در نگاه اول همان طور که خیلی از سایت‌ها و خبرگزاری‌ها نوشتند، به نظر می‌رسد «حزب الله» با انجام یک عملیات نظامی در عمق مناطق اشغالی، آغازگر جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ بود. با این نگاه، عملیات «وعده صادق» که در آن، رزمندگان مقاومت موفق به اسیر کردن نظامیان صهیونیست شدند، آتش جنگ را روشن کرده و اسرائیلی‌ها را وادار به تلافی کرده بود.

این تلافی البته هیچ شباهتی به یک عملیات کوچک نداشت و طبق معمول شامل بمباران مناطق غیر نظامی و کشتن مردم لبنان، بمباران زیر ساخت‌ها و لشکرکشی به جنوب این کشور بود. ۸ یا ۹ سال طول کشید تا آرام آرام، تحلیلگران و سیاستمداران بگویند و بنویسند که صهیونیست‌ها از یکی دو سال پیش، طرح حمله‌ای بزرگ به جنوب لبنان را سبک و سنگین می‌کرده‌اند. قرار نبود آن‌ها فقط به خاطر گوشمالی دادن به حزب الله، لشکرکشی و جنگ به راه بیندازند. با حساب و کتاب خودشان، داشتند با یک تیر، چند نشان مهم را یکجا می‌زدند! 

■ یاسمن آبی
نشانه‌های مختلف هم نشان می‌دهد ساده‌لوحانه است اگر تصور کنیم، جنگ ۳۳ روزه، واکنش انفعالی یا از روی ناچاری ارتش اسرائیل به اقدام‌های «حزب الله» در جنوب لبنان بود. برای پیدا کردن سرنخ‌ها و دلایل آغاز این جنگ به جای دقیق شدن به رخدادهای روز ۱۲ ژوئیه سال ۲۰۰۶ باید بر گردیم به آخرین سال دهه ۹۰ میلادی. جایی که یک پازل پیچیده و کامل منطقه‌ای، زیر نظر استراتژیست‌های آمریکایی در حال شکل گیری بود. طرحی که تحلیلگران آن را در راستای مدل عملیاتی آمریکایی موسوم به «یاسمن آبی» می‌دانستند. ماجرا خیلی فراتر از عملیات تلافی جویانه در منطقه جنوب لبنان بود. استراتژیست‌های آمریکایی ایده‌های بلندپروازانه‌ای برای تجزیه سوریه، مصر، الجزایر، اردن و... داشتند. روی کاغذ و داخل پرونده‌های محرمانه این طرح، حمله اسرائیل به جنوب لبنان، حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، نابود کردن حزب الله و خیلی چیزهای دیگر هم وجود داشت.

■ وعده صادق
سال ۲۰۰۶، حزب الله لبنان دنبال یک جنگ تمام عیار و خونین با رژیم صهیونیستی نبود. آن‌ها بعد از مدت‌ها کلنجار رفتن‌های سیاسی و جنگ و گریزهای محدود با رژیم صهیونیستی، توافق کرده بودند که اجساد چند نظامی صهیونیست را بدهند و اسیرانی چون «سمیر قنطار» را تحویل بگیرند. صهیونیست‌ها اما در این توافق و مبادله «سمیر» را تحویل نداده بودند. خودشان را هم آماده کرده بودند تا عملیات نظامی حزب الله را که به نظر می‌رسید در «شعبا» انجام می‌شود با شکست مواجه کنند. رزمندگان مقاومت اما همه حدس و گمان‌ها و فرضیه‌های نظامی اسرائیل را باطل کردند و از جایی سر در آوردند که هرگز به ذهن ارتش صهیونیستی خطور نمی‌کرد. منطقه «خله ورده»، نقطه‌ای موسوم به ۱۰۵ در مسیر جاده‌ای پیچ در پیچ و کوهستانی که نقطه ضعف نظامیان اسرائیلی بود. در این مسیر خودروها باید با فاصله ۱۱۰ متری از هم حرکت می‌کردند و در بخشی از جاده امکان ارتباط رادیویی وجود نداشت.
روز ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶، ساعت ۸:۵۷ وقتی آخرین تماس رادیویی دو خودروی نظامی با هم به پایان رسید، نیروهای حزب الله حمله‌شان را آغاز کردند... نتیجه عملیات «وعده صادق»، انفجار هر دو خودرو و اسارت دو اسرائیلی بود... تا پاسگاه‌ها و ارتش خبردار شوند، خودروها در آتش سوخته بودند و رزمندگان مقاومت با اسرایی که گرفته بودند، کیلومترها از منطقه دور شده بودند. 

■ چند روز اول
فقط ۶ سال از فرار و عقب نشینی ارتش صهیونیستی از جنوب لبنان می‌گذشت. آن‌ها که مدت‌ها زیر بار اعتراف به شکست در سال ۲۰۰۰ نرفته بودند، حالا با توپ، تانک، بالگرد و هواپیماهایشان برگشتند. عملیات «وعده صادق» را بهانه کردند و هجوم همه جانبه به لبنان آغاز شد.
گمانه زنی‌های مختلف حکایت از این داشت که ارتش اسرائیل به تصرف جنوب لبنان اکتفا نخواهد کرد. آن‌ها قرار بود بکوبند و تا جایی که می‌توانند جلو بروند. کمترین توقع ناظران بین‌المللی هم این بود که دستِ کم کار«حزب الله» در همان روزهای نخست یکسره شود. 
خیلی از آن‌ها فراموش کرده بودند که سه سال پیش، «سید حسن نصرالله» در یک سخنرانی گفته بود: «در صورت حمله اسرائیل، سربازانشان را در منطقه دفن خواهیم کرد». خیلی هم خوب می‌دانستند که سخنان او وعده یا تهدید تو خالی نیست. اما اطمینان‌شان به توان ارتش صهیونیستی آن قدر بود که نمی‌توانستند در محاسبات‌شان، شانس چندانی برای حزب الله قایل شوند.

■ جهنم به راه افتاد
بالگردها و هواپیماها امان مردم لبنان را بریده بودند. هرجا و هر نقطه‌ای که احتمال می‌رفت «نصرالله» آنجا باشد، بمباران می‌شد. هر رد و نشانه‌ای از نیروهای مقاومت، انبارهای مهمات و... پیدا می‌شد از حمله در امان نبود. بعد از همه این‌ها نوبت به هجوم زمینی گسترده رسید. نسل جدید تانک‌های «مرکاوا» قرار بود همه چیز را پاکسازی کنند. اما این بار هم، هیچ چیز طبق پیش بینی‌ها جلو نرفت. حمله اول با ۲۴ تانک از گردان ۴۰۱ زرهی در منطقه «وادی الحجیر» آغاز شد. وقتی اولین موشک نیروهای مقاومت، تانک فرمانده ستون زرهی را روی هوا فرستاد، بقیه فهمیدند در چه مخمصه‌ای گرفتار شده‌اند. یک نظامی اسرائیلی که از مهلکه محاصره شدن تانک‌هایشان جان سالم به در برده بود در خاطراتش نوشت: «وقتی اولین تانک هدف قرار گرفت، متوجه شدیم که کابوس آغاز شده است... موشک‌های بعدی در راه بودند...جهنم به راه افتاد... اصلاً نمی‌توانستیم حدس بزنیم که کی نوبت ما خواهد شد... فکر می‌کردیم منطقه پاکسازی شده، اما نیروهای حزب الله حمله کردند... ما مانند سیبل‌های میدان تیر شده بودیم». 

■ با ملاقه سیمان آورده‌اند!
جنگی که قرار بود در قدم نخست، نابودی «حزب الله» را به دنبال داشته باشد و مقدمه رسیدن به اهداف بزرگ‌تر بعدی باشد، برای اسرائیلی‌ها به گره کوری تبدیل شد که داشتند برای باز کردن آن دندان‌هایشان را از دست می‌دادند. روی زمین و با تانک‌های «مرکاوا» به چیزی جز شکست نرسیده بودند. ادعا می‌کردند با بمباران‌های هوایی توان موشکی «حزب الله» و پناهگاه‌هایشان را از بین برده‌اند، در عمل اما فقط غیر نظامیان لبنان را به خاک و خون کشیده بودند.
«دانیل هیلمر» در کتاب خود با عنوان «این یک مبارزه با شورش نیست، داستان هشدار آمیز برای نظامیان آمریکایی» می‌نویسد: «بعد از جنگ ۳۳ روزه یکی از ناظران سازمان ملل متحد هنگامی که پیچیدگی و استحکام یکی از شبکه‌های تونلی حزب الله لبنان در عمق ۲۰۰ متری از مرزهای فلسطین اشغالی را مشاهده کرد، شگفت‌زده شد. تونل‌ها در محلی ساخته شده بود که تحت نظارت شدید و دقیق پیشرفته‌ترین دستگاه‌های جاسوسی جهان قرار داشت...
آیا حزب الله لبنان این حجم سیمان را با ملاقه به اینجا آورده که از دید اسرائیلی‌ها پنهان مانده است».

■ ۴۰۰۰ موشک و راکت
اسرائیلی‌ها حتی به بمب‌های خوشه‌ای و فسفری متوسل شدند تا شاید «حزب الله» کوتاه بیاید.
 از طرف دیگر به تلاش‌های سیاسی و دیپلماتیک، فشار مجامع بین‌المللی و عواملشان در لبنان دل بسته بودند. عواملی که در داخل تشکیلات سیاسی لبنان قول‌هایی به طرف‌های اسرائیلی داده و به قول «سید حسن نصرالله» حتی محل زندانی کردن او را نیز مشخص کرده بودند! اما مقاومت سرسختانه و شجاعانه نیروهای مقاومت که توانسته بود ارتش اسرائیل و تانک‌هایش را متوقف کند، نشان می‌داد جنگ با گذشت یک ماه به روزهای پایانی‌اش نزدیک می‌شود. اسرائیل به هیچ یک از اهداف اولیه‌اش نرسیده بود.
در عوض «حزب الله» با شلیک ۴۰۰۰ راکت و موشک به شهرهای مختلف مناطق اشغالی، زنگ خطر را برای سردمداران تل آویو به صدا در آورده بود. همین‌ها سبب شد در سی و سومین روز از جنگ، ارتش اسرائیل دست‌ها را به علامت تسلیم بالا ببرد. ۱۴ اوت سال ۲۰۰۶ آن‌ها قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت مبنی بر پایان دادن به جنگ را پذیرفتند. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.