۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۳
کد خبر: 655335

اعصاب برایش نمانده بود! اصلاً کارِ آخر را باید همین حالا انجام می‌داد. یکی دو طرح قبلی  «ویلیام کیسی» هر کدام به دلیلی شکست خورده بودند و این بار باید کار ایران را یکسره می‌کرد. مأموریت را به تشکیلاتی سپرد که با پوشش شرکت بین‌المللی «پرگرین» در تگزاس فعالیت می‌کرد.

«جیمز بیل» نویسنده کتاب «عقاب و شیر» می‌نویسد: یکی از نقشه‌های پرگرین اجرای کودتا علیه ایران بود و برنامه قتل (آیتالله) خمینی نیز در آن گنجانده شده بود... «ویلیام کیسی» پروژه قتل (آیت‌الله) خمینی را خوب پیش می‌برد ...  .

من و رونالد ریگان

«کیسی» قطعاً نه خاطرات خوشی از ایران داشته و نه نگاه مثبت یا واقع‌بینانه ای به ایرانی‌ها. طبیعتاً ما هم با وجود همه دسته گل‌هایی که رئیس پیشین سازمان سیا در منطقه به آب داده و موجبات خرسندی‌مان را فراهم کرده، نمی‌توانیم حس خوبی به جاسوس بزرگ آمریکایی داشته باشیم. البته اینکه او را جاسوس می‌نامیم و همین اول مطلب از شکست‌ها و گاف‌های اطلاعاتی و امنیتی‌اش حرف می‌زنیم سبب نشود فکر کنید با شخصیت پیش‌پاافتاده ای در عالم جاسوسی طرف هستید. « ویلیام کیسی» در رشته‌های حقوق و علوم سیاسی درس خوانده و در دوران ریاست‌جمهوری فرانکلین روزولت، ریاست نخستین تشکیلات جاسوسی آمریکا با نام اداره خدمات نظامی را بر عهده گرفته بود. این اداره، قابلیت خود را در جنگ دوم جهانی نشان داده و از ابتدا تشکیلات موفقی بود. از سال 1947 که سازمان «سیا» راه افتاد تا آغاز دهه 1980، « کیسی» همیشه در پست و مقام‌های مهم و بالای این سازمان کار می‌کرد. او در سال 1980 سرپرستی ستاد انتخاباتی رونالد ریگان رئیس‌جمهور پیشین آمریکا را برعهده گرفت و یک سال بعد با رئیس‌جمهور شدن ریگان، به ریاست «سیا» رسید.

پشه مالاریا

منتها هیچ‌کدام از مواردی که بالاتر گفتیم دلیل شهرت و ماندگاری نام او دردنیای جاسوس‌بازی و امور اطلاعاتی و همچنین شهرتش در جهان سیاست نیست. کارشناسان معتقدند، ریاست «کیسی» بر سازمان «سیا» در واقع آغاز یک دوره جدید تاریخی  در تشکیلات اطلاعاتی – امنیتی آمریکا بود. مفهومی که امروزه با عنوان «کودتای مخملی» از آن یاد می‌شود در واقع ازجمله مفاهیم و اقداماتی است که جزو یادگارهای «کیسی» برای سازمان «سیا» به شمار می‌رود. با آغاز مدیریت او، «سیا» به سوی بازبینی در مبانی جاسوسی و ضدجاسوسی دکترین «براندازی نرم» رفت و نخستین تجربه‌اش هم طراحی مدل کلاسیک کودتای مخملی در نیکاراگوئه بود. این نوآوری جاسوسی حاصل نشست‌ها و هم‌اندیشی‌های سران دستگاه اطلاعاتی آمریکا و فرانسه بود و میان خودشان نام رویکرد جدید را «پشه مالاریا» گذاشته بودند.

لوک بدشانس

در نخستین ماه‌هایی که رئیس سازمان «سیا» شد شاید فکر می‌کرد خوش‌شانس است که دوره ریاستش با دردسر بزرگی به نام  ایران» همزمان شده است. او که از چند سال پیش کار روی پرونده  مسائل انقلاب اسلامی و ایران را آغاز کرده  و راه‌های مختلفی را هم رفته بود، به این می‌اندیشید که شاید قرار است با رویکردهای جدیدی که دنبال می‌کند، معمای ایران را برای همیشه حل کند. او پیش از این‌ها ضمن دنبال کردن پروژه‌های نفوذ و براندازی نرم، در ارتباط با ارتشبدهای فراری رژیم پهلوی، نقشه کودتاهای خونباری را هم ریخته و دنبال کرده بود. هزینه‌های هنگفتی نیز بابت طراحی و اجرای این کودتاها صرف شده و هر بار، طرح به دلیلی شکست خورده بود. حتی با «رضا پهلوی» دیدار کرده و او را برای برگشت به ایران و سلطنت آماده کرده بود. شاید یکی از دلایلی که سبب شد «کیسی» بعدها به بازبینی روش‌ها و تئوری‌های براندازی نرم بپردازد، همین شکست‌ها بود.

سکته دوم

نقشه کودتای ماقبل آخر، با حمله اسرائیل به لبنان به تعویق افتاده و بعد هم منتفی شده بود. آخرین تلاشش هم که قرار بود کار را با کشتن امام(ره) یکسره کند، با وجود هزینه‌های هنگفتی که روی دست «سیا» گذاشت، در آخرین روزها به دلیل اینکه مقام نظامی ایرانی که مجری کودتا بود در محل قرار نهایی حاضر نشد، شکست خورد. بنابراین «کیسی» در حالی که به تصور خودش زمینه را برای «براندازی‌نرم» در ایران آماده می‌کرد، با اصرار، طرحی را پیاده و اجرا کرد که بعدها به رسوایی «مک فارلین» یا «ایران گیت» معروف شد و تمام تشکیلات اطلاعاتی و سیاسی آمریکا را زیر سؤال برد. «کیسی» پیش از این‌ها یک بار پس از دیدار با همتای فرانسوی‌اش سکته کرده و «سیا» را با وجود بیماری اداره کرده بود. او پس از رسوایی «ایران گیت» سکته نکرد، اما از ریاست «سیا» استعفا کرد تا 17 اردیبهشت 1366 در حین محاکمه به خاطرآن رسوایی، سکته دوم را زد و این بار جان سالم به در نبُرد.   

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.