۳ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۶:۱۷
کد خبر: 641254

رفتگان، هستند!

رقیه توسلی

پنج شنبه است. نشسته ایم روی قالیچه وسط دو قبرِ نازنین. مطمئنم اهل قبور شادند امروز از بس که با دستان پُر می آیند و می روند آدم ها. با خدابیامرزی و فاتحه و قرآن.

به گزارش قدس آنلاین، یکی از آن دست دلتنگی های کشنده، رفتن به آرامگاه است، برای سرکشی و تقسیم احوال روزمره با اجداد، با پدربزرگ و مادربزرگ جان، شستن قبور و گلاب ریزان و هرس درختچه ها و بردن خیرات و حرف و حرف و حرف.

طوطی وار از وسط هفته گفتم پنج شنبه دور من را قلم بگیرید. حالا دیگر پنج شنبه است. نشسته ایم روی قالیچه وسط دو قبرِ نازنین. مطمئنم اهل قبور شادند امروز از بس که با دستان پُر می آیند و می روند آدم ها. با خدابیامرزی و فاتحه و قرآن.

از آمدن مان دقایقی که می گذرد، عذرخواه از همراهان می خواهم اگر بشود بروند که من گپ خصوصی دارم با آقا شیخ. پدربزرگم را می گویم.

اطرافیان با چشم های قلمبه و متعجب می روند. نه خیلی دورتر. به گمانم مشکوک شدند و کارگاه بازی شان گل کرد!

حال و روزم را صدها جمله می کنم و می ریزم پای گوش های مهربان ترین مردی که فکر می کنم هنوز عمامه اش را به سر دارد! دردهای کوچک و بزرگ را می ریزم روی دایره نوه و پدربزرگی و یکنفس حرف می زنم و می خواهم که دستگیرمان باشد. از آن جهت که می دانم این مرد چه اندازه عاشق است و راه بلد. می دانم دوری باعث نمی شود که حواسش نباشد به ما!

ده دقیقه ای متصل حرف می زنم که می بینم آرام تر شده ام. از آن حال ها که بعد از «صدق الله علی العظیم» دست می دهد.

پس روسری ام را می دهم بالا اما با نگاهی که تارند از اشک، کسی را نشسته کنارِ قبرِ بغلی می یابم.

چشم هایم را که پاک می کنم، عینک دودی و عصای سفید می بینم و دختر جوانی که دارد به صورتم لبخند می زند و با صدای خوشی می گوید: دو بار خطاب تان کردم، نشنیدید خانوم!

سَرِ صحبت به همین سبک، باز می شود. اینکه ناخواسته استراق سمع کرده. و در ادامه می فهمم که مجری تحصیلکرده ایست و روشندلی، دیوارِ دنبال کردن علائق اش نشده.

عزیزانم که می آیند «مینا» را به آنها معرفی می کنم و به مزاح می گویم برای باخبر شدن از آنچه که نشنیدید، کافی ست این بانو را تخلیه اطلاعاتی کنید.

وقت لول کردن قالیچه و تقسیم خیرات نمی توانم جز به پدربزرگ که اینقدر به سرعت مختصات روحم را عوض کرد، فکر کنم... جز به «لوئی بریل»، «هومر»، «کلود مونته» و «فرانکلین روزولت» که با مِدل ایرانی شان امروز به زیبایی ملاقات کردم و نگاهم نسبت به دنیای روشندلان زیرورو شد!

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.