کم نبوده‌اند افرادی که زلفشان را به زلف این ایام گره زده‌اند تا حشر و نشرشان در دنیا و آخرت با حضرتش گره بخورد، درست مثل همه آدم‌هایی که نامشان امروز برای ما به یادگار مانده است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی قدس آنلاین، 1379 سال از عاشورای سال 61هجری می‌گذرد؛  سالی که روضه حضرت حسین(ع) در گوشه گوشه این جهان برپا بوده و پرچم و بیرق سیاهش از عرش تا فرش را مشکی‌ پوش کرده است. در این میان کم نبوده‌اند افرادی که زلفشان را به زلف این ایام گره زده‌اند تا حشر و نشرشان در دنیا و آخرت با حضرتش گره بخورد، درست مثل همه آدم‌هایی که نامشان امروز برای ما به یادگار مانده از «سید حمیری» و «محتشم کاشانی»‌ها تا «شیخ جعفر شوشتری» و «میرزا احمد سیبویه» که خواسته‌اند تا همیشه این دنیا نامشان در کنار نام حسین(ع) بیاید. روایت امروز، روایت 9 چهره حسینی است که این روزها بیشتر درباره‌شان می‌شنویم.

  شیخ جعفر شوشتری
شیخ جعفر شوشتری را باید سرسلسله ارادتمندان به ساحت حضرت امام حسین(ع) دانست. او در زمانه خود از بزرگ‌ترین علمای اسلام و وعاظ معروف ایران بود. درباره ارادت او به اباعبدالله سخن فراوان گفته شده است، اما شاید مشهورترین آن‌ها روایتی است که مرحوم میرزا حسین نوری(ره) بی‌واسطه از زبان این عالم بزرگوار نقل می‌کردند: «در اوایل تحصیل دینی و در ایام تبلیغ به وطن خود مراجعت کردم و به تبلیغ دین مقدس اسلام مشغول شدم. در آن روزها به موعظه و مصائب ائمه(علیهم ‏السلام) تسلط کافی نداشتم و روی منبر در ماه رمضان از کتاب تفسیر صافی و در ایام محرم از کتاب روضةالشهدای ملاحسین کاشفی استفاده می‏کردم و از روی آن‌ها برای مردم صحبت می‏کردم؛ ولی نمی‏توانستم سوزی در دل مردم بیندازم و آن‌ها را به گریه درآورم تا این که مدتی گذشت و ماه محرم نزدیک شد. شبی با خود گفتم: تا کی باید «ملاکتابی» باشم، در فکر چاره برآمدم که چه کنم که از بردن کتاب روی منبر بی‏نیاز شوم، در همان حال به خواب رفتم. در عالم خواب، امام حسین(ع) و یاران آن حضرت را دیدم که وارد سرزمین کربلا شدند و خیمه‏‌ها را برپا کردند و دشمن هم در مقابلشان صف‌ آرایی کرد. وارد خیمه امام حسین(ع) شدم و بر آن حضرت سلام کردم. حضرت(ع) مرا نزدیک خود نشاند و به حبیب بن مظاهر فرمود: فلانی میهمان ماست. ما آب نداریم تا از او پذیرایی کنیم. فقط مقداری آرد و روغن داریم. برخیز و با آن غذایی آماده و نزد میهمانمان بیاور. حبیب بن مظاهر غذایی آماده کرد و پیش من گذاشت. چند لقمه از آن غذا خوردم و به خواب رفتم. یک لحظه احساس کردم به این امور الهام شدم تا این که روز به روز این قدرت در من زیادتر شد و در مقام وعظ و خطبه به بالاترین مقصد رسیدم.»

از شیخ جعفر(ره) کتابی با عنوان «خصائص الحسینیه» باقی مانده است. کتابی که باید گفت در نوع خود کم‌نظیر بوده و حاوی لطایف و نکات بسیاری پیرامون امام حسین(ع) است. البته این کتاب، دو جلد بوده و جلّد اول آن بارها به چاپ رسیده و به فارسی ترجمه شده، ولی متأسفانه جلد دوم آن مفقود شده است. علامه آقا بزرگ تهرانی (صاحب الذریعه) درباره این کتاب می‌فرماید: «این کتاب از جلیل‌ترین کتاب‌هایی است که در واقعه کربلا نوشته شده. بلکه هیچ‌ کس مانند این کتاب ننوشته است.»

جمله‌ای از شیخ جعفر باقی است که گویا مربوط به یکی از منبرهای آن بزرگوار در شهر مشهد است. ایشان می‌گوید: «گمان نکنی که مصیبت حضرت همین مصیبت تیر و نیزه و خنجر بوده است. از مصائب عظیمه آن حضرت این بود که امر آن جناب به جایی رسیده و کشیده بود که در این راه که عبور می‌کرد، اهل قافله‌ها از آن حضرت کناره می‌گرفتند که مبادا گرفتار یاری‌اش شوند.»

 رسول ترک
قصه «رسول ترک» را بارها و بارها از زبان روحانی‌ها و مداح‌های جوان شنیده‌ایم؛ «رسول دادخواه تبریزی» که زندگی‌اش با نظر عنایت اهل ‌بیت(ع) به یکباره متحول شد. رسول فرزند خانواده‌ای بود که عشق و محبت امام حسین(ع) در میانشان ساری و جاری بود، اما بازی روزگار از او جوان لاابالی و خلافکاری ساخت که از انجام هیچ خلاف ریز و درشتی ابا نداشت. نقل است که یکی از شب‌های دهه اول محرم، رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود آب کشید تا به همان هیئتی برود که شب‌های گذشته نیز در آن شرکت داشت، ولی این بار گویا پچ ‌پچ مسئولان هیئت که با نیم‌ نگاهی او را زیر نظر داشتند، برایش ناخوشایند آمده بود. دست آخر هم یکی از میان هیئتی‌ها برخاست و با لحنی تند از او خواست که از مجلس بیرون رود. رسول ساکت ماند و فقط با ناراحتی به حرف‌های او گوش ‌داد. همه آن‌هایی که او را می‌شناختند، منتظر بودند تا رسول دعوایی راه بیندازد، اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک و رو به سوی خانه حرکت کرد. 

صبح نشده بود که در خانه رسول ترک به صدا درآمد. در را باز کرد. پشت در حاج اکبرناظم بود؛ مسئول همان هیئتی که او از آمدنش منع شده بود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دیگری داشت. او بعد از کلی معذرت‌ خواهی، از رسول خواست تا در شب‌های آینده در جلسات آن‌ها شرکت کند. اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی‌خواست توضیح دهد، ولی اصرار رسول پرده از راز حاج اکبر برداشت. حاج اکبر ناظم در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم گرفته بود که به طرف خیمه‌های امام حسین(ع) برود، ولی متوجه شده بود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ‌ کس اجازه نزدیک‌ شدن به خیمه‌ها را نمی‌دهد. دست‌ آخر هم سگ به او حمله کرده و وقتی‌ که او خواسته بود خود را از چنگال آن سگ رها کند، متوجه منظره‌ای عجیب شده بود. بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود. 

این خواب انقلابی در رسول ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید دیگری ساخت که به یکی از شیداترین و دلسوخته‌ترین ارادتمندان امام حسین (ع) تبدیل شد. رسول ترک پس از این خواب فرد دیگری شد؛ هیئتی صاحب نفسی که حالا ده‌ها داستان و روایت از دلدادگی‌های او در میان اهالی هیئت بیان می‌شود.

 آیت‌الله میرزا احمد سیبویه
«صدایی از پشت دوربین می‌پرسد: تنهای تنها برای خودتان هم روضه می‌خوانید؟ پیرمرد می‌گوید: بله. کدام یکی از روضه‌ها دل خود شما را بیشتر می‌سوزاند؟ اشک پیرمرد جاری می‌شود. می‌گوید: اسیری بی‌بی...» خیلی‌ها آیت‌الله میرزا احمد سیبویه را به این کلیپ کوتاه گفت‌وگوی ایشان در شبکه‌های اجتماعی می‌شناسند؛ روضه‌خوان پیر دستگاه اهل‌بیت(ع) که از هفت سالگی بساط روضه‌اش پهن بود و به روایت خودش بیش از 80سال روضه‌خوان 
اهل بیت(ع) بود. 

میانسالی میرزا احمد به نماز و منبر در حرم حضرت اباالفضل گذشته بود، تا قبل از اینکه او و خاندانش را از عراق بیرون کنند و ذکر همیشه‌اش شود این شعر که می‌گوید: این محنتی که می‌کشم در تنگی قفس/ کفران نعمتی است که در باغ کرده‌ام» البته او پیش از همه این‌ها شفایافته دستگاه اهل‌بیت(ع) هم بود، چنانکه یکی از شاگردان ایشان تعریف کرده بود: پدر و مادر ایشان در یک روز از دنیا رفتند و زمانی که آن‌ها فوت کردند، مرحوم سیبویه در بستر بیماری بود و پزشکان از بهبودش قطع امید کرده بودند. 
مرحوم سیبویه 20 روز بعد از فوت والدینش زمانی که کمی بهبود یافته بود، متوجه فوت آن‌ها می‌شود. 

بعد از اینکه بهبود یافت، گفت: «در بستر بیماری در عالم مکاشفه بودم، همراه پدرم در حرم امام حسین(ع) ایستاده بودیم؛ پدرم از امام حسین(ع) شفای مرا خواست. حضرت اباعبدالله(ع) فرمودند: «اجلش رسیده است» و پدرم امام حسین(ع) را به مادرش حضرت زهرا(س) قسم می‌دهد و می‌گوید: «اگر شما بخواهید، می‌شود.» امام حسین(ع) به داخل حرم رفتند و بعد از مدتی بیرون آمدند و خطاب به پدرم فرمودند: «ما شفای پسر شما را از خدا گرفتیم!»

 حجت‌الاسلام محمد کوثری
مرحوم شیخ محمد کوثری بیش از همه به روضـه‌خـوانی‌هـایش در حسینیه محقر جماران مشهور است، تا آنجا که خیلی‌ها او را به نام «روضه‌خوان امام(ره)» می‌شناسند. او اما غیر از سال‌های تلمذ در محضر بزرگان آن روزگار حوزه قم و نجف، برای بزرگان دیگری چون آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و... هم مرثیه خوانده است؛ تا جایی که حالا کمتر کسی از منبرهای وعظ و خطابه او چیزی به خاطرش هست. 

شیخ محمد کوثری از آن دسته آدم‌هایی است که روز و شبش با امام حسین(ع) محشور بود. چنان که این شعر همیشه ورد زبان او بود: «در اینجا انتسابم با حسین است/ در آنجا هم حسابم با حسین است/ کجا ارباب ما فردا گذارد/ غلام او در آتش پاگذارد»

ایشان نقل می‌کند: داماد حضرت امام(ره) بعد از شهادت حاج آقا مصطفی به من فرمود: امام اصلاً در این عزا گریه نکرده و از نظر پزشکی هم برای قلب امام گریه نکردن مناسب نیست. چون آقا با آهنگ تو آشناست، بخوان شاید افاقه کند. رفتم و به محضر امام(ره)، آنچه توانستم درباره حاج آقا مصطفی گفتم، ولی اصلاً در آقا آثار گریه مشاهده نکردم. تا اینکه گفتم آقا جان شما الان خوب رسیدید به داغ دل امام حسین(ع) و تا شروع به روضه حضرت علی اکبر(ع) نمودم، ایشان آنچنان گریان شدند که شانه‌هایشان بشدت به حرکت افتاد. 

دختر مرحوم کوثری نقل می‌کند که «در آخرین لحظات بالای سر پدرم حاضر بودم. چشم‌هایش بسته بود و ظاهراً کار تمام شده بود. از خود بیخود شدم و گفتم: آقا! تو را به امام حسین(ع) چشمانت را باز کن. ناگاه دیدم برای آخرین بار چشمانش را باز کرد و دوباره برای همیشه چشمانش را بست.» بعد از رحلت شیخ محمد هم یکی از نزدیکان ایشان را در خواب دیده بود که گفته بودند: «از همان لحظه احتضار، حضرت اباعبدالله(ع) کنارم آمد و همیشه با او هستیم.»

 طیب حاج رضایی
طیب حاج رضایی تصویر واقعی یک عمو یا گنده لات پایتخت است؛ چیزی شبیه شعبان جعفری، البته از نوع بامرام و آدم حسابی‌اش که یک تهران از جنمش حساب می‌برد. او را از اهالی گود باستانی می‌دانند؛ ورزشی که تکیه‌اش بر مرام و معرفت است و شاید همین مرام و معرفت است که پای طیب را از حمایت از پهلوی‌ها به طرف امام(ره) می‌کشاند. او در سال 32 از موافقان حکومت پهلوی بود، اما هر چه گذشت بیشتر به صف انقلابیون نزدیک شد تا عاقبتش برسد به 11 آبان ۱۳۴۲ در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران، جایی که او را به جوخه اعدام سپردند تا لقب «حر نهضت امام خمینی(ره)» بر روی سنگ مزارش در حرم حضرت عبدالعظیم نقش ببندد.

در کوران مبارزات خرداد 42 بود که عَلَم هیئت طیب از زمین بلند شد، درست مانند همه محرم‌های قبل که بساط روضه‌ها و خرج‌ دادن‌های او پهن بود، درست مانند همه سال‌های قبل که پیراهن مشکی تن می‌کرد، پابرهنه خیابان‌های پایتخت را گز می‌کرد و از سه روز مانده به عاشورا آب نمی‌خورد، آن سال اما ماجرا با سال‌های قبل یک تفاوت داشت. چنان که در دادگاه همان تفاوت را به رویش آورده بودند که «شما دسته راه می‌انداختید و روی علم‌ها عکس آیت‌الله خمینی را می‌گذاشتید.» طیب اما جواب داده بود که «قبلاً هم عکس آیت‌الله بروجردی را می‌گذاشتم و حالا هم عکس آیت‌الله خمینی را می‌گذارم.» پیشترش اما به عًلًم که پیغام فرستاده بود تا عکس امام را بردارند، گفته بود: «این آقا، مرجع تقلید مردم است. عکسش را هم مردم آمده‌اند و زده‌اند. او مرجع تقلید است؛ می خواهید که مرا نفرین کنند؟! اگر جرئت داری برو خودت یکی از عکس‌ها را بکن.»

طیب حاج رضایی با هیئتش جلوی شاه ایستاد، با هیئت انقلابی‌اش. بعداً هم همان جمع انقلابی بدون خود او به دیدار امام رفتند تا پیام طیب را به امام برسانند. طیب گفته بود: «سلام من رو به آقای خمینی برسونید. بگید خیلی‌ها شما رو دیدند و خریدند. ما ندیده خریدیم.» امام(ره) هم گفتند: «طیب، حُر دیگری بود.»

 حاج سلیم موذن ‌زاده اردبیلی
خانواده موذن ‌زاده اردبیلی حالا دیگر برای همه ایرانی‌ها شناخته شده‌اند؛ خانواده‌ای که سرسلسله‌شان عبدالکریم موذن‌ زاده است که او را اولین مؤذن رادیوی ایران می‌دانند و دو پسرش نیز هر کدام به جهتی شهرت دارند؛ رحیم برای اذان مشهوری که یکی از خاطره‌انگیزترین اذان‌های این سال‌هاست و سلیم برای نوحه‌های مشهوری که شاید «زینب زینب»ش را دیگر همه هیئتی‌ها شنیده باشند.

حاج سلیم حالا نزدیک دو سال است که از دنیا رفته، اما کم نیستند یادگاری‌هایی که از او به جا مانده‌اند. چنان که گفته می‌شود او روزانه دست‌کم پنج ساعت از عمر خود را صرف مداحی کرده و به همین خاطر هم حالا بیش از 2000 عنوان نوار کاست به زبان‌های ترکی، فارسی و عربی از او به یادگار مانده است. در میان همه این نواها که بی‌اغراق هر کدام شاهکاری در دستگاه‌های نوحه‌خوانی است، شاید نوای «زینب زینب» حاج سلیم بیش از همه شنیده شده باشد؛ نوایی بی‌نظیر که به وصیت حاج سلیم در روز تشییع او پخش شد تا «سلطان الذاکرین» اردبیل بیش از پیش در ذهن دوستدارانش ماندگار شود. 

 شاه حسین علم‌ کش
اسم «شاه‌حسین» و عَلَم معروفش بیش از بسیاری از نام‌ها در میان هیئتی‌ها و علمدارهای ایران مشهور است؛ عَلَمی که عنوان «بزرگ ‌ترین علم ایران» را پشت نام ‌و ‌نشانش دارد و حالا 10 سالی هست که به‌جای هیئت، در موزه حرم رضوی نگهداری می‌شود.

اسمش حسین بود، فامیلی‌اش غیور مرادی، اما همه او را به نام «شاه حسین» می‌شناختند. پدرش اصالتاً یزدی بود و در پایین ‌تر از محله «قبر میر» مشهد، ارده و شیره می‌فروخت. حسین که بزرگ تر شد، هیئتی راه انداخت به نام «قائم آل ‌محمد(عج)». خودش هم شد میاندار آن تا 2000 سینه‌زن را که «واحد» و «ثلاث» می‌زدند، سرخط کند. اولین بار اما وقتی اسمش سر زبان‌ها افتاد که علمش را به خیابان آورد؛ علمی که آن دوران 6متر بیشتر طول داشت، اما کم‌کم به همت شاه‌حسین بزرگ و بزرگ تر شد و شد علمی 13متری که پنج‌نفر به کمک همدیگر برمی‌داشتنش.

شاه‌حسین که راننده تریلی بود، هرچه داشت سر این علم خاص گذاشت، تا جایی که بعدها حتی ماشینش را هم فروخت و خرج علم کرد؛ علمی که او دوست داشت روزی آن را در حرم امام حسین(ع) ببیند، اما قسمت این بود که گذر علمش به موزه آستان قدس رضوی بیفتد.   

 بخشو
کسی او را به نام «جهانبخش کردی‌ زاده» نمی‌شناسد. همه به او «بخشو» می‌گویند؛ نوحه‌خوان و مداح کم‌نظیر بوشهری که سبک خاص و صدای استثنایی‌اش، عزاداری و سینه‌زنی سنتی بوشهر را به خارج از مرزهای ایران برد. نوع حنجره او به اعتقاد بسیاری از اهل فن از معدود حنجره‌هایی بود که در دنیای موسیقی و خوانندگی وجود داشته و دارد. آوازه اجرای بی‌نظیرش موجب شد تا علاقه ‌مندان زیادی از استان‌های خوزستان، فارس، کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی هنرمندان و موسیقی ‌دانان فرانسوی، اروپایی و روسی برای شنیدن صدای جذاب و دلنشین او به بوشهر کشیده شوند. چنان که در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب هم لوریس چکناواریان و محمد رضا لطفی به همراه «فوزیه مجد»، مدیر وقت سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران برای صحبت و ضبط صدای گرم و رسای او به بوشهر رفتند. 

بخشو علاوه بر اجرای زیبا و بی ‌نقص نوحه‌ها و مرثیه‌های سنتی بوشهر در اجرای شروه، چاوش‌خوانی، مناجات‌خوانی، صبحدم‌خوانی، بیت‌خوانی، جنگ‌نامه‌خوانی، مصیبت‌خوانی و خیام‌خوانی نیز از تبحر خاصی برخوردار بود. از نکات برجسته اجرای او علاوه بر حجم صدا و زنگ حزین و گیرای نوایش می‌توان به تسلط در اجرای اوج و فرودهای شروه و تحریرهای بی ‌نقصش در نوحه و واحد خوانی اشاره کرد. تا جایی که بسیاری از ملودی‌ها و سبک نوحه‌های او، الهام‌بخش تعدادی از نوحه‌خوانان جنوب کشور و تعدادی از ترانه‌سرایان شد. از جمله گفته می‌شود ترانه معروف «ممد نبودی» که بعد از آزادسازی خرمشهر توسط غلامعلی کویتی‌ پور خوانده شد، کاملاً مشابه نوحه «لیلا بگفتا ‌ای شه لب تشنه کامان» بخشو است. 

 اکبر شریعت
اسفند سال 92 بود که برای اولین بار پس از نزدیک به سه دهه تصویر امروز اکبر شریعت روی آنتن رفت تا همه سرانجام بدانند که خالق «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» هنوز در بین ما هست. اکبر شریعت رزمنده‌ای است از اهالی «داراب»؛ مداحی که به سبب پخش مستند «شب عاشورایی» مجموعه روایت فتح ماندگار شده. 

نوحه‌ای که از او پخش می‌شود سروده‌ای زیبا از خود اوست؛ شعری که در شب عاشورایی در اواسط دهه 60 در قرارگاه کربلا اجرا شد و برای اینکه برای همیشه ماندگار شود، حاج اکبر و رزمندگان مجبور شدند یک بار دیگر آن را جلوی دوربین بچه‌های روایت فتح اجرا کنند؛ اجرایی که نام همه شهدای سال‌های ابتدایی انقلاب از مفتح و مطهری تا رجایی و بهشتی و... را در خود دارد و یادآور همه نام‌هایی است که حالا دیگر در میان ما نیستند. 
اکبر شریعت سال گذشته هم یک بار دیگر در برنامه «بدون تعارف» روی آنتن رفت؛ برنامه‌ای که برای او همراه با یک ارمغان بود. در میانه این برنامه بود که او آرزویش برای دیدن کربلا را به مجریان گفت تا سرانجام مسئولان دست به کار شوند و او را 33 سال پس از خواندن نوحه «کربلا کربلا»، به کربلا بفرستند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.