بهار دگرباره از راه رسیده ، پرستوهای مهاجر به شهرها می‌آیند. بهاری در تابستان،پرستوهایی مهاجراز جنس عشق،قاصدان عشق و مهاجران نینوایی سفیران عشق سفر به سرزمین مادری را آغاز کرده‌اند.

چهل وادی در اربعین عزای مولای عشق پرواز برای وصال را حسرت دار بوده اند

 عطر سیب را در بوی خاک سرزمین شهادت و شهامت درک کرده اند

از صنوبرترین نقاط مرزی ایران    

مردان اسمانی را پس از سالیان دراز مهمان زمینیان کرده اند

پرستوهایی امده اند تا دگربار شمیم نام پاکشان در ذهن‌ها و اندیشه‌ها مان جاری بماند

...و اکنون پس از سالها شیدایی تنها تکه‌هایی طلایی

از طلایی ترین نقاط خاک میهن می‌ایند ،تا تسلای دلهای غم گرفته و غبار الوده مان باشند

قاصدان عشق با بالهای زخمی‌و شکسته می‌ایند تا رازها ی دیار عشق را بگویند

راویان اروند و زمزمه‌های عاشقانه

نام اوران هشت سال فراموش شده در ذهن ما  هشتادی‌ها

این سیل عشق مهاجران از صدای توسل‌های شبانه و نغمه‌های عاشقانه و نجواهای صادقانه می‌گویند تا یادمان نرود دنیا با همه زیبای‌هایش سرای گذر است ...

شقایق‌های سوخته امده اند تا از شقایق‌های اروند بگویند

از نیزارهای اروند از عصای عاشقانی که زیر نور مهتاب به انتظار سحرگاه‌های اعزام می‌ماندند ....

گمنام‌های بی مرقد امده اندتا از نواهای از نی شکسته تر از دل‌های عاشق بگویند

 از نجواهای سحرگا ههای اعزام

 از گردان‌های گمنام و از گروهان‌های بی نام ...

پرنده‌های عاشق بر فراز ایران می‌ایند تا تصویر خاموش خاطره‌ها را یاداورباشند

تا اینه دل‌هایمان غبار این روزهای پر از حادثه دنیا زده را بشویند و صفایی بخشند

امده اند تا صافی و ایینگی

پاکی و بی کینگی

و راز و رمز بندگی برایمان معنا شود

امدهاند تا فصل کوتاهی از کتاب عشق و عروج را روایت کنند

و امروز عاشقانه به میزبانی مسافران سفر عشق رفتیم تا مرور مردانگی‌ها نامردی‌های روزگار را راحت تر کند

و دل‌های رویایی مان را در سفر به پایان شب‌های یلدایی روانه صراط انتظار کنیم

و مرثیه حسرت دیدار را در زمزمه ادینه‌های دیگر سر دهیم

تا وارث شمشیر ذوالفقار بیاید

گناه ما نیست ...

نوای سبز توسل‌های شبانه را نشنیده ایم

سرود ماهتاب عشق برایمان غریبه است

آری

گناه ما نیست سرزمین حماسه‌ها را نمی‌شناسیم

دیوارهای سنگی شهرها نمی‌گذارند شهرهای کبوتران خونین را بشناسیم

دیوار بلند شهرهای مجازی نمی‌گذارند حواسمان به خرمشهرهای خرم از حضور این عزیزان باشد و با چان و دل  خرمشهرهای پیش رو را پاس بداریم

گناه ما نیست که اسطوره‌هایمان را نمی‌شناسیم

شما که غریبه نیستید غریبه‌های آشنایی که بعد از سال‌ها آمده اید

پس تا امروز کجا بوده اید یا آن قدر ما کوچک بوده ایم که زخم‌های کودکان غریب جنگ را نشنیده ایم

جنگ یعنی حماسه و حادثه و خون و شهید ..نه پژواک همان صدای ترقه بازی‌های سال قبل پایتخت

جنگ شاید در چند پلاتوی حماسی و چند صحنه جذاب برایم تعریف شده باشد

اما گناه ما نیست که از شما و عشق و وجودتان کمتر شنیده ایم

این روزها آن قدر نام مفسد و محتکر را که می‌گویند نامی‌از شما در میان نیست

هرچند اگر نبودید نبودند و نبودیم

آری ما غریبه ایم و غربت حصورتان وجودمان را به اتش کشیده است

آلاله‌های سوخته

شقایق‌های دشت‌های جنوبی و شمال ایران اسلامی‌

مارا بادردها اشنا کنید

ما را با شهیدان عشق اشنا کنید

حاج همت‌ها و زین الدین‌ها و باکری‌ها را از تابلوها بر تابلوی دل‌هایمان روایت کنید

از سر در خیابان‌ها و کوچه‌ها بر سر دل دل‌هایمان نقش ببندید

خرازی را نمی‌شناسیم شیرازی و صیاد و حتی بهشتی و مطهری را ...

بیایید برایمان از شمشمادهای سوخته بگویید

 از یاران گم گشته و بی مزار هم رزم‌هایتان

بیایید رمز پرواز پرستوهای مهاجر و پرنده‌های عاشق را روایت کنید

با شما لحظه‌های ناب عشق دوباره تعریف شد

در لحظه‌های انتظار مادران چشم انتظار در زمزمه روضه‌های باباهای منتظر

آمدید و با آمدنتان از ماندن و تنهایی نجات را تعریف کردید

گناه ما نیست

دلمان می‌خواهد کسی برایمان روایت نینوای جبهه‌هارا بخواند و عاشقانه بگوید

برایمان ترجیع بند قصیده حریت و آزادگی شقا یق‌ها را بسراید

دلمان می‌خواهد کسی بیت الغزل سروده‌های عاشقانه و نجواهای عارفانه را برایمان تفسیبر کند

و ما بغض مانده در چشم‌هایمان را جاری کنیم

در تنهایی خود سوگواره فصل هجران را تا ابد بسراییم

 و نامتان را هماره بر صفحه دل‌هایمان ثبت کنیم ...

بازهم ببخشید پرستوهای زخمی‌

گناه ما نیست ...

حلالمان کنید

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.