۱۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۱:۲۶
کد خبر: 642400

بی قواره و قناس خندیدن را آیا کبد جان زیرسبیلی رد می کند یا اینکه خنده از تَه حلق و روده ها فقط حساب است!؟

به گزارش قدس آنلاین، ایستاده ام توی آشپزخانه. می شنوم پزشکی توی برنامه تلویزیونی می گوید: شاد باشید. خنده بر هر درد بی درمان دواست. کبد را خنک می کند. گران نیست. رودست هم ندارد.

در کسری از ثانیه فرمانده بدنم دست بکار می شود و دستور صادر می کند که باید بخندم و بگردم دنبال سوژه های خوشحال کننده شنگول ساز.

می گردم. چیزی که عایدم می شود سریال پایتخت، واریزی یارانه، بارندگی های اخیر، نوزاد سه ماهه فامیل که کله اش را می خاراند و جاری شدن آب در بستر زاینده رود است.

بیشتر می گردم. خندوانه را هم پیدا می کنم، اشعار عبید زاکانی، کتاب امیرمهدی ژوله، خوردن زعفران و چند تایی دیگر را. بقیه در حد نیم خند و غنج رفتن اند، نه بیشتر.

اما کلّه که می چرخانم هر طرف می بینم الی ماشاءالله موضوع ریخته برای نخندیدن و لب ورچیدن.

البته یادم نرود که بگویم بعد از جملات وزین آقای دکتر، شستن سیب ها که تمام می شود می خندم. از بس که قیمت اش تلخ است.

سروقت یخچال که می روم تا قاشقی رُب بردارم برای تکمیل عدسی هم می خندم.

دو متر پارچه ای که شصت هزار تومان بابتش داده ام به بزاز هم صورتم را وا می کند به خنده. و ایضاً رقم قبض ها، قیمت البسه و واویلای دوا و درمان.

نمی دانم. بی قواره و قناس خندیدن را آیا کبد جان زیرسبیلی رد می کند یا اینکه خنده از تَه حلق و روده ها فقط حساب است!؟

بالأخره پزشک محترم، قریب ده دقیقه فریاد می زند که زندگانی را سخت نگیرید، مدیر باشید در روزهای ناخوب و بروید دنبال این منحنی پُرفایده که از آشپزخانه می آیم توی هال و می ایستم به تماشای سکنات آقای متخصص.

بیراه نگفته اند که شاد بودن هنر است. خدا خیرش دهد! ضد و نقیض اش باعث می شود یک مورد تازه پیدا کنم برای سردماغ شدن.

در قید «آگاتا کریستی» بودن نیستم اما از بس آرام و قرار ندارد ایشان، دلم می خواهد یک پارچ آب و لیوان بردارم ببرم توی استودیو بگویم: شما یک نفس غلیظ بکشید استاد! خندیدن پیشکش.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.