خوشروترین همسایه‌مان مشغول انبارگردانی است. نمی‌دانم چه جور اندازه یک سمساری، اسباب و اثاث چپانده توی دو متر جا.

رقیه توسلی/

خوشروترین همسایه‌مان مشغول انبارگردانی است. نمی‌دانم چه جور اندازه یک سمساری، اسباب و اثاث چپانده توی دو متر جا.

مهربان صدایم می‌زند: عزیزم! یک لحظه بیا کمک خانومِ «وُوپی».

می‌روم. زیرزمین شده شکلِ یک واحد آپارتمان. دیدن صندلی لهستانی و گرامافون حالم را خوش می‌کند.

با خنده دقیق‌تر می‌شوم. براحتی همه وسایل و تجهیزات یک زندگی آنجا پیدا می‌شود. از چای‌ساز و پلوپز تا تلویزیون و قالیچه و جاروبرقی. بعضی‌هاشان برق می‌زنند از نویی.

خانم همسایه می‌پرسد: انگار که چشمگیرند؟

سر تکان می‌دهم که: البته همین طور است خانوم «آبادیان». اینجا همه چیز پیدا می‌شود... اصلاً به درد انباری نمی‌خورد، به نظرم جان می‌دهد برای چیدن یک خانه شیک... چرا می‌خواهید بدهیدشان دستِ سمسار...آشنایی، دوستی نیست؟

می‌گوید: «قوم و خویش این طوری دور و برم نیست. اسباب منزل مجردی پسرم است. خودش زنگ زده گفته مامان جان، ردّشان کنید برود جاگیرتان نشود».

با اینکه دلم پُر از تالاپ و تولوپ است که ایده‌ام را بگویم، اما به سختی سکوت می‌کنم. دوست ندارم بعد از سؤال و نظر اول، باز هم اظهار عقیده کنم.

پس به جایش می‌پرسم کمک نمی‌خواهید برای تمیزکاری، جابه‌جایی؟ بی‌تعارف!

دست می‌گذارد روی شانه‌ام که - بی تعارف - چرا اتفاقاً می‌خواهم. می‌خواهم بدانم آن حرفی که نزدی و قورت دادی چه بود دقیقاً؟

خوشحال و بی‌هوا می‌گویم: حالا که قصدتان فروش و انتقال به مکان خاصی نیست چرا هدیه‌شان نمی‌کنید به سیل‌زده‌ها؟ اکثر اسبابتان آکبند و استفاده نشده‌اند. هیچ عاقبتی برای این اثاثیه خوشگل، خیرتر از این نیست که برسند دست خانواده‌های آسیب دیده... .

هوا گرم است. ایستاده‌ام پشت خط عابر پیاده. چراغ‌ها سبز و قرمز می‌شوند. مشغولم. هماهنگی با مسئولی که بیاید کالاهای انباری «خانوم آبادیان» را ببیند، روزم را حسابی ساخته.

حسی سرخوشانه می‌گوید نباید آدمِ روی خط عابر پیاده باشیم! آدمی که فقط رَد می‌شود! گاهی برویم آن طرف خط، ثانیه‌ای بایستیم و توی مردمک چشم هم لبخند بزنیم!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.