تصویری که همه ما از سیستان و بلوچستان‌ داریم، یک تصویر کاریکاتوری اغراق شده است.فکر می‌کنیم که قدم به این استان بگذاریم، فقط باید دست به دعا برداریم که سالم برگردیم.  تصور می‌کنیم که در آنجا چیزی جز بیابان بی‌آب و علف انتظارمان را نمی‌کشد. درحالی‌که همه این تصورات از بیخ و بن اشتباه است و معلوم نیست کدام شیرپاک خورده‌ای در طول این سال‌ها این چیزها را نشانمان داده است. اما این روزها هشتگ «بلوچستان امن است» فضای مجازی را پر کرده است تا این تصور و تلقی اشتباه را بشکند و تغییرش بدهد. باعث و بانی‌اش هم کسی نیست جز یک جوان 27ساله چابهاری به نام مبین بلوچ که واردات و صادراتش را تعطیل کرده و یک تنه دارد جور کم‌کاری برخی مسئولان را می‌کشد.

مظلوم جنوب شرقی

■ آقای بلوچ! بگذارید گفت وگویمان را این‌طور شروع کنیم؛ شغل اصلی شما از ابتدا گردشگری بود یا به صورت اتفاقی وارد این جریان شدید؟
من ۹ سال پیش برای اولین بار در فضای مجازی به عنوان یک نویسنده مجازی و فعال اجتماعی فرهنگی شروع به نوشتن در مورد فرهنگ آداب و رسوم مردم بلوچ کردم، اما شغل اصلی من چیز دیگری بود. آن زمان با عمویم کار می‌کردم. کارمان واردات میوه و گوشت بود. درآمد خوبی هم داشتم و اصلاً می‌توانستم مثل همه آن‌هایی که از سیستان و بلوچستان به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند، ترک دیار کنم و تهران که هیچ من این قدر شرایط خوبی داشتم که بروم و در کشوری مثل امارات زندگی کنم. 

■ پس چه شد که در ایران و استان خودتان ماندید و کارتان را تغییر دادید؟
من به همه شهرهای ایران رفت و آمد داشتم و فهمیدم‌ که در مورد سیستان و بلوچستان باور غلط در میان مردم ایران وجود دارد و آن هم ناامنی و خطرناک بودن بلوچستان است. از آنجا که محل تولدم اینجاست و شرایط منطقه را خوب می‌دانم، می‌دانستم چه چیزی موجب شکل گرفتن این باور همگانی در میان مردم شده است، برای همین به این نتیجه رسیدم که باید برای تغییر نگرش نسبت به سیستان و بلوچستان کاری بکنم.

■ این تصویر بدی که شما می‌گویید، احتمالاً همان بحث همیشگی مواد مخدر و عبدالمالک ریگی است؟
بله دقیقاً. لوکیشن اصلی همه فیلم‌های‌ موادمخدری و قاچاقچیان سیستان و بلوچستان است. هرچه ناامنی است از این منطقه مخابره می‌شود. یا مثلاً می‌گویند بلوچ‌ها وهابی هستند و از عربستان پول می‌گیرند که شیعه‌ها را از بین ببرند، یا اینکه نمی‌گذارند زن‌هایشان قدم از خانه بیرون بگذارند. درحالی‌که اصلاً این طور نیست. بسیاری از مردم ایران اصلاً سیستان و بلوچستان را نمی‌شناختند و چیزی از این منطقه نمی‌دانستند و یکباره با عبدالمالک ریگی بلوچ‌ها را شناختند و این بسیار به ضرر ما شد؛ طوری که من وقتی در دانشگاه درباره سیستان و بلوچستان حرف می‌زدم، کسی گفت ما شنیده‌ایم شما در خانه‌هایتان عکس عبدالمالک ریگی را زده‌اید، در صورتی که این طور نیست. من به شما قول می‌دهم هیچ‌کس بیشتر از سیستان و بلوچستانی‌ها از ریگی بدش نمی‌آید. چون بعد از اتفاقات ریگی مرز بسته شد و مردم بلوچستان بزرگ‌ترین ضربه را خوردند؛ چرا که درآمدشان از طریق مرز بود و با آن زندگی می‌کردند، اما این درآمد به طور کلی با بستن مرز قطع شد.

■ چه‌قدر زمان می‌برد که این تصویر کاریکاتوری از سیستان و بلوچستان که ما در ذهن داریم، از بین برود؟
من باور دارم که خیلی زودتر از آن چیزی که همه فکرش را می‌کنند، این اتفاق خواهد افتاد. چون خدا را شکر مردم‌ سیستان و بلوچستان‌ ذاتاً میهمان‌نواز ومهربان هستند و در چند سال آینده با رونق گرفتن صنعت توریسم و ارتباط گرفتن بیشتر مردم ایران با ما، بزودی اخبار واقعی توسط توریست‌های داخلی و خارجی به جهانیان مخابره می‌شود و این ذهنیت اشتباه پاک خواهد شد. من خیلی مطمئنم، چون مردمم را خوب می‌شناسم. 

■ برگردیم سر بحث اصلی‌مان، پس انگار همه این اتفاقات دست به دست هم داد و چالش «بلوچستان امن است» متولد شد.
نه به این سرعت و راحتی که شما فکر می‌کنید. پس از چند سال سفر و اقامت کاری در خارج از چابهار دوباره به چابهار برگشتم، تصمیمم این بود که واقعیت جامعه خودمان را به دنیا معرفی کنم و این کار راحتی نبود چون مطمئن بودم که با نوشتن در فیسبوک‌و توییتر و اینستاگرام نمی‌شود چیزی را ثابت کرد.
می‌دانستم که اگر کسی خودش واقعیت سیستان و بلوچستان را نبیند، چیزهایی که من می‌گویم و نشان می‌دهم را باور نمی‌کند.
از آنجا که خودم عاشق سفر بودم‌، تعدادی از بچه‌هایی که می‌شناختم و می‌دانستم که علاقه زیادی به ماجرا جویی دارند را دعوت کردم به چابهار. از نظر آن‌ها بلوچستان یک مقصد جالب، خطرناک و بشدت ماجرا جویانه بود و مناسب برای هیچهایک (رایگان سواری). موافقت که کردند من هم اینجا برای اقامت، خوراک و حمل نقل مجانی برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام دادم.
اولین گروهی که آمد، با دیدن طبیعت و جاذبه‌های اینجا حیرت زده شد. با هم شروع کردیم به اشتراک گذاشتن جاهای بکر و دیدنی چابهار. این شهر به اندازه‌ای طبیعت متفاوت و زیبایی دارد که عکس‌ها به قول معرف «ترند» شد و فضای مجازی را درنوردید. از آنجا به بعد دوستان طبیعت‌گرد با کلی سؤال در مورد امنیت و اقامت به استقبال من آمدند و از تصمیمشان برای سفر به چابهار صحبت کردند. من هم نقش راهنما و میزبان را به عهده گرفتم و در کنار معرفی جاهای دیدنی شروع به ساماندهی اقامت و خورد و خوراک و این‌طور چیزها کردم. آن هم به صورت کاملاً رایگان. وقتی این حرکت با موفقیت شروع شد و اولین نفس هایش را کشید باید یک‌اسم برای این حرکت انتخاب می‌کردم. نامی که بتواند خیلی چیزها را منتقل کند و در کنار آن کاربردی باشد. بعد از کلی فکر کردن و کش وقوس‌های زیاد «بلوچستان امن است» انتخاب شد.

■ از همان ابتدا فکر کرده بودید که هشتگ این چالش را هم در فضای مجازی راه بیندازید، یا بعدها این داستان شکل گرفت؟
من می‌خواستم یک منبع گردشگری برای مردم ایجاد کنم، برای همین در همان روزهای ابتدایی راه‌اندازی این چالش، هشتگ #بلوچستان_امن_است را هم ساختم تا همه کسانی که به بلوچستان سفر می‌کنند، تجربه سفرشان را به همراه عکس و مطالب با این هشتگ منتشر کنند و در واقع ما اکنون یک منبع غنی از عکس و اطلاعات گردشگری داریم که توسط خود گردشگران روزانه به روز خواهد شد.

■ در واقع هدف اصلی شما این بود که گردشگری در سیستان وبلوچستان تقویت شود و تصویر بد و نادرستی که ما از این استان داریم، تغییر کند.
 کاملاً درست است. اما من یک هدف دیگر هم دارم که به نظرم خیلی مهم‌تر از این دوتای دیگر است. درآمدزایی از توریست برای جامعه محلی. مطمئن بودم و هستم که اگر گردشگری در استان ما تقویت شود و سالانه چندین هزار نفر گردشگر به اینجا وارد شود، همه مردم بلوچستان را درگیر خواهد کرد و یک درآمد پایدار و خوب ایجاد خواهد شد. همین الآن چابهار بعد از دوسال فعالیت من و دوستانم تا حدودی به مردم ایران و حتی دنیا معرفی شده و خیلی از بچه‌های دیگر شهرها به این داستان علاقه‌مند شدند و دارند به من کمک می‌کنند که حالا درآمدی هم از گوشه و کنار دارند.

■ و اگر تعداد این توریست درسال بیشتر شود، به نوعی کارآفرینی‌ هم شکل می‌گیرد.
بله. اکنون که با شما صحبت می‌کنم، خدا را شکر بعد از معرفی چابهار، تمام استان از زاهدان تا چابهار ودرک درگیر گردشگری شده‌اند. از آنجایی که بیشتر مکان‌های دیدنی در روستاهاست، ما شروع کردیم به آموزش دادن و درخواست خدمات از روستایی‌ها. کم کم با بیشتر شدن تعداد توریست افراد بیشتری درگیر خواهند شد، از زاهدان گرفته تا دورترین نقاط استان مثل گواتر و درک. تجربه این چند سال فعالیت برای من یک نتیجه بزرگ داشته است. آن هم اینکه اگر فقط یک چیز در زندگیم باشد که به آن افتخار کنم، این است که توانسته‌ام با استفاده ساده‌ای از چند تکنیک گردشگری، برای اهالی چندین روستا در منطقه مان، درآمدزایی ایجاد کنم. اکنون خیلی از بچه‌های این منطقه یا راهنما هستند، یا غذا درست می‌کنند و می‌فروشند و یا با قایق مسافران را در دریا می‌گردانند. من از همان ابتدا می‌دانستم که درآمد گردشگری مستقیم در جیب مردم می‌رود. مثلاً خیلی از اهالی اطراف دریاچه صورتی چابهار، به کسب درآمد مشغول شده‌اند. تا پیش از این، درآمد مردم آنجا خیلی ناچیز بود. اما حالا به دلیل رفت وآمد گردشگران، نمک‌های این دریاچه را بسته بندی می‌کنند و در کنار دریاچه می‌فروشند ودر کنارش صنایع دستی خودشان را هم به فروش می‌رسانند و گردشگری به منبعی ثابت و خوب برای افزایش درآمدشان تبدیل شده است.

■ آن زمانی که چالش «بلوچستان امن است» را شروع کردید، امکاناتی هم برای پذیرایی و استقبال از میهمانان احتمالی را داشتید یا نه؟
آن زمان عمویم یک خانه داشت که استفاده‌ای از آن نمی‌کرد و انباری بود. بچه‌ها را بسیج کردم و با کمکشان دوستانم آنجا را تمیز و بعد رنگ کردیم. ‌کم کم امکانات دیگری هم به آنجا اضافه کردم و شد یک اقامتگاه نسبتاً خوب. اینجا را در اختیار توریست‌ها می‌گذاشتم و ریالی از آن‌ها هزینه نمی‌گرفتم. از قدیم هم گفته‌اند که چون صد آید نود هم پیش ماست. دایی‌ام که رستوران داشت و در جریان کار من قرار گرفت، یک روز آمد و گفت که مبین! خورد و خوراک همه میهمانهایی که برای تو می‌آیند و از چابهار دیدن می‌کنند، بامن. هیچ پولی هم نمی‌خواهد بدهی. خلاصه با همین امکانات کار را آغاز کردیم.

■ یعنی یک اقامتگاه بومگردی درست کردید؟
خیلی‌ها مثل شما خانه من را در شهر چابهار با اقامتگاه بومگردی اشتباه ‌می‌گیرند، در واقع من بومگردی ندارم؛ چون پولی از آن در نمی‌آورم! همان‌طور که گفتم عمویم خانه‌ای داشت که از آن به عنوان انباری استفاده می‌کرد. شاید باورتان نشود، اما من با کمک خود توریست‌ها آنجا را تعمیر و رنگ کردم و بعد هم ‌امکانات اضافه کردم و اکنون چیزی نزدیک به چهار سال است که آن را برای اقامت در اختیار توریست‌ها می‌گذارم. کاملاً مجانی و رایگان. واقعیتش را بخواهید این خانه نه تنها درآمدی ندارد، بلکه دارم از جیب برای این خانه خرج هم می‌کنم. آب تانکر می‌خرم، پول ‌برق و موتور برق و خیلی هزینه‌های دیگر را می‌دهم تا این خانه سرپا باقی بماند.

■ به فکر ایجادش هم نیستید؟ به هر حال شما سه چهار سال است که میزبان گردشگران مختلف از گوشه و کنار ایران و حتی دنیا بوده‌اید.
به فکرش هستم. به شرطی که سنگ جلوی پایم نیندازند. یک خانه بومگردی شروع کرده‌ام، ولی به خاطر مشکلات مالی نیمه کاره رها شد و هشت ماهه از کانال‌های مختلف مثل میراث فرهنگی و منطقه آزاد برای تسهیلات بومگردی و گردشگری اقدام کرده‌ام که هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌ام. 

■ وقتی که چالش را شروع کردید، به فکر این بودید که از آن پول دربیاورید یا نه؟
اگر به گذشته من نگاه کنید، همان‌طور که گفتم من با عمویم کار می‌کردم، وضعیت اقتصادی خیلی بهتری داشتم. راستش را بخواهید من اصلاً به پول درآوردن از گردشگری فکر نمی‌کردم و اطمینانی به درآمدزایی از آن نداشتم. من اگر دنبال پول و درآمد بودم، هیچ‌وقت وارد این داستان نمی‌شدم؛ چون چندین برابر بیشتر از امروز می‌توانستم با همکاری با عمویم در بیاورم.

■ می‌گویید از چالشی که شروع کردید، درآمدی ندارید. واقعاً هیچ راهی نداشت که حداقل مبلغ کمی از گردشگران بگیرید که چرخ زندگی و کارتان توأم با هم بچرخد؟
نه هیچ راهی نداشت. خیلی‌ها معتقد هستند که خدمات مجانی من موجب شده که به عالم و آدم بدهکار باشم و به قول معروف از جیب بخورم. شاید بخشی از این جریان حقیقت داشته باشد، اما اگر من این کار را نمی‌کردم، شک نکنید به اهدافم نمی‌رسیدم و اکنون «بلوچستان امن است» در کار نبود. اصلاً بگذارید خاطره‌ای از این داستان بی‌پولی و میهمانداری برایتان بگویم. پس از اینکه تمام‌وقتم را برای میزبانی از گردشگران وراهنمایی وهمراهی با آن‌ها گذاشتم، دیگر نمی‌توانستم با عمویم کار کنم و از حمایت خانواده هم چندان برخوردار نبودم. ‌این موجب شده بود که دیگر هیچ پولی نداشته باشم. یادم هست که حدود ۵۰ نفر میهمان در خانه داشتم، ولی در حسابم ۵۰ هزارتومان هم نداشتم. نمی‌دانم از کجا وچه‌طور پول جور شد و از میهمان‌هایم آن شب پذیرایی کردم. در چند سال اخیر با همه مشکلات مالی فراوانی که داشتم، این کار را ادامه دادم و خدا را شکر، سیستان و بلوچستان اکنون به عنوان یکی از مقاصد گردشگری در کشور شناخته می‌شود و خیلی از گردشگران حاضرند برای خدمات گردشگری پول بپردازند و باتوجه به وضعیت فعلی من برای ادامه فعالیت‌هایم ‌نیاز به درآمدزایی دارم.

■  اینستاگرام شما را که نگاه می‌کنیم، پر است از تصاویر توریست‌های خارجی که مقصد سفرشان را برخلاف همه سیستان و بلوچستان انتخاب کرده‌اند، حسابش را کرده‌اید که تاکنون میزبان چند نفرشان بوده‌ید؟
آمار دقیقی ندارم. اما اگر اشتباه نکنم در دوسال گذشته در حدود ۲۴۰تا ۲۶۰ میهمان خارجی داشته‌ام.

■ چه تصوری از سیستان و بلوچستان دارند؟ همان چیزی که در ذهن ما ایرانی‌ها هست در ذهنشان شکل گرفته یا نه؟
توریست‌های خارجی بر خلاف توریست داخلی بدون هیچ‌ دانسته و ذهنیتی وارد بلوچستان می‌شوند. خیلی هم زود متوجه خونگرمی وامنیت اجتماعی جامعه ما می‌شوند. در نگاه اول کاری که من می‌کنم ( اقامت مجانی و در خیلی از موارد پذیرایی و... ) از نگاه آن‌ها من یک‌ خارجی ندیده هستم‌ و برای همین دارم خدمات می‌دهم و ‌راهنمایی‌شان می‌کنم؛ اما خیلی زود از هدف و چالش من با خبر می‌شوند و پس از آن خیلی برای کار من احترام قائل می‌شوند و می‌پذیرند که به عنوان سفیر «بلوچستان امن است» سفر به اینجا را به بقیه مردم هم پیشنهاد بدهند.

■ آقای بلوچ! اگر کسی بخواهد به قصد گردشگری به سیستان و بلوچستان بیاید، شما کجاها را پیشنهاد می‌کنید؟ 
مطمئن باشید بزرگ‌ترین جاذبه گردشگری سیستان و بلوچستان مردمش‌هستند. مردمی بی‌ریا و قابل اعتماد که با حفظ فرهنگ‌و اصالتشان و ویژگی‌هایی که دارند، آن‌ها را از سایر قومیت‌ها جدا می‌کند. اما ما جاذبه طبیعی کم نداریم. نمونه‌اش تلاقی کویر ودریا در روستای تنگ و درک که در دنیا کم نظیر هستند، گلفشان تنگ، روستای قدیم بریس با سواحلی مرتفع، کوه‌های مریخی و روستای دیدنی گواتر.

■ اصلاً سیستان و بلوچستان جغرافیای عجیبی دارد؟
سیستان و بلوچستان جغرافیای عجیبی دارد. وسعتش به اندازه چندین کشور اروپایی است. استانی که قطرش حدود ۵۰۰ کیلومتر است. در دنیا فقط ۵ نقطه از کویر به دریا می‌رسد که دوتای آن در استان ماست. اما فقط یک جا هست که کنار دریا پیاده‌روی شترها را هم می‌بینید. فقط یک جا هست که تلاقی نخل و کویر و دریاست. پلانکتون‌های دریای بلوچستان را ببینید. بسیاری از عکس‌های منتشر شده را خودم گرفته‌ام. 
فیتوپلانکتون‌ها موجود تک سلولی هستند که خوراک نهنگ هستند که شب‌ها نور عجیبی به ساحل می‌دهند و شب‌ها کامل ساحل را روشن می‌کنند. با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شوند اما نورشان عجیب است. ما در سیستان بلوچستان چنین چیزهایی داریم. سال گذشته که عکس‌هایشان را منتشر کردم، وقتی یک گروه گردشگری آمدند می‌پرسیدند این فیتوپلانکتون‌ها کجا هستند؟

■ تاکنون حدود سه سال از این چالش می‌گذرد، فکر می‌کنید در جذب گردشگر ایرانی و خارجی موفق بوده‌اید یا نه؟
تاحدودی بله. ماهمزمان با چالش «بلوچستان امن است» یک فستیوال موسیقی محلی راه انداختیم که نوروز امسال به طرز بی سابقه‌ای در چابهار مورد استقبال قرارگرفت؛ به طوری‌که نوروز امسال اینجا جای سوزن انداختن نبود و نمی‌توانستیم خدمات بدهیم و موجب شد که در سطح کشوری دیده شویم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.