فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» جدیدترین ساخته برادران محمودی که سال گذشته نماینده سینمای افغانستان در اسکار بود و تاکنون چندین جایزه بین‌المللی را کسب کرده است در جشنواره جهانی فیلم فجر امسال، دیپلم افتخار بهترین فیلم بلند آسیایی را گرفت.

بیگانه خواندن درد بزرگی است

زهره کهندل/

فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» جدیدترین ساخته برادران محمودی که سال گذشته نماینده سینمای افغانستان در اسکار بود و تاکنون چندین جایزه بین‌المللی را کسب کرده است در جشنواره جهانی فیلم فجر امسال، دیپلم افتخار بهترین فیلم بلند آسیایی را گرفت.

نوید محمودی، تهیه‌کننده این فیلم پس از دریافت این جایزه گفت: من بیش از ۳۴ سال است که در ایران مهاجر هستم. مطمئنم همه شما در کوچه‌ها و خیابان‌هایتان مهاجران افغانستانی را دیده‌اید، خواهش می‌کنم هرچقدر که از دست شما برمی ‌آید به مهاجران محبت کنید برای اینکه «بی‌سرزمینی» درد بزرگی است. به همه عوامل فیلم تبریک می‌گویم و امیدوارم فیلم بعدی مان در جشنواره فیلم فجر داخلی پذیرفته شود.

فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» روایتگر قصه زندگی «عظیم» مهاجر افغانستانی مقیم ایران است. محسن تنابنده، مجتبی پیرزاده، فرشته حسینی، فاطمه حسینی، فاطمه میرزایی و محیی رضایی از جمله بازیگرانی هستند که در این فیلم نقش‌آفرینی می‌کنند. این فیلم به دلیل ترجمه دشوار نام اصلی‌اش با نام بین‌المللی «رونا؛ مادر عظیم» به چند جشنواره جهانی رفت و جوایزی را از آن خود کرد.

با نوید محمودی، تهیه‌کننده این فیلم درباره تصویر مهاجران افغان در سینمای ایران گفت‌وگو کردیم که می‌خوانید.

فیلم شما در جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش درآمد، بازخوردها چطور بود؟

کسانی که فیلم را دیدند، آن را دوست داشتند و صف‌های طولانی برایش تشکیل شده بود به این دلیل که مدت‌ها بود من و جمشید فیلم نداشتیم. در مجموع بازخورد خوبی را شاهد بودیم. نخستین حضور این فیلم در فستیوال بوسان بود که جایزه بهترین فیلم را گرفت، بعد به فرانسه رفت که دوجایزه گرفت، سپس در هند دو جایزه دیگر را کسب کرد. فیلم هرجایی که رفته، مورد استقبال بوده است چون سوژه و قصه ناب انسانی در تقدیر و تقدس جایگاه مادر دارد که می‌تواند برای همه جذاب باشد.

این سوژه چطور شکل گرفت و آیا در ادامه دو فیلم قبلی‌تان بود؟

مثل تمامی فیلم‌هایمان یک دغدغه ذهنی داریم و آن مسئله را تبدیل به فیلم می‌کنیم. قرار نبود که بعد از «چند متر مکعب عشق» و «رفتن» با این فیلم جدید، یک سه گانه درباره مهاجرت بسازیم چون ممکن است که سوژه فیلم بعدی ما هم مهاجرین باشند. تا جایی که احساس کنیم مسئله و پیامی در مورد زندگی مهاجرین وجود دارد و بیان کردن و تصویر آن مهم است تا به یک جنبه انسانی بپردازیم، حتماً این کار را می‌کنیم.

در دنیای امروز، مسئله مهاجرت مهم است نه فقط درباره آوارگان و جنگ‌زدگان، که موج مهاجرت از کشورهای جهان سوم به کشوهای پیشرفته هم شدت گرفته است، سینماگران چقدر به مسئله مهاجرت می‌پردازند؟

در قرن اخیر مهاجرت بسیار مهم است چون دنیا ملتهب شده است و در گوشه و کنار دنیا متأسفانه جنگ‌هایی رخ می‌دهد که پایه و اساس ندارند. این جنگ‌ها موجب می‌شود که عده‌ای، بی‌خانه شوند و بی‌خانگی، آوارگی را در پی دارد چون آدم‌ها به دنبال مأمن و پناهگاهی برای زندگی آرام می‌گردند. این مسئله موجب شده که کشورهای افغانستان، عراق، سوریه و برخی کشورهای اطراف، افزایش مهاجرت داشته باشند. نوع دیگری از مهاجرت هم وجود دارد که افراد احساس می‌کنند در جایی که زندگی می‌کنند، شرایط مطلوبی ندارند و برای پیشرفت ترجیح می‌دهند که به کشور دیگری بروند. شکل اول مهاجرت از سر اجبار، بسیار بیشتر از شکل دوم آن است. سرزمین‌هایی که درگیر جنگ شدند، مردمانش به دلیل جبر اجتماعی مهاجرت کردند. این ترک اجباری، زبان مشترک در میان مهاجران دنیاست. مسئله مهاجرت در ایران با دیگر کشورها تفاوت‌هایی دارد مثلاً اگر در یکی از خیابان‌های وین قدم بزنید، اتریشی کم می‌بینید و بخش مهمی از مردم آنجا از کشورهای مختلف دنیا هستند. مسئله مهاجرت در بسیاری از کشورها، مسئله‌ای حل شده است یعنی آن‌ها پذیرفته‌اند که آدم‌هایی به هر دلیلی به آنجا پناه آورده‌اند، به همین دلیل قوانین اجتماعی‌شان هم فرق می‌کند مثلاً در یک سرزمین اروپایی بعد از چهار، پنج سال، مشابه شهروندانشان صاحب شناسنامه می‌شوید اما در ایران بسیاری از مهاجران افغان بعد از 30، 40 سال هنوز به عنوان مهاجر زندگی می‌کنند.

سینما چقدر می‌تواند به حل مسئله مهاجرت در کشورمان کمک کند یا موجب بازنگری و اصلاح قوانین مهاجرت شود؟

ما فکر می‌کنیم کمک می‌کند که درباره این مسئله، فیلم می‌سازیم. مهاجران بعد از گذراندن چهار یا پنج سال زندگی در کشورهای اروپایی به عنوان شهروند آنجا از تمام حقوق و مزایا برخوردار می‌شوند. در این کشورها، مهاجران را به سوادآموزی و اندوختن علم دعوت می‌کنند ولی وضعیت مهاجران افغان در ایران، نوع دیگری است. به نظرم اگر همه ما بپذیریم که انسانیم و خداوند باری تعالی ما را آفریده و هیچ برتری نسبت به یکدیگر نداریم مگر اینکه نسبت به دیگری تقوا داشته باشیم؛ بنابراین می‌پذیریم که همه مثل هم هستیم. ما شهدای افغان در دفاع مقدس داریم. آن موقع این آدم‌ها فکر نکردند که اینجا سرزمینشان نیست یا کسانی که امروز به عنوان مدافعان حرم، شهید شدند. آن‌ها با جان و تمام اعتقادشان فکر کردند که اینجا سرزمینشان است.

اکنون اداره مهاجرین و اتباع بیگانه در ایران داریم، به نظرم بیگانه خواندن کسانی که در این سرزمین زندگی می‌کنند، خوشایند نیست. مهاجران در ایران آنچه از دستشان برآمده را انجام دادند و به همین دلیل می‌شود بیشتر دوستشان داشت.

بدنه نخبگانی مهاجران افغان بویژه در میان نسل جدید آن‌ها، به ایران به عنوان گذرگاه نگاه می‌کنند و ماندگاری این طیف در ایران کم است، به همین دلیل تصور از مهاجران افغان به چند کارگر ساده که انسان هایی شریف و زحمتکشی هستند ختم شده است، چرا سینما به قشر نخبه مهاجران افغان نپرداخته است؟

ببینید مهاجرانی که مسیر نخبه شدن را در ایران طی کردند هیچ تفاوتی در شرایط مدنی زندگی شان ایجاد نشد و هرسال باید اقامتشان را تمدید می‌کردند، اگر مجرد بودند گواهینامه نداشتند، اگر می‌خواستند از شهری به شهر دیگری بروند باید اجازه می‌گرفتند یعنی تغییری در شرایط زندگی آن‌ها به وجود نیامد. وقتی می‌توانند در کشور دیگری راحت‌تر زندگی کنند و بعد از چند سال می‌توانند پاسپورت بگیرند و به سرزمین مادریشان رفت و آمد کنند یا سفرهای اکتشافی داشته باشند، طبیعتاً کشور مقصدشان را انتخاب می‌کنند. اگر شرایط حداقلی به عنوان یک شهروند برای مهاجران وجود داشته باشد، ایران کشور اسلامی مورد توجه مهاجران افغان است چون برای آن‌ها لذتبخش‌تر از زندگی در یک سرزمین مسلمان همزبان وجود ندارد اما وقتی احساس می‌کنند که بعد از 20 سال زندگی در این کشور، تغییری در شرایط شان ایجاد نشده، به کشور دیگری می‌روند. سه سال پیش مرزهای اروپا باز شد و 500 تا 700 هزار مهاجر افغان از ایران رفتند، حالا بعد از سه سال با پاسپورت و به صورت قانونی به ایران آمدند تا به بستگانشان سر بزنند. آن‌ها سه سال ایران نبودند اما همچنان شوق آمدن به این کشور را دارند اما تفاوت اینجاست که دیگر تا لحظه مرگشان به عنوان یک مهاجر بیگانه نیستند.

محمد کاظم کاظمی، شاعر افغان تعریف می‌کند بعد از 35 سال زندگی در ایران وقتی می‌خواهد کارت اقامت بگیرد؛ شغلش را چوپان می‌زند چون در معادلات اجتماعی ایران، حق ندارند که شاعر باشند. استاد دانشگاه افغان داشتیم که به او گفتند تا چند روز دیگر اقامت تو در ایران تمام می‌شود و باید بروی. او به سفارت فرانسه می‌رود، ویزا می‌گیرد و راهی فرانسه می‌شود، این آدم چه باید کند؟ نمی‌خواهم منکر ساخته شدن و به وجود آمدن انسان‌های بزرگ در 40 سال حضور افغان‌ها در ایران، بشوم چون قدرناشناسی است اما معتقدم اگر فضا مساعد بود شاید ده‌ها هزار نخبه داشتیم. متأسفانه بیگانه خواندن، درد بزرگی است و کسی که این درد را چشیده، آن را می‌فهمد.

نگاه سینماگران ایرانی را نسبت به مهاجران افغان چطور دیدید آیا تصویری که از افغان‌ها در سینما و تلویزیون نمایش داده شده، تصویری سطحی بوده است؟

متأسفانه هر زمان خواستند یک مهاجر افغان را نشان دهند یک کارگر ساده لوح را به تصویر کشیدند اما زمانی که مسئله مدافعان حرم پیش آمد به فکر افتادیم که چنین آدم‌های فداکاری در این سرزمین بزرگ شدند در حالی که مدیران فرهنگی پیش‌تر از این باید فکرمی کردند که وقتی در سریال‌های تلویزیونی، یک کارگر ساده لوح افغان را نشان می‌دهند یعنی دارند نماد و نشانه‌ای از مهاجران را به نمایش می‌گذارند که در فرهنگ عمومی جامعه، نهادینه می‌شود.

شما در اصلاح این تصویر در فیلم‌هایتان چقدر تلاش کردید؟

ما سعی کردیم که در فیلم‌هایمان، چهره‌ای سالم و درست را نشان دهیم اما اینکه چه اتفاقی افتاده و چقدر اثرگذار بودیم، باید برایند نگاه جامعه را دید. البته در همین پریشان حالی، فیلم باران مجید مجیدی را داریم که فیلم زیبایی است. نمی‌توان گفت که این چهره، مخدوش و سیاه بوده است، فیلم‌هایی هستند که تصویرهایی زیبا و واقعی را از مهاجران افغان نشان داده‌اند و نشان از درک آن فیلمسازان از مسئله مهاجرت دارد.

آیا پرداختن به مهاجران نخبه، جزو دغدغه‌های فیلمسازی شما هست؟

تاکنون قصه‌ای در این باره در ذهن من و جمشید نیست. وقتی جامعه کلانی را با مسئله‌های فراوان می‌بینید که می‌توانید از دل آن قصه بیرون بیاورید در برابر اقلیت، قطعاً آن جامعه کلان برایتان جذاب‌تر است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.