وارد خانه‌ای می‌شوم که اهالی خانواده می‌گویند، عمراین خانه همزمان با تولد «سید مسعوداست».حاج خانم و حاج آقا و هانیه خانم به استقبالمان می‌آیند و مهربانی و صبوری را درهمان بدو ورود نثارمان می‌کنند.

ازدیوارنویسی در زمان طاغوت تا مبارزه با گروهک کومله

شهید «سید مسعودهژبرالساداتی» در ۲۷ آبان ۱۳۴۳ مصادف با ۱۳ رجب روز ولادت حضرت علی (ع) در مشهد متولد شد و سال ۱۳۶۵، بال در بال ملائک گشود، یعنی فقط ۲۲ ساله بود که جوانی‌اش را برای اعتقاداتش هدیه کرد. کنار مادرشهید حاج خانم «مهری معین درباری» می‌نشینم، می‌گوید: مسعود دوره ابتدایی را دردبستان دیانت ودوره راهنمایی را درسلمان فارسی گذراند.

پول هایش را به فقرا می‌داد

مادرشهید ادامه می‌دهد: سید مسعود از کودکی پول هایش را جمع می‌کرد و به فقرا می‌داد و بزرگ‌تر هم که شده بود هیچ وقت دست خالی خانه کسی نمی‌رفت و همیشه گل یا شیرینی می‌خرید و اگربه سفرمی رفت حتماً برای همه سوغاتی می‌آورد.

  زحمتی برای ما نداشت

او ادامه می‌دهد: پسرم درطبقه بالای خانه مان مدام جلسه دعای کمیل و دعا برگزار می‌کرد، اما هیچ وقت برای من و پدرش زحمت درست نمی‌کرد و همه کاررا خودش انجام می‌داد. حتی به من می‌گفت برو میهمانی و راحت باش نمی‌خواهم برای جلسات زحمتی به دوش شما باشد. پدر شهیدهم از گذشته‌های دور برایم روایت می‌کند و می‌گوید: زمان انقلاب پسرم مسعود فقط ۱۱ سال داشت و باتوجه به فضای مذهبی خانواده‌ام درجلسات قرآن و تفسیر به همراه برادر بزرگترش در جلسات ضد رژیم شاهنشاهی شرکت می‌کرد.

سید امیرهژبرالساداتی تأکید می‌کند: مسعودازهوش واستعداد سرشاری برخورداربود وبا شروع انقلاب اسلامی که فقط ۱۳ سال بیشتر نداشت بر دامنه فعالیت‌های خود افزود.

وی بیان می‌کند: مسعود دردیوارنویسی و پخش اعلامیه و توزیع نوارسخنرانی حضرت امام خمینی(ره) و شرکت درراهپیمایی‌ها و شرکت در جلسات انقلابی حضور جدی داشت.

  از تأسیس کتابخانه تا اساسنامه

پدرشهید با اشاره به این که پس از پیروزی انقلاب با فعالیت در انجمن اسلامی و بسیج مسجد امام رضا (ع) حضور جدی داشت، توضیح می‌دهد: اوبا کمک دوستان و هم محلی هایمان با جمع آوری کتب اسلامی ازمنازل اقدام به تأسیس کتابخانه در مسجد کرد و با درایت و هوشمندی و رصد شرایط کشور با توجه به رشد گروهک‌های مختلف با تأسی از فرمایشات و منش امام اقدام به ایجاد اساسنامه‌ای مبتنی بر خط امام در انجمن اسلامی مسجد کرد و برهمین اساس به پاکسازی افراد مغرض و منحرف از خط امام پرداخت.

  حضور در دوجبهه همزمان

اوادامه می‌دهد:مسعود سال ۵۹ وارد دبیرستان حکمت شد که مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. او حضوردر دو جبهه را بر خود واجب می‌دانست و با عضویت در انجمن اسلامی دبیرستان و پذیرش بخش اطلاعات انجمن با ظرافت از ورود افراد نفوذی به انجمن اسلامی جلوگیری می‌کرد و سعی وافری در اشاعه تفکرو گسترش خط امام و مقابله با منحرفین در دبیرستان می‌کرد. مادر شهید با یادآوری خاطره اولین اعزام پسرش، توضیح می‌دهد: در سال ۵۹ بود که با مینی بوس اعزام به جبهه به درمنزل آمد و چون سنش کم بود، اجازه والدین برای اعزام به جبهه لازم بود و پدرش هم مسافرت بود. مسعود گفت، مامان اجازه بده. برایم راحت نبود اما او راهش را انتخاب کرده بود و... و.

  اولین تجربه جنگ در کردستان

حالاعروس خانواده هم که فرمانده بسیج پایگاه کوثراست، می گوید: عمو مسعود، زمستان ۵۹ اولین تجربه حضورش در جنگ را در مناطق صعب العبور کردستان گذراند. دکترهانیه حسین زاده ادامه می‌دهد: او در بین دو جبهه داخلی و جنگ تحمیلی به دلیل حضورضد انقلاب درگیری ذهنی داشت و در دست نوشته هایش به مبارزه با گروهک کومله در کردستان و خیانت گروهک به مردم کردستان و رشادت های رزمندگان اشاره داشت. وی که مدت هاست درحال جمع آوری خاطرات و فعالیت‌های این شهید است، تصریح می‌کند: سید مسعود تلاش وافری در روشنفکری حقیقت داشت و در اوج درگیری‌های ضد انقلاب درگیر با آنان بود و در سال‌های ۶۰ و ۶۱ در عملیات‌های فتح المبین و رمضان شرکت کرد. او در سال ۶۲ در منطقه عملیاتی فکه مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و از ناحیه پا مجروح شد.

  آرام دل

حالا مادر شهید با یادآوری دوران مجروحیت پسرش برایم تعریف می‌کند: به سید مسعود گفتم کم کم باید برای دامادی آماده شوی و او گفت، من هنوز خیلی کار دارم بعدها که شهید شد یک شب خوابش را دیدم با کت و شلوار دامادی و یک گهواره از آسمان با دوفرزند دوقلو که توی گهواره به دیدنم آمدند. دلم آرام گرفت. پدرشهید هم برایم از رفاقت‌های پدر و پسری می‌گوید: با بچه‌ها بسیار رفیق بودم و ما مشکل مالی نداشتیم و همه امکانات برای ادامه تحصیل در خارج مهیا بود، اما آن‌ها خودشان راهشان را انتخاب کردند. همه بچه‌ها دارای تحصیلات عالیه و دکترا هستند، اما حفظ وطن و اسلام از گذشته‌های دور در خانواده ما ازاولویت‌ها بود و همیشه از قدیم جلسات مذهبی در منزل پدری و منزل خودم برگزار می‌شده است.

هانیه حسین زاده درادامه این گفت و گو می‌گوید: عمو مسعود پس از گذراندن دوره نقاهت درعملیات‌های گوناگون حضور پیدا کرد و همزمان در جبهه و با اتمام دبیرستان در رشته‌های علوم پزشکی و تربیت معلم وزبان انگلیسی قبول شد و حتی بعد از شهادت او کارت ورود به جلسه ترم سوم پزشکی شان را درزاهدان پیدا کردیم. گویا همزمان دررشته علوم سیاسی و زبان هم درس می‌خوانده‌اند.

 مبارزه باقاچاقچیان

 پدر شهید هم در ادامه می‌گوید: او برای مقابله با قاچاقچیان مواد مخدر برای خدمت سربازی خود خواسته به سیستان و بلوچستان رفت و آذرماه سا ل ۶۵ به علت بیماری مادرش به مرخصی آمد که فرمانده‌اش برای اجرای عملیات او را فرا خواند و مسعود ازمرخصی الباقی استفاده کرد وبرای تجدید پیمان همرزمان به قم رفت و سپس موافقت حضورش را از فرمانده‌اش درزاهدان گرفت تا به جبهه برود.

در تمام این مدت علیرضا دلبریان راوی دفاع مقدس همه تلاشش را برای آن که در سالروز شهادت سید مسعود فضا برای این پدر و مادر صبور سخت نشود و با صحبت هایی از روزگار عاشقی رزمنده‌های اهل دل این فضا را دلنشین کرد و هنرمند نقاش چهره‌های شهدا احمد منصوب هم به رسم یادگار از این دیدار چهره شهید را بربوم کشید و به پدرو مادر شهید اهدا کرد و بچه‌های خوب پایگاه پایداری هم مثل همیشه شرایط این دیدار دلی را فراهم کردند.

منبع: روزنامه قدس

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.