عکس آقای دکتر را اولین بار یکی دو تا از دانشجوهای دانشگاهش در اینستاگرام به اشتراک گذاشتند و پرده از رازش برداشتند.

بنویسید مطب، بخوانید بنگاه خیریه

به گزارش گروه فرهنگی قدس‌آنلاین، آن‌ها در صفحاتشان لو دادند که استادشان دانش‌آموخته یکی از معتبرترین دانشگاه‌های انگلیس است و به جای اینکه برود در بالای شهر مطب بزند و از تخصصش پول دربیاورد و برج بسازد، در یکی از جنوبی‌ترین نقاط تهران مطبی زده و هوای قشر پایین جامعه را دارد که نکند خدایی ناکرده هزینه‌های سنگین درمان، کمرشان را بشکند و آن‌ها را منصرف کند. آنچه در ادامه می‌خوانید، چند روایت کوتاه است از گفت وگوهای دکتر بهرام رازین و اطرافیانش با فارس و فرادید و سایر رسانه‌ها:

• به روایت منشی مطب •

■ آقای دکتر کدخدای محله هم هست

سال هاست در مطب دکتر خدمت می‌کنم. نمی‌دانم برایتان از کدام خاطره بگویم. اوایل از تماشای این حجم از مهربانی و گذشت تعجب می‌کردم. چطور می‌شود پزشکی که سال‌ها درس خوانده و فوق تخصص دارد، اینطور به مال دنیا بی‌رغبت باشد؟ مهربانی‌های دکتر بی دریغ است. دست رد به سینه هیچ نیازمندی نمی‌زند، حتی اگر آن نیازمند مراجعه کننده، بیمار نباشد. زن یا مردی باشد با کوهی از مشکلات، آن وقت یک دفعه مطب دکتر تغییر کاربری می‌دهد و به مرکز مشاوره تبدیل می‌شود. سنگ صبور همان کسی می‌شود که از همه دنیا بریده و به قصد گرفتن کمک به مطب دکتر آمده است. بارها پیش آمده که معتادان به مطب دکتر آمده‌اند و دکتر رازین با سعه صدری که دارد به آن فرد کمک کرده تا مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد. در این چند سال که من با دکتر همکار شدم چندین معتاد را با هزینه شخصی خودش به کمپ فرستاده است. خیر طبیب عشق به همه می‌رسد. یکی دو سال قبل وقتی چراغ مسجد محله گلیسیرین خاموش بود، دکتر دست به جیب شد و با پرداخت هزینه تعمیرات مسجد، چراغ خانه خدا را روشن کرد. دکتر رازین کدخدای مردم این محدوده هم هست و گاهی وقت‌ها مطب ما به شورای حل اختلاف تغییر کاربری می‌دهد و دکتر اختلافات را حل و فصل می‌کند.

اینجا خرج خودش را هم درنمی‌آورد

دکتر خودش را وقف مردم محروم و نیازمند کرده است. گاهی پیش می‌آید که در یک روز، خرج این مطب و پولی که برای هزینه‌های درمان بیماران پرداخت می‌شود از درآمد هم بیشتر می‌شود. وقتی به دکتر می‌گویم لبخند می‌زند و می‌گوید: می‌دانی امروز چند نفر من و شما را دعا می‌کنند؟ دلخوش به استجابت این دعاها که باشیم برایمان کافی است.

 به روایت اول شخص 

■ پدرم وصیت کرد که بروم منطقه محروم

راز کارهایی که من می‌کنم دو چیز است، یکی اعتقادات مذهبی و دیگری وصیت پدرم. خدابیامرز ارتشی بود. وقتی از کشور انگلیس بورسیه تحصیلی برای گذراندن دوره فوق تخصص بیماری‌های عفونی را گرفتم، در روز اعزام به من گفت: حرفم را آویزه گوشت کن تا خیر دنیا و آخرت نصیبت شود. گفت: در یکی از محله‌های محروم تهران یک ملک کوچک دارم. وقتی فارغ التحصیل شدی در آن منطقه به مردم خدمت کن. از انگلیس که برگشتم مطب را راه انداختم و برای دلخوشی خودم و درمان بیماری‌های عفونی مردم به روستاها و آبادی‌های محروم می‌رفتم. در برهه‌ای بیماری‌های عفونی بیداد می‌کرد. من با هزینه خودم و با کمک پزشکان دیگر دارو تهیه می‌کردم و در سال‌های دهه 50 جان بسیاری از بیماران را از مرگ نجات دادم. وقتی جنگ شروع شد به جبهه رفتم و در بیمارستانهای صحرایی مشغول شدم و بعد از بازگشت به تهران هم همه دلخوشی‌ام خدمت به مردم در ملک پدری بود. این روزها همه هم و غمم آن است که به دانشجویان در کنار مسائل علمی مرام و معرفت را درس دهم. مهمترین آسیبی که جامعه پزشکی را تهدید می‌کند رابطه مالی میان بیمار و پزشک است و امیدوارم روزی برسد که هیچ پزشکی بیمار را به چشم منبع درآمد نبیند.

خانه امید

شرمنده بیماری می‌شوم که چند ماه است درد کشیده اما چون بیمه نداشته و جیبش هم خالی بوده، خم به ابرو نیاورده است و انگار خدا دنیا را به من می‌دهد، وقتی می‌بینم با امید وارد اتاق من می‌شود. این اتفاق در مورد اتباع افغان و پاکستانی زیاد می‌افتد. بسیاری از اتباع بدون مجوز در ایران زندگی می‌کنند اما بالاخره درگیر بیماری می‌شوند و ما وظیفه داریم به دادشان برسیم. 

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.