۲۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۹
کد خبر: 659534

گزارش از شخص

نابغه‌ای که دلش روشن بود

دکتر«محمد خزائلی» را چقدر می‌شناسید؟

اگر فکر می‌کنید برای باز و بینا شدن «چشمِ دل» فقط کافی است «چشمِ سر» را ببندیم تا بلافاصله دلمان به نوری غیبی روشن شود، سخت در اشتباهید.

نابغه‌ای که دلش روشن بود


مجید تربت‌زاده/

اگر فکر می‌کنید برای باز و بینا شدن «چشمِ دل» فقط کافی است «چشمِ سر» را ببندیم تا بلافاصله دلمان به نوری غیبی روشن شود، سخت در اشتباهید. منکر روشن‌بینی و روشن‌دلی خیلی از آن‌ها که فهمیده‌اند برای بینایی و بصیرت حقیقی باید، چشمِ دلشان را خوب باز کنند، نیستیم. اما چه خودتان چشمِ سر را ببندید و چه قضا و قدر، همان سال اول و دوم زندگی، بینایی‌تان را از شما بگیرد، فرقی نمی‌کند. در هر دو حالت این اراده، سختکوشی و خستگی‌ناپذیری شماست که می‌تواند به بینا شدن چشم دلتان کمک کند. واقعیت این است که «روشندل» شدن بیش از اینکه به چشم بیرون و درون آدمی ربط داشته باشد، به ایمان، اراده و تلاش او وابسته است. اگر با من موافق نیستید بهتر است سری به زندگی‌نامه دکتر «محمد خزائلی» بزنید که البته اگرچه در ایران خیلی و به اندازه از او یاد نمی‌کنند، اما در میان روشندلان ایران و جهان یک نابغه و استثنا به حساب می‌آید.

چه کسی گفت روشندل؟

همان‌قدر که درباره زندگی و سرگذشتش، کم گفته شده و کم نوشته شده است و فقط گاه و بیگاه در برخی از مناسبت‌نامه‌ها و تقویم‌ها می‌شود مناسبت 22 خرداد و سالروز درگذشت محمد خزائلی را پیدا کرد، درباره خدمات و فعالیت‌های او نیز، کم گفته و نوشته‌اند. مثلاً فکر می‌کنید چند نفر از خوانندگان این مطلب می‌دانند که نخستین بار چه کسی و چرا تلاش کرد تا واژه «روشندل» را به جای «نابینا» در ایران به کار ببرد؟ راستش را بخواهید خود من هم تا پیش از اینکه شروع به نوشتن مطلب کنم، حتی به این مقوله فکر هم نکرده بودم تا اینکه توی گشت‌وگذارهای اینترنتی‌ام به خبر مراسم بزرگداشت محمد خزائلی در آذر سال 1397 رسیدم. یک پژوهشگر در این مراسم گفته بود: «اوضاع نابینایان و نوع نگاه به آن‌ها از سال 1300 تا 1320 که بیشتر آن‌ها متکدی بوده و یا در شرایط بسیار نامناسبی زندگی می‌کردند، بسیار منفی بود... آن قدر که گاهی با بدترین القاب خطاب می‌شدند. خزائلی با فهم موضوع به اصلاح و تغییر نوع نگاه جامعه به این افراد پرداخت... او با ترکیب دو کلمه روشنایی و دل و جایگاهی که این دو کلمه در ادبیات فارسی و فرهنگ ما دارند، واژه روشندل را به کار گرفت تا نگاه جامعه به نابینایان عوض شود».

غلط غلوط خواند

کودکی که سال 1292 در «کوهرود» اراک به دنیا آمد فقط 18 ماه فرصت داشت تا جهان اطرافش را خوب ببیند. بیماری آبله بیشتر از این فرصت نداد و چشم‌هایش را از او گرفت. در آن سال‌ها هنوز مدارس، معلمان و ابزار و روش‌های مخصوص برای آموزش به نابینایان وجود نداشت. با این همه پدر و مادرش چون متوجه هوش سرشار فرزندشان شده بودند و می‌دیدند که کودک نابینا، قدرت ذهنی و حواس دیگرش را چند برابر تقویت و جایگزین چشم‌هایش کرده است، او را به مکتبخانه فرستادند. نمی‌دانیم چقدر درست است، اما برخی‌ها در زندگینامه‌اش نوشته‌اند که قدرت شگفت‌انگیزحافظه‌اش را از همان کودکی به رخ بزرگ‌ترها کشید وقتی که روزی پس از پایان درس قرآن به پدرش گفت: «آقاجون... ملّا امروز چند آیه از قرآن رو غلط غلوط خوند»! نخستین دبستان سبک جدید که در اراک به راه افتاد، یکی از مشتری‌های اولش «محمد» بود. کودک نابینا اگرچه اول هر سال توی دل معلم‌ها را خالی می‌کرد و می‌ماندند که چطور با او تا کنند، اما چند هفته بعد با حافظه‌ای که همه چیز را با یک بار شنیدن ثبت می‌کرد و آخر سال با معدل 20 که حاصل امتحان‌های سخت و شفاهی بود همه را شگفت‌زده می‌کرد!

سد شکن

نخستین بار که نابینایی را به عنوان سد راه پیشرفتش حس کرد، سال سوم دبیرستان بود. تا آن روز کافی بود همکلاسی‌ها و اعضای خانواده یک بار مطلب درسی را برایش بازگو کنند تا در امتحانات شفاهی به همه پرسش‌ها پاسخ درست بدهد و در امتحانات کتبی پاسخ پرسش‌ها را بگوید و یک نفر برایش بنویسد، اما برای امتحانات نهایی و استانی، قوانین اجازه چنین کاری را نمی‌داد. دو سال طول کشید و ده‌ها نامه و نامه‌نگاری کمک کرد تا مسئولان آموزش و پرورش، آیین‌نامه امتحانات را اصلاح کرده و اجازه دهند از این پس، دانش‌آموزان نابینا نیز در امتحان نهایی حاضر شوند و یک منشی در نوشتن پاسخ پرسش‌ها به آن‌ها کمک کند. بنابراین می‌شود محمد خزائلی را نخستین دیپلمه نابینای کشور به حساب آورد که راه ادامه تحصیل را برای نابینایان ایرانی باز کرد. تحصیلات خودش هم فقط به کسب دیپلم با رتبه نخست محدود نشد. او با همه مشکلات و موانع قانونی و غیرقانونی، موفق شد در کنکور شرکت کند، به دانشگاه برود، ادبیات عرب، فلسفه قدیم، عرفان، فقه و اصول، ملل و نحل، علم کلام و تاریخ اسلام بخواند، با رتبه اول لیسانس بگیرد، خسته نشود، برای نخستین بار به عنوان یک نابینا به استخدام دولت درآید، نخستین نابینایی باشد که تدریس می‌کند، زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسوی را یاد می‌گیرد، کتاب می‌نویسد، کتاب «اَعلام قرآن»‌ش هنوز هم یکی از ارزشمندترین منابع تحقیقات و پژوهش‌های قرآنی و اسلامی است و... در نهایت هم مدرک دکترای ادبیاتش را از دانشگاه تهران می‌گیرد!

قفسه 5، طبقه 3

حافظ قرآن، دانشمند، نابغه، خلاق، کارآفرین، مدیر، استاد دانشگاه، صاحب چند مدال و نشان درجه یک و دو علمی کشور، نویسنده و... شاید چند عنوان دیگر را هم خیلی‌ها در بزرگداشتش گفته‌اند. به عقیده جامعه روشندلان ایران اما خزائلی علاوه بر همه این کارها و خدمات مهم، شایسته قدردانی است، چون به نابینایان ایرانی کمک کرده تا تسلیم قضا و قدر و نابینایی‌شان نشوند. به جامعه زمان خودش و حتی به مدیران و مسئولان وقت آموخت نگاهشان را به نابینایان تغییر دهند و استعداد و روشندلی آن‌ها را ببینند. با دشواری، وکیل مجلس شد تا در آنجا تصویب قوانینی به نفع نابینایان و معلولان را پیگیری کند. خزائلی همان کسی است که نخستین بار دستگاه «بریل» را به ایران می‌آورد و به رواج این خط در میان نابینایان کمک می‌کند. برای روشندلان مجله مخصوص راه می‌اندازد، انجمن و مدرسه مخصوص درست می‌کند و آن‌ها را از هرکجا که هستند زیر پروبال حمایتش می‌گیرد.

دکتر خزائلی در همه عمر 62 ساله‌اش، نه فقط در درس خواندن و درس دادن و تیزهوشی و قدرت حافظه، بلکه در اتکا به توانایی‌های خودش و اعتماد به‌نفس هم الگوی افراد بینا و نابیناست. فرزندانش می‌گویند پدرشان بیشتر کارها و فعالیت‌های شخصی و کاری زندگی‌اش را بدون کمک گرفتن از آن‌ها و دیگران انجام می‌داد. این بماند که گاه و بیگاه در یادآوری افراد یا ماجراها و حتی انجام برخی از کارها به فرزندان و اطرافیانش کمک می‌کرد: «گاهی برای پیدا کردن کتابی در قفسه کتاب‌ها به مشکل می‌خوردیم... پدر به دادمان می‌رسید که مثلاً قفسه 5، طبقه 3، کتاب حدود 200 صفحه اس...جلدش هم آبیه»!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.