای خودمان معضل الکی درست نکنیم. مدام به آن چیزهایی که الآن خیلی‌ها درگیر آن هستند و دارند فکرش را می‌کنند، فکر نکنیم. باهم قرار گذاشتیم، بیاییم روی ویژگی‌های مشترکمان تمرکز کنیم و آن‌ها را پررنگ کنیم. یکی از آن ویژگی‌ها کشف کردن و تجربه‌های جدید بود. یعنی تا جایی که ذهنمان می‌طلبد وجوان هستیم، خودمان را از تجربه‌های جدید محروم نکنیم. یکی از آن جاهایی که می‌شود، کلی تجربه کسب کرد و لذت برد، سفر است. اگر ما می‌خواستیم مثل بقیه سخت بگیریم و منتظر باشیم که هروقت پول دستمان آمد مسافرت برویم، باید تا زمان کهنسالی‌مان صبر می‌کردیم و پول ذخیره کنیم، که بتوانیم یک سفر به قول معروف بی دغدغه و بزرگ برویم. اما ما قرار بود که سخت نگیریم. برای همین تصمیم گرفتیم که تا جوان هستیم، سفر بزرگمان را شروع کنیم.

 چرا روسیه و زمان برگزاری جام جهانی را برای سفر بزرگتان انتخاب کردید؟
ببینید؛ درجام جهانی همه آدم‌ها با انواع و اقسام فرهنگ ها حضور دارند و یک اتفاق قومی یا محلی نیست. اینکه ما می‌توانیم به روسیه سفر کنیم و مثلاً اسپانیایی، مراکشی و برزیلی ببینیم و با آن‌ها و فرهنگشان آشنا شویم و کشورمان و فرهنگمان را معرفی کنیم، خیلی جذاب بود. از طرفی روسیه به ایران خیلی نزدیک است و مسافرت با حداقل امکانات به آن راحت. ضمن اینکه می‌خواستیم اولین مسافرت خارجی مشترکمان، خاطره‌انگیز باشد.  

 با این اوصاف شما تابه حال تجربه سفر طولانی مدت این چنینی نداشتید؟  
راستش را بخواهید، نه.  

 سفر بدون سختی و مشکل نمی‌شود. شما هم که تجربه چنین مسافرت‌هایی را نداشتید. خودتان را چه‌طور آماده مواجهه با مشکلات احتمالی کردید؟
قبل از اینکه ون آماده مسافرت به روسیه شود، چندباری با آن داخل کشور مسافرت کردیم تا 
چم و خَم کار دستمان بیاید. چه قدر هم لذت بخش بود. یادم هست یک بار در راه شمال، ماشین خراب شد و واقعاً نمی‌دانستیم که باید چه کار کنیم، تا دست کم ما را به جایی برساند. مجبور شدیم در مرزن‌آباد خانه اجاره کنیم و زنگ بزنیم به تعمیرکار ماشین در تهران تا برایمان قطعه بیاورد. از این دست اتفاقات در سفرهای داخلی برایمان زیاد افتاد و همین‌ها موجب شد که دستمان بیاید که ایراد ماشین کجاست و اگر فلان مشکل درست شد، چه‌طور با آن روبه رو شویم و حلش کنیم.

 دونفری که تازه باهم ازدواج کرده‌اند، می‌خواهند شال و کلاه کنند و با یک ون بروند روسیه. حتماً خانواده و دوستانتان سعی کرده‌اند رأیتان را بزنند و با شما مخالفت کنند. این طور نیست؟
 دقیقاً. یک عده می‌گفتند که این کار را نکنید. عده دیگر هم می‌گفتند که شما دونفر اصلاً توانایی انجامش را ندارید و می‌روید و دست از پا درازتر برمی‌گردید. چون اصلاً کشور روسیه زمینی راهتان نمی‌دهد. بعضی از نزدیکانمان هم بیشتر نگران بودند تا اینکه بخواهند مخالفت کنند. می‌گفتند شما آدرس بلد نیستید، شب خوابیدن در ماشین خطرناک است و... و. می‌گفتند حالا که می‌خواهید بروید، زمینی نروید حداقل.  

 سفرتان را از کِی آغاز کردید؟
ما دوشنبه ۱۰ خرداد از تهران به سمت روسیه حرکت کردیم. شب را در زنجان ماندیم. می‌خواستیم از آذربایجان وارد روسیه شویم که نشد. مدل ماشین ما زیر۲۰۱۱ بود و اجازه ورود ندادند. مجبور شدیم برویم ترکیه. از آنجا هم به گرجستان رفتیم. ۱۴خرداد هم از کازبگی بالاخره به روسیه رسیدیم. در این کشور هم به هرشهری که رسیدیم، یکی دو روزی ماندیم و گردش کردیم.  

■ برخوردها با شما لب مرز چگونه بود؟ مشکلی نداشتید؟
قبل از شروع سفر، نگران رد شدن از مرز بودیم. چون اولین بار بود که می‌خواستیم زمینی سفر کنیم و هیچ تصوری از برخورد پلیس‌های مرزی دیگر کشورها نداشتیم. در ترکیه که مشکلی نداشتیم. اما در گرجستان دوساعتی معطل شدیم و همه وسایلمان را گشتند. اینجا کمی نگران شدیم که چه اتفاقی افتاده و چرا دارند این طور همه چیز را می‌گردند. خلاصه به سلامت رد شدیم. در روسیه هم که مشهور است در مرز زمینی‌اش زیاد اذیت می‌کنند، مشکلی برایمان پیش نیامد.  

 پایِ ون چه‌طور به اولین مسافرت طولانی شما باز شد؟  
از اول قرار بود این سفر زمینی به سبک و سیاق دیگری باشد. اما بعد از تحقیقاتی که محمدرضا انجام داد، به این نتیجه رسیدیم تنها خودرویی که می‌تواند ما را در این سفر همراهی کند، یک ون است. مدلی هم که ما می‌خواستیم انتخاب کنیم لوازم یدکی‌اش درکشورهای دیگر دنیا راحت پیدا می‌شد. خیلی راحت هم پیدایش نکردیم. یک سال و خورده‌ای به هرجا که فکرش را بکنید سر زدیم. از سایت‌ها گرفته تا بنگاه‌ها و گاراژها. ولی آن چیزی که می‌خواستیم پیدا نمی‌شد. این وسط خودروهای دیگری هم برای سفر به ما پیشنهاد می‌شد، اما بودجه ما فقط کفاف خرید یک ون را می‌داد نه چیز دیگر. باور کنید. اینقدر دنبال ماشین گشته بودیم که همه ما را می‌شناختند و می‌دانستند که دنبال ون می‌گشتیم.  

 از اول دنبال یک سبز رنگش بودید یا نه؟  
نه. اصلاً رنگش برای ما مهم نبود. این ون سبزی که الآن ما با آن درسفر هستیم خیلی اتفاقی پیدا و به برند ما تبدیل شد. چون سبز بود، اسمش را گرینی گذاشتیم.

 در صفحه اینستاگرامتان از نورعلیشاه نامی تعریف کردید که در روسیه خیلی کمکتان کرده است. داستانش چیست؟
تا امروز در مسیر کلی اتفاق خوب و بد برایمان افتاده است که یکی از آن قشنگ‌هایش آشنایی ما با نورعلی شاه در ولادی قفقاز بود. نورعلیِ تاجیک شماره‌اش را به ما داده بود تا هرجایی که به مشکل خوردیم با او تماس بگیریم. در همان ولادی‌قفقاز که ماشینمان خراب شده بود، کمکمان کرد تا یک تعمیرکار پیدا کنیم. حتی جاهایی که ما متوجه نمی‌شدیم روس‌ها چه می‌گویند، زنگ می‌زدیم به او تا به جای ما با آن‌ها صحبت کند. این قدر با هم دوست شده بودیم که گاهی اوقات خودش تماس می‌گرفت و پیگیر کار و جویای احوالمان می‌شد. شخصیت این آدم خیلی جالب بود.  

 این اتفاق نادرِ سفرتان بود یا بازهم شاهد این رفتارها بودید؟  
نه. اتفاقاً از این دست رفتارها در روسیه کم ندیدیم. مثلاً وقتی از بازارهای کنار جاده و روستایی‌شان خرید می‌کردیم، متوجه می‌شدند که ما توریست هستیم و با ماشین خودمان از ایران آمده‌ایم، از هرچه که دمِ دستشان می‌رسید، مجانی به ما می‌دادند. یا تا قبل از این سفر فکر می‌کردیم که فقط ما ایرانی‌ها هوای همدیگر را داریم و وقتی کنار جاده برای کمک دست بلند می‌کنیم، نگه می‌داریم. باورتان نمی‌شود، ما هربار که اینجا ماشینمان خراب شد و کنار راه ماندیم، چند نفر ایستادند و به دادمان رسیدند.  

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.