بیش از یک دهه است که متأثر از تحولات در عالم نظریه‌پردازی اجتماعی و افزایش رویکردهای تاریخی و فرهنگی به معرفت و تحت تأثیر دوره‌ای که غربی‌ها آن را دوره چرخش فرهنگی نامیده‌اند، نظریه‌پردازی فرهنگ و ارتباطات وارد ادبیات ایرانی نیز شده است. چاپ و انتشار کتاب «سنت‌های نظری در تحلیل فرهنگی» به قلم دکتر سیدمجید امامی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در همین زمینه محمل گفت‌وگوی ما با ایشان شد که در ادامه آن را می‌خوانید:

به حکمت نوصدرایی نیاز داریم

 نقوی- فاطمی‌نژاد/

بیش از یک دهه است که متأثر از تحولات در عالم نظریه‌پردازی اجتماعی و افزایش رویکردهای تاریخی و فرهنگی به معرفت و تحت تأثیر دوره‌ای که غربی‌ها آن را دوره چرخش فرهنگی نامیده‌اند، نظریه‌پردازی فرهنگ و ارتباطات وارد ادبیات ایرانی نیز شده است. چاپ و انتشار کتاب «سنت‌های نظری در تحلیل فرهنگی» به قلم دکتر سیدمجید امامی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در همین زمینه محمل گفت‌وگوی ما با ایشان شد که در ادامه آن را می‌خوانید:

جناب امامی! چه شد که سراغ تألیف کتابی در خصوص تحلیل فرهنگی رفتید؟

نظریه‌پردازی فرهنگی حدود سه دهه در غرب سابقه دارد ولی در ایران تقریباً جزو کارهای درجه دو و دم‌دستی است. تمام آثار در خصوص نظریه فرهنگی، 6 عنوان کتاب ترجمه‌ای و غیرقابل استنباط برای دانشجویان فرهنگ و ارتباطات است. من با این اثر، نخستین کتاب تألیفی نظریه فرهنگی را کار کردم. اگر پرسیده شود که چرا در این کتاب درباره پیش از قرن بیستم و دوره چرخش فرهنگی بحث نشده، باید بگویم که هرچند استنباط فرهنگی از جامعه‌شناسان کلاسیک در غرب بسیار مهم و مبنایی است ولی نه آن‌ها و نه نظریه‌پردازان فرهنگی قائل نیستند که به مسئله‌ای فرهنگی می‌پردازند. در واقع امر فرهنگی مولود شرایط اجتماعی تاریخی هفت دهه گذشته غرب است. تعبیر تحلیل فرهنگی به این دلیل به عنوان کتاب اضافه شده که تصور نشود نظریه فرهنگی امری کاملاً بیگانه از فهم، تربیت، سیاست و حکمرانی فرهنگی است.

نزدیک به هفت دهه است که چرخش فرهنگی در غرب اتفاق افتاده و غربی‌ها این اولویت‌ها را فهمیده‌اند. چرا ما با تأخیر به چنین نتیجه‌ای رسیدیم؟

در دورانی که هنوز به خاطر تعهد تاریخی و فاصله‌ای که دانشگاه و جریان روشنفکری از علوم انسانی به نحو اعم و علوم اجتماعی به نحو اخص داشت و در حالی که هنوز علوم اجتماعی کلاسیک هضم نشده بود، در غرب علوم اجتماعی پست مدرن به غایت خود می‌رسد و در ادامه وقتی که هنوز ما علوم اجتماعی پست مدرن را نفهمیده بودیم، مطالعات فرهنگی و نظریه‌پردازی و تحلیل فرهنگی جایگزین نظریات پسامدرن در غرب می‌شود. ما باید ضمن اعتراف به این تأخر و عقب‌ماندگی، آن را با سه محور رفع کنیم. محور نخست تألیف و ترجمه منابع به‌روز در حوزه نظریه‌پردازی فرهنگی و ارتباطی است. به این منظور باید منافع مترجم و ناشر کنار برود و منافع نظام علمی کشور مورد توجه قرار گیرد. طبق قاعده سیاست‌گذاران در جریان تألیف و ترجمه نقش بسزایی در این میان خواهند داشت.

نکته دوم این است که ما هنوز وارد دنیای میان‌رشته‌ای علوم اجتماعی نشده‌ایم. حوزه فرهنگ و ارتباطات، حوزه مطالعات رسانه، حوزه مطالعات میان‌فرهنگی، عرصه‌های میان‌رشته‌ای علوم اجتماعی هستند و ما باید با رشته‌های دِمُده و مرتجعانه‌ای مثل پژوهشگری علوم اجتماعی و گرایش‌هایی مانند رفاه و توسعه در آن خداحافظی کنیم.

راه حل سوم که در مواجهه امر فرهنگی مهم است، جریان تقاضاست. وقتی سیاست‌گذار فرهنگی اجتماعی رسانه، بدون استظهار به کوچک‌ترین و ساده‌ترین مبانی نظری به خود اجازه می‌دهد انواع و اقسام تصمیم‌گیری‌های مدیریتی و ملی را انجام دهد و تقاضا برای نظریه فرهنگی صفر است چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که شاهد نظریه‌پردازی‌های بومی و مسئله‌مند و خودی باشیم. متأسفانه نهادهای فرهنگی ما و جامعه سیاست‌گذار فرهنگ و ارتباطات در ایران مقصرند؛ چراکه هم خود به لحاظ نظری با امر فرهنگی بیگانه بوده‌اند و صرفاً با نگاه تجربی و مهندسی وارد عرصه فرهنگ شده‌اند و هم اینکه از نظریه‌پردازان فرهنگ و ارتباطات و حتی نظریه‌های مطلوب غربی استفاده نکرده‌اند.

برای نظریه فرهنگی چگونه باید مدل‌سازی کنیم؟ رشته‌هایی مثل دانش اجتماعی مسلمین به این موضوع چه کمکی می‌کنند؟

دانش اجتماعی مسلمین بیش از 10 سال است که در دانشگاه تهران، دانشگاه باقرالعلوم(ع) و به تازگی در دانشگاه امام صادق(ع) راه افتاده و در واقع آشتی ما با تراث و متون اجتماعی اسلام و ایران بوده است. مطالعات در این حوزه بهترین محمل و مقدمه برای بازگشت به این نظریات و توسعه نظریه‌پردازی اسلامی و ایرانی در حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی است. عرصه بسیار فراخی برای بسیاری از  دانش‌آموختگان این حوزه به وجود آمده تا بتوانند در عرصه نظریه‌پردازی فرهنگی ورود کنند. هرچند این روند کافی نیست و ما نیازمند رشته‌ها و جریان‌هایی هستیم که بتوانند به نظریه‌های فرهنگی در اسلام و ایران بپردازند. به تازگی گرایش نظری در رشته فرهنگ و ارتباطات برای مقطع ارشد طراحی شد که منتظر نظر وزارت علوم در آن هستیم. نکته مهم بعدی بحث مهم مطالعات فرهنگی ایران است. مطالعات فرهنگی با رویکرد بیرمنگام، یک میان‌رشته بسیار مهم برای شناخت امر فرهنگی رسانه‌ای و مخاطب و فرهنگ شهری و جهان امروز است ولی به شدت ادبیات وارداتی دارد. ما نیاز به مطالعات فرهنگی ایران و اسلام داریم به این معنا که ابزارهای نظری و روشی که استفاده می‌کند با ایران و اسلام متناسب شود.

ما نیازمند عبور عالمانه و مجتهدانه از نظریات پسامدرن هستیم و نه گذر غافلانه.

فقه شیعه تا چه میزان ظرفیت این گذر عالمانه را به ما می‌دهد؟

فقه ما در زمان بالندگی خودش علم اجتماعی زمان خود بوده هر چند فقهی که ما امروز با آن مواجه‌ایم بیشتر یک تفقه تاریخی است. امروزه ما به یک روش‌شناسی نوین برای بازتولید فقه حُکمی نیاز داریم، نه فقه فتوایی؛ به این معنا که موضوعات و احکام را متناسب با هم بازتولید کند. فقه اگر این کار را انجام دهد صد درصد علم اجتماعی ما خواهد بود. جامعه‌شناسی سیاسی ما حتماً ما را به تفقه، فقاهت و اصول فقه بازخواهد گرداند ولی اکنون در وهله نخست برای مواجهه عالمانه با نظریات فرهنگی مدرن و پسامدرن، بیش از فقه به حکمت اسلامی و به حکمت نوصدرایی نیاز داریم؛ چراکه حکمت نوصدرایی توانسته روش‌شناسی بنیادین این نظریات را بفهمد، بشکافد و کالبدشکافی کند و طبعاً مسیر جایگزین را به ما نشان دهد. بنابراین ما به شدت به این نیاز داریم کسانی که می‌خواهند نگاه ایجابی به نظریه فرهنگی داشته باشند با حکمت معاصر ما آشنا باشند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.