۲۶ تیر ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۸
کد خبر: 663870

روزی که دور نباشد رخصت بده باز مشهدی شویم، آقاجان... تا مثل همه ی طلبیده ها توی دلمان قند آب شود و نبات... بعد دست و پایمان را گم کنیم از ذوق و خبر دهیم به دوروبری ها که انگار مشهدالرضا قسمت شده است.

قدس آنلاین - رقیه توسلی: یاعلی جان! نامه دیدار را که امضا کنید، یک ساک دردودل و حرف برمی داریم و راه می افتیم سمت توس... سمتِ دوست... سمتِ شما که سلطان و رئوف و غریب اید.

کیلومتر به کیلومتر با عالم و آدم اختلاط می کنیم که چقدر چشم براه این سفر بودیم... و چقدر جانمان پر می کشید برای خلوت با امامی که برای همه زائرانش فرش قرمز پهن می کند.

آنوقت به ارض خراسان که برسیم، شک ندارم بعد از یک دلِ سیر، سلام دادن تا حوالی گنبد و گلدسته تان پرواز می کنیم... می شویم خودِ خودِ پرنده... پرنده ای که اشک ها، نگاهش را تار کرده اند... بعد تا می شود هوای مهمان نوازترین شهر را می کشیم در سینه هامان... هوایی که سخت شفا دارد.

شمس دین! بی گمان بعد از آن، حوالی خانه تان آرام آرام فرود می آییم و چمدانِ واژه ها و جمله ها را وا می گذاریم پشتِ در... تا شوریده سر در انبوه زائران قدم بگذاریم به نور... به سرزمین صلح و حال تازه.

می دانیم خواهیم لرزید از شور؛ چون خواسته ای دیگر در میان نیست... ماییم و بهشت الرضا و فرشتگان و فرش های قرمز... واقعاً از روزگاران دیگر چه تمنّایی باشد ای تاجِ سر!؟

مولای ثامن! اگر روزی دیدید زن و مردی کفش به پا ندارند و پُروپیمان اشک می ریزند... اگر دیدید دست برسینه، دونفر در سرایتان نذری پخش می کنند و مست و شیدای دیدن اند؛ بی شک آنها ماییم... ما در صف انتظار ایستاده ها... آنان که چندسال است دل هاشان می آید به زیارت اما دستان نطلبیده شان، نه!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.