۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۷
کد خبر: 655970

یادداشتی درباره مسأله حجاب و احترام

فرار از چیزی شبیه نبرد گرگها

دکتر حامد حاجی حیدری عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران

 زمانی گفته شــد که از هر 10شهید وطن، هشت شــهید، در متن وصیتنامه خویش، مشخصاً به «مسئله حجاب» سفارش کرده‌اند.

نمیدانم اگر کشته‌های جنگ جهانی دوم از ملتهای خود اینچنین یکصدا چیزی خواسته بودند، پاسخ امروز ملتهایشــان چه بود، ولی از این مطلب، چند نکته برداشــت می‌شود؛ نخســت آنکه، فضای معنوی و فرهنگی کشــور تا آن موقع، هنوز هم از روحیه دهه چهلی فیلم فارسی کلان‌شهرها خالی نشده بود و هنوز هم شماری، در همان سال‌های دشــوار ملت و جدا از همدلی، به همان مســیر قبلی رهسپار بودند.

 از این بابت بود که «مســئله حجاب» که ســالها پیش برای شــهید مطهری مسئله محوری گشته بود، همچنان موضوع تازهای مینمود؛ امروز هم که کتاب »مســئله حجاب» با وجود وفور نسخه الکترونیک، به چاپ 150 رسیده، وضع معلوم اســت و حجاب بیش از هر نماد دیگر اجتماعی در جهان اسلام، سمبل اسلام تلقی میشود.

از آن موقع تا حال، زنان جهان کم لباس‌تر شده‌اند، و زنان جامعه ما سرگذشت متفاوتی را تجربه کرده‌اند و از این بابت خوشبختیم.

با این حال، «مســئله حجاب»،  بخصوص در برخی کلانشهرها، موضوعی قابل اهتمام است، و حضور دوراندیش نخبگان اجتماعی را می‌طلبد.

 پرســش این است که برای پیشبرد «مسئله حجاب» در این موقعیت جهانی و ملی، باید چه مسیری را پیمود و باید چه گامهای اجرایی برداشت تا آینده ملت و تمدن برقرار بماند؟

 این نیاز احســاس می‌شود که گام‌های اجرایی مشخص حول هدف‌گذاریهای معین و عینی هماهنگ شوند، و مقدمه چینی‌های مبهم فرهنگی، مانعی بر سر ورود به مرحله اجرایی نشوند.

و از دیدگاه من، مهمترین گام عملیاتی، تقویت موضوع «احترام / قدرشناسی» است.

در واقع، برداشت ما این اســت که جامعه امروز در همه حیطه‌ها به یادآوری «احترام / قدرشناسی» احتیــاج دارد، و کلان موضوع زنان، بیش از بســیاری از موضوعات، اینچنین است.

هسته بنیادین سازنده اجتماع، «احترام / قدرشناسی» است، و اجتماع و تمدن، اجتماع و تمدن نشد، مگر آنکه یک برداشت زیربنایی در مورد «احترام / قدرشناســی» شکل گرفت.

آنچه انســان را موفق به ایجاد تمدن کرده است، »احترام / قدرشناســی» اســت.

 باید به آنچه ما را به این پایه از تمدن رسانده »احتــرام» بگذاریم، و بدانیم که با ولنگاری، فاصله انســان با ســایر موجودات اســت که کاهش مییابد.

امروز، اگر یک خانم با حجاب نامناســب، آن هم در موطنی که شهیدان و کهنه سربازانش، چنان یکصدا به زنان موطن خود حجاب را وصیت کرده‌اند، در جامعه ظاهر می شــود، بایــد اذعان نمود که این زن، یا عمیقاً غافل و بی‌توجه به واقعیات اطراف خود است، یا در درک و درونی کردن موضوع محوری «احترام» با دشــواری مواجه است.

چنین شخصیتی، حتماً در سایر حیطه‌های حیات اجتماعی خود نیز با مشکل مواجه خواهد بود؛ چرا که با بی‌احترامی تا این حد، همزیستی انسانی میسر نخواهد بود.

 از یک دیدگاه وســیع‌تر نظری، وجه و قدر مشترکی که در همه مسائل دنیای مدرن مشهود بوده، ضعف و شکنندگی «احترام» است. آزادی و خودسامانی فرد در حوزههای مختلف زندگی به ما اجازه داده اســت تا حد زیادی آن گونه که خود به میل خویش میخواهیم با دیگران رابطه برقرار کنیم و این در بلند مدت سبب شکنندگی اغلب روابطی میشود که شخص به عنوان یک فرد با دیگران برقرار میکند.

بازار آزاد، آزادی از وابســتگیهای سنتی به عوامل تولید و روابط تولید سنتی را به همراه آورده، اما، تمامی همکاریها و مساهمت‌های اقتصادی را که اگر بخواهد انســانی و درســت پیش برود، نیاز به احترام دارد، بیثبات و شکننده ساخته است؛ به چیزی شبیه نبرد گرگها علیه یکدیگر رضایت داده‌ایم که مطلقاً راضی‌کننده نیست.

پذیرفته شدن نبرد گرگها علیه یکدیگر توسط مدرن‌ها، موجب شده اســت تا باورها و اعتقادهای همگانی، قوام و ارج و قرب خود را از دســت بدهند، و همچون تکیه گاهی مســتحکم برای یافتن بهترین شــیوه رفتار و کنش به کار نیایند.

فرد، منزوی و رها شده به حال خود، مالک واقعی و قدرتمندی برای سنجش حقانیت و اعتبار گرایش‌ها و دیدگاه‌های خود یا، حتی، ســنجش میزان موفقیت خویش در احراز هویتی مستقل در اختیار ندارد.

ارزش یا مجموعه ارزشهایی که به طور مشــترک پذیرفته شده باشند، وجــود ندارد، تا نقش چنین مالکی را ایفــا نماید. هر کس و هر موضع نظری، برداشــت خود را از تلاشهای او خواهد داشت؛ و سرگشتگی و بیقراری نتیجه طبیعی چنین وضعیتی اســت.

قرار و ثبات از زندگی رخت می‌بندد. فرد دیگر نمی‌تواند مطمئن باشد که آنچه اختیار کرده یا آنچه از نظر فرهنگی به ارث برده دارای اعتباری خارجی و عینی اســت؛ او به نوعی روان‌پریشی اجتماعی دچار می‌شود؛ موضعی را آگاهانه یا به گونهای تلویحی بر می‌گزیند، اما، نمی‌تواند این موضع را درســت و صحیح بشمارد.

گاه او براحتی می‌تواند فکر کند که مواضع دیگران، حتی، آنانی که او آنها را بداندیش میشمرد، همان قدر اعتبار و ارزش دارند که موضع خود او.

این شکل از رابطه، و ابعاد و عمق مشکلی که با خود به همراه آورده، همواره توجه ناظران حساس را به خود جلب کرده است؛ از آرتور شوپنهاور گرفته تا اجتماع‌گرایان امروز.

 در تمام این تأملات، یک فکر مشترک است: آنکه این مسیر به سوی فرایند متمدن شدن پیش نمی‌رود و با ولنگاری چیزی عاید ما نخواهد شد.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.