۹ مهر ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۴
کد خبر: 622523

روز جهانی سالمند که می‌شود مسئولان تصمیم می‌گیرند از مراکز نمونه تجلیل کنند در حالی که همه مراکزی که تحت این شرایط هنوز سر پا هستند، نمونه‌اند. حتی تجلیل از سالمند نمونه و مدیر نمونه هم در این وضعیت جامعه مفهومی ندارد .

من سالمند نیستم!

امروز، روز جهانی سالمندان است و ما می‌خواهیم یک گزارش متفاوت بنویسیم. اما از هر طرف که موضوع را ورانداز می‌کنیم می‌بینیم مثلاً باید بنویسیم فضای خانه سالمندان خیلی غمگین است یا بنویسیم والدین خودتان را به سرای سالمندان نسپارید، اما نمی‌توانیم این‌ها را بگوییم چون امروز روزِ سالمندان است و قرار است سیاه نمایی نکنیم.جامعه دارد به سمت سالمندی می‌رود و ما نمی‌خواهیم شرایط را طوری تعبیر کنیم که میانسالان امروز از وضعیت سالمندی‌شان وحشت کنند. ما مجبوریم تفکر جامعه را برای سپردن سالمندان به خانه‌های ویژه آن‌ها تلطیف کنیم و مجبوریم برای حمایت از جامعه سالمندِ فردا نگاه مردم را به سرای سالمندان بهبود ببخشیم. پس جور دیگری می‌نویسیم:

  صحنه اول

دور هم نشسته‌اند به شوخی و خنده، بعضی آلزایمر دارند، بعضی ویلچری هستند، بعضی فقط نگاه می‌کنند، بعضی هم شوخ و شَنگول‌اند.

وسط سالنِ یکی از خانه‌های سالمندان، حوالی خیابان فکوری هستیم. مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها صندلی‌ها را وسط سالن گرد چیده‌اند و با هم به گپ و گفت صمیمانه مشغولند. صدای خنده‌هایشان آن‌قدر بلند است که من و مریم ظریف، خانم مدیرِ سرا، کنار راهرو گاهی سخت صدای هم را می‌شنویم. یکی از مادربزرگ‌ها از همه شاداب‌تر است. یکی از پدربزرگ‌های ویلچرنشین هم دست کمی از او ندارد. پسری جوان که مددکار سرا است آتش بیار معرکه شده، میان جمع نشسته و گاهی چیزهایی می‌گوید که بقیه ریسه می‌روند؛ انگار بحث سر خواستگاری یکی از پدربزرگ‌ها از یکی از مادربزرگ هاست. یک دفعه صدای قهقهه همه با هم بلند می‌شود. من و خانم مدیر صبر می‌کنیم صدای خنده‌ها قطع شود تا بتوانیم ادامه بدهیم. بوی سوپ و عطر گشنیز و... هوای سالن را پر کرده.

  صحنه دوم

علی بقایی یکی از پیرمردهای شوخ است که وقتی می‌گوییم فردا روز سالمندان است، می‌گوید: به من چه؟ من که سالمند نیستم!

خودش می‌گوید، در جوانی بازیگر تئاتر بوده و با یکی از کارگردان‌ها تئاتر را به سمت سینما کشانده و چند فیلم هم ساخته اما اسم فیلم‌ها یادش نمی‌آید. می‌گوید، سه بار سکته کرده و حافظه‌اش خیلی خراب شده است. بعد هم می‌گوید، دو سال است آمده خانه سالمندان چون پسرش جنوب در شرکت نفت کار می‌کند و همسرش هم ناراحتی قلبی دارد و نمی‌تواند از او نگهداری کند. اما می‌گوید، پسرش که از جنوب می‌آید او را می‌برد خانه و از او مراقبت می‌کند تا دور هم باشند.

  صحنه سوم

 منصوره واحدی دختر یکی از مادربزرگ هاست که با همسرش آمده سرا و برای مادرش ایزی‌لایف آورده است. مادرش آلزایمر گرفته و حواسش به اطرافش نیست. اما خانم واحدی و همسرش درباره نیازهای مادر مدام با خانم مدیر و معاون او مشورت می‌کنند.

خانم واحدی و همسرش میانسال هستند. خودش می‌گوید: من آرتروز دارم و همسرم بیمار قلبی است. در توانمان نیست از مادرم مراقبت کنیم. بعد هم می‌گوید: از وقتی مادرم را آوردم سرای سالمندان وضع تغذیه و رنگ و روی او بهتر شده است.

مدیر سرا می‌گوید: بدترین کار برای یک بیمار آلزایمری این است که مکانش عوض شود. بر همین اساس تفکر اشتباهی وجود دارد که فکر می‌کنند اگر هر روز خانه یکی از بچه‌ها باشد برایش بهتر است در حالی که بیمار آلزایمری باید یک جا باشد و بچه‌ها بیایند دیدنش.

بعد هم اضافه می‌کند: نگهداری از یک بیمار آلزایمری تخصص می‌خواهد. این بیماری در سطوح بالا موجب کاهش جذب ویتامین‌ها توسط بدن می‌شود، از این رو نیاز به مکمل دارد.

ولی دختر این خانم می‌گوید: قیمت مکمل‌ها و پوشک و داروهای مادرش در این ماه‌های اخیر خیلی افزایش داشته به طوری‌که یکی از داروهایش خارج از تعرفه بیمه ۴۰۰ هزار تومان تمام می‌شود و یک مکمل که مصرف سه تا پنج روزِ بیمار است ۳۰۰ هزار تومان قیمت می‌خورد.   با این حال خوشحال است که مادرش در فضایی امن تحت نظارت و پرستاری قرار دارد.

  صحنه چهارم

داخل اتاق مدیریت نشسته‌ایم. خانم مدیر با کمی تأخیر می‌آید. خیلی خسته کیفش را کناری می‌گذارد و ضمن عذرخواهی به خاطر تأخیر، به معاونش خانم حسینی می‌گوید: بالاخره حواله برنج را گرفتم. از میان صحبت‌هایشان متوجه می‌شویم خیلی وقت است دنبال حواله برنج و تأمین موادغذایی هستند.

بعد هم سر درد دلش باز می‌شود: از وقتی ۸۰ درصد تعرفه‌های بیمه را برداشته‌اند در پرداخت هزینه تأمین دارو برای سالمندان با مشکل مواجه شده‌ایم. نسخه‌ای که برای سالمند ما ۴۰ هزار تومان تمام می‌شد حالا بابت آن باید ۱۰۰ هزار تومان پرداخت کنیم. علاوه بر این ایزی لایف ۱۸-۱۷ هزار تومانی که فقط ۱۶ عدد پوشک دارد و برای ۶ روز یک بیمار کفایت می‌کند، حدود ۱۰۰ هزار تومان شده. اصلاً شما حتی هر بسته را ۷۰ هزار تومان هم که در نظر بگیرید می‌شود ۴۲۰ هزار تومان در ماه! همین می‌شود که بعدها در شبکه‌های مجازی فیلم می‌چرخد که در فلان خانه سالمندان سونداژ می‌کنند. وقتی خانواده نمی‌تواند چنین هزینه‌ای برای بیمارش پرداخت کند خودش از سرای سالمندان می‌خواهد سونداژش کنند، چون یک سونداژ ۳۰ هزار تومان است و تا ۱۵ روز هم قابل استفاده است، هر چند احتمال عفونت ادراری هم دارد اما هزینه‌اش از ایزی لایف کمتر تمام می‌شود.

او سپس ادامه می‌دهد: ما اکنون چند روز است درگیر تهیه مواد غذایی هستیم. یک سالمند در یک ماه پنج کیلو برنج مصرف می‌کند ما اکنون ۳۲ سالمند داریم، یعنی مصرف برنج ماهیانه سرای ما ۱۶۰ کیلو است. شما قیمت برنج را در نظر بگیرید و ببینید تنها هزینه برنج ما چقدر می‌شود. حالا روغن و حبوبات را هم اضافه کنید و یک حساب سر انگشتی بکنید ببینید چقدر تمام می‌شود. وی می‌افزاید: من در برنامه غذایی‌ام ماست چکیده، کره، پنیر، مربا، فرنی و حلوا ارده را داشتم. حالا مجبور شدم حلوا ارده را حذف کنم و پنیر را جایگزین آن کنم. این کار من تلاش برای حفظ سلامت سالمندان است اما با شرایط موجود چاره‌ای نداریم مگر اینکه تمهیداتی در نظر بگیریم که از پا نیفتیم.

مریم ظریف بیان می‌کند:روز جهانی سالمند که می‌شود مسئولان تصمیم می‌گیرند از مراکز نمونه تجلیل کنند در حالی که همه مراکزی که تحت این شرایط هنوز سر پا هستند، نمونه‌اند. حتی تجلیل از سالمند نمونه و مدیر نمونه هم در این وضعیت جامعه مفهومی ندارد چرا که سالمند نیازمند تجلیل در یک روز نیست، نیازمند همکاری دولت در تمام سال است و مدیر هم بیشتر از تجلیل محتاج کمک برای اداره سراست.

وی همچنین خاطر نشان می‌کند: در تمام استان‌ها یارانه سرای سالمندان قطع شده اما ما اینجا به لطف مدیریت اداره کل بهزیستی استان هنوز یارانه می‌گیریم و در زمینه توانبخشی هم بهترین استانیم. با این همه با جامعه‌ای که رو به سالمندی می‌رود، آینده سالمندان به چگونگی حمایت دولت برمی‌گردد که چقدر زیرساخت‌ها را برای مواجهه با یک جامعه سالمند مهیا کند.

منبع: روزنامه قدس

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.