حذف فردوسی پور از آنتن شبکه سوم ائتلافی از سلبریتی ها تا سیاسی ها و حتی جامعه شناسان و به عبارت بهتر از  "گوگوش تا سروش"   ایجاد کرده تا به صدا و سیما و مدیریت شبکه سوم بتازند حتی آنانی که شاید یکبار هم برنامه نود را در این سال‌ها دنبال نکرده اند.

میثم مهدیار/ جامعه شناس/ حذف فردوسی پور از آنتن شبکه سوم ائتلافی از سلبریتی ها تا سیاسی ها و حتی جامعه شناسان و به عبارت بهتر از  "گوگوش تا سروش"   ایجاد کرده تا به صدا و سیما و مدیریت شبکه سوم بتازند حتی آنانی که شاید یکبار هم برنامه نود را در این سال‌ها دنبال نکرده اند. جالب اینکه این موج دقیقا بازنمای "وضعیت استادیومی" است. در وضعیت استادیومی انتخاب استقلالی بودن یا پرسپولیسی بودن هیچ دلالت عقلانی ندارد و مشخص نیست چرا کسانی استقلالی و در مقابل کسانی پرسپولیسی می شوند و آنقدر در نقششان فرو می روند که تا پای جان علیه هم فحاشی می کنند. 
اینجا هم وقتی واکنش ها را مرور می کنم تقریبا هیچ نشانی از تحلیل دلایل اختلافات مدیریت شبکه سوم با فردوسی پور نمی یابم جز این خط و تحلیل ساده و یک طرفه ای که  "برنامه نود برنامه پرطرفداری است و عادل فردوسی پور هم از لحاظ فنی مجری و گزارشگری با استعداد است که حذف آن باعث از دست دادن سرمایه صدا و سیما یا سرمایه ملی می شود".

 دو قطبی "دیو و دلبر"!
تحلیل هایی که در آن به صورت کلیشه ای دو قطبی "دیو و دلبر" ساخته می شود بدون اینکه حتی اشاره ای به روایت طرف مقابل شود که در آن سوء استفاده سیاسی و اداری فردوسی پور از سرمایه اجتماعی که این سالها با همکاری صدا و سیما فراهم شده و فاصله گیری اش از رفتار حرفه ای و ایجاد حاشیه های مدیریتی با همکاری باند مدیران پیر و بازنشسته حاکم بر سیما از دلایل این اختلاف ذکر می شود. 
البته اینکه سلبریتی هایی چون پرستویی و سیاسیونی چون تاجزاده و امثالهم ریشه اختلاف را کاپشن و ریش و حسادت و لجبازی مدیر جوان شبکه سوم بدانند خیلی تعجب برانگیز نیست ولی اینکه اصحاب دانشگاه و اندیشه  بدون رویکرد انتقادی با این موج استادیومی همراهی می کنند قابل توجه و تامل است و نشان می دهد سیاست زدگی چقدر بر اندیشه سایه افکنده است. البته آنان این سیاست زدگی را پشت گزاره پوپولیستی "مردم دوست دارند" پنهان می کنند وگرنه اگر نتایج نظرسنجی های اخیر دولتی را که محبوبیت 
" احمدی نژاد" را بسیار بالاتر از رئیس جمهور ( که محبوبیتش به زیر 10 درصد افت کرده است) را پیش روی آنان قرار دهیم دیگر نظر و میل مردم را ملاک نخواهند دانست کما اینکه در 84 و 88 هم ندانستند. 

"جامعه شناسی خودمانی" 
در قالب نقد فرهنگ عمومی!
در سال‌های اخیر پر فروش ترین کتاب ها در حوزه علوم انسانی و اجتماعی کتاب‌هایی بوده اند که با تم
 "جامعه شناسی خودمانی" در قالب نقد فرهنگ عمومی ایرانیان تا توانسته اند به صورت غیر روشمندانه ای انواع صفات و رذایل منفی فکری و اخلاقی و رفتاری را به صورت ذات گرایانه ای به ایرانیان نسبت دهند. از این نظر ایرانیان ذاتا انسان‌هایی استبدادزده، پرخاش جو، تنبل ، دروغگو، غیر مشارکتی، حسود، اقتدارگرا، منقاد و منفعل، ریاکار، بدوی و... بوده اند. در برخی از‌ این کتاب ها تعداد این صفات منفی به بیش از صد مورد می رسد. (کتاب "ره افسانه زدند" که پژوهشی از دوست عزیزم دکتر آرمین امیر است به صورت دقیق به نقد غیر روشمند بودن تعداد زیادی از این کتاب ها پرداخته است). این پارادایم فکری که البته ملهم از نگاه شرق شناسان استعماری است البته سابقه ای به تاریخ حضور و مواجهه ما با صورت استعماری غرب دارد اما در یکی دو دهه اخیر به شکل وسیعی در ایران بازتولید شده است و البته به خاطر سیطره اش حتی نقدهای برخی از اصحاب اندیشه و علوم انسانی و اجتماعی بر این پارادایم دیده و شنیده نشده اند.
این کتاب ها البته شاید با این نیت نوشته می شوند که با نقد فرهنگ و اخلاقیات عمومی ایرانیان راهی برای حل مشکلات و توسعه جامعه ایرانی بیابند اما دقیقا به خاطر چارچوب شرق شناسانه ای که برای نقد انتخاب کرده اند کارکردشان خود تحقیری، هویت زدایی و از دست رفتن " اعتماد به نفس ملی" است چرا که هیچ امکانی برای خلاقیت، نوآوری، تفکر و امید در سوژه ایرانی باقی نمی گذارند و باعث شکل گیری نوعی از "مازوخیسم ملی" می شوند که اینک در فضای رسانه ای رسمی ( تا حدی گفتار صدا و سیما و روزنامه های رسمی و برخی مسئولان ) و غیر رسمی کشور ( فضای مجازی و حوزه عمومی) به وفور دیده و شنیده می شود. به واسطه غلبه این فضای مازوخیستی هر اتفاق مثبت در هرجای عالم ( به شکل غیر تاریخی و غیر بافتاری) در کنار طعنه ای به وضعیت جامعه و حکومت ایرانی بازنمایی می شود گویا فقط ایران و ایرانی جماعت است که باید همه نقاط مثبت پراکنده دیگر کشورها و ملت ها را یکجا در خود داشته باشد. نتیجه غلبه چنین نگاه کاریکاتوری به خود و دیگران، ندیدن فرصت ها و امکان های مثبت خودمانی و سیطره فضای یاس و نا امیدی و از دست رفتن روحیه خلاقیت، نوآوری و هرگونه تلاش برای تغییر شرایط و محیط پیرامونی است که درخواست بسیار زیاد هموطنان برای مهاجرت از 
نشانه های آن است. 
عادل فردوسی پور یکی از نمایندگان چنین رویکردی در صدا و سیمای رسمی کشور بود که از قضا مانند کتاب‌های مازوخیستی " جامعه شناسی خودمانی" پر طرفدار و تأثیرگذار ( در مردم و مسئولان فوتبالی) نیز بود.

 چرا به فردوسی پور ، کی روشی پور می‌گفتند؟
به صورت اجمالی می توان گفت نوع مواجهه ستایش گونه و فارغ از نقادی فردوسی پور با مربیان خارجی یا بازیکنان لژیونر ایرانی و در مقابل تحقیر مربیان و بازیکنان ایرانی به شکل بارزی بازتولید کننده چنین نگاهی بود تا جایی که در رسانه‌ها از او به عنوان "کی روشی پور" یاد می شد. سیطره همین نگاه باعث شد که با داشتن بازیکنان با استعداد و با انگیزه، باوجودصرف هزینه گزاف برای یکی از گران ترین مربیان جهان از لحاظ فنی تیمی " ضعیف ترین" تیم جام جهانی 2018 روسیه باشیم و در رقابت های جام ملت های آسیا در یک چهارم نهایی به راحتی حذف شویم و مربی خارجی مان هم بدون هیچ گونه مواجهه انتقادی جدی ویا پاسخگویی درباره روند پیشرفت فنی تیم ملی در این سال‌ها ایران را ترک کند.
 اوج این نگاه تحقیر آمیز را در گزارش فردوسی پور از بازی ایران-مراکش دیدیم؛ آنجاکه در دقایق اول بازی به علت فضای روانی بازی اول تیم ملی بازی خوبی را ارائه نمی کرد و فردوسی پور بارها در مقابل میلیون ها ایرانی طعنه می زد که " ای کاش سوت پایان بازی همین حالا به صدا در میومد و ای کاش همین جا از جام جهانی خداحافظی کنیم و.."  و دقایق بعد البته دیدیم که همین تیم اعتماد به نفس خود را به دست آورد و حتی توانستیم از سد مراکش بگذریم و در سایه تلاش و استعدادهای فردی بازیکنان برای اسپانیا و پرتغال مشکلات جدی ایجاد کنیم اگر چه مربی تیم ملی مان به جای استفاده از ظرفیت بازیکنان با استراتژی دفاع اتوبوسی به جای بازی حرفه ای و رو به جلو به دنبال اثبات خود بود. 

 چرا نود به رشد فوتبال کمک نکرد؟
عادل فردوسی پور استعدادهای رسانه ای و توانایی های زبانی خوبی دارد و برنامه نود هم تأثیر مستقیمی روی فوتبال باشگاهی و ملی ایران داشته است. با این همه برنامه نود اگرچه اغلب جنجالی می شد و این جنجالی بودن مخاطبان بسیاری را به پای برنامه می نشاند اما به واسطه نداشتن سیاست فوتبالی و ورزشی این جنجال ها کمکی به حرفه ای شدن فوتبال در کشور نکرد و حتی با گفتار " خود تحقیری ملی " فردوسی پور باعث سیطره کلاش هایی چون کارلوس کی روش بر تیم ملی فوتبال شد که به جای تربیت و ارتقای استعدادهای فنی جمعی ملی به فکر کسب نتیجه برای ماندگاری و تمدید قرارداد خود باشند. دفاع اتوبوسی لشکر سلبریتی ها و اپوزیسیون سیاسی داخلی و خارجی و حتی رسانه های معاند از فردوسی پور که تلاش می کرد از سرمایه اجتماعی که با همکاری صدا و سیما  در طی 20 سال کسب کرده بود بهره برداری سیاسی کند قابل فهم است ولی فوتبال باشگاهی و ملی ایران با این همه استعداد جوان و هزینه های بالایی که برای آن می شود نیاز به هوای تازه دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۷:۳۶ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۶
    0 0
    تحلیل خوبی بود. آفرین