امروز، روز پزشک نیست! همان طور که «زکریای رازی» در نگاه اول، شیمیدان و داروساز است و پزشک به حساب نمی‌آید.

طبیبانی که نازشان خریدار دارد

مجید تربت‌زاده /

امروز، روز پزشک نیست! همان طور که «زکریای رازی» در نگاه اول، شیمیدان و داروساز است و پزشک به حساب نمی‌آید. با این همه می‌شود بزرگداشت «رازی» یعنی 5 شهریور و روز داروساز را بهانه کرد و از پزشکان و مشکلات پزشکی حرف زد که وسعت و مقدارشان، تنها در یک روز و یک حوزه خلاصه نمی‌شود. عجله نکنید! قرار نیست دو موضوع و مطلب بی‌ربط را به هم ربط بدهیم. اول اینکه، پزشکی و داروسازی، دو موضوع کاملاً مرتبط به هم در حوزه سلامت هستند و دوم اینکه این مطلب هم فقط زندگی‌نامه یا شرح حال مخترع الکل نیست و قرار است هم به پزشکان مختلف بپردازد و هم یادآوری کند که «رازی» علاوه بر داروسازی، طبابت هم می‌کرده و دست بر قضا طبیب حاذقی هم بوده است.

زرگری و طبابت

بر خلاف خیلی از کودکان امروزی و دیروزی، پدر و مادرش از آن عشقِ پزشکی‌های روزگار نبودند که مثلاً فرزندشان را وادار کنند علاقه‌هایش را بی‌خیال شود و به طبابت فکر کند. رشته پزشکی هم در آن روزگار بیشتر از اینکه شغل پردرآمد و با کلاسی باشد، رشته و حرفه‌ای دشوار و پردردسر به حساب می‌آمد. «محمد» که در «ری» به دنیا آمده بود حتی تا نوجوانی و جوانی، باوجود هوش و استعداد بالا اصلاً به این شغل فکر نکرده بود. شواهد نشان می‌دهد جوان اهل ری بیشتر از اینکه دنبال طبابت باشد، اهل موسیقی بود و شیفته «عود»نوازی. بعد هم زده بود توی کار زرگری. زرگری آن روزگار هم البته برخلاف امروز که بیشتر فن و تجارت به حساب می‌آید، علم شناخته می‌شد و پدر کیمیاگری و یا شیمی امروزی به شمار می‌رفت. کیمیاگری اما مثل موسیقی نبود و محمد را جوری گرفتار کرد که حکیم و دانشمند ایرانی مجبور شد تا پایان عمر با پیامدها و البته نتایج و خوب و بد این رشته علمی بسازد.

از بغداد تا ری

کار و آزمایش مداوم روی مواد شیمیایی مختلف، فقط تجربه، مهارت و دانش را برای او به ارمغان نیاورد. ابوریحان بیرونی معتقد است، بخارهای حاصل از مواد مختلف از جمله جیوه، به چشم‌های رازی آسیب زد و این مسئله سبب شد دانشمند ایرانی با اینکه سن و سالی را گذرانده بود، به فکر بیفتد که از پزشکی هم سر در بیاورد و اگر شد و توانست، چشم‌هایش را به دست خودش درمان کند. با این هدف، پیهِ درس خواندن و آموزش در بیمارستان بغداد را به تن مالید و سال‌های زیادی را در این بیمارستان گذراند که می‌گویند معتبرترین مرکز آموزش طبابت در آن دوره بود. رازی پس از یادگیری پزشکی، مدتی ریاست بیمارستان عضدی را به عهده داشت و با مرگ معتضد، خلیفه عباسی به ایران بازگشت و مسئولیت بیمارستان «ری» را به عهده گرفت. این بیمارستان مقصد آخر رازی بود و او تا پایان عمر در همین شهر به درمان بیماران مختلف پرداخت. شیمیدان سابق و پزشک فعلی اگرچه بیماران زیادی را درمان کرد اما نتوانست درمانی برای چشم‌های آسیب دیده‌اش پیدا کند و پیش از مرگ کاملاً نابینا شد.

درمان بدون دارو

حالا قرار نیست به پزشکان امروزی فقط توصیه کنیم که کوشش، خستگی ناپذیری و رفتن دنبال تخصص را از «رازی» بیاموزند. این دانشمند به جز این‌ها ویژگی‌های دیگری هم داشته که بیشتر به درد متخصصان علوم پزشکی امروز می‌خورد. او برخلاف بسیاری از پزشکان دوره خود و امروز که بیشتر دوست داشتند و دارند برای شهرت و درآمد به درمان پادشاهان، مسئولان و آدم‌های پولدار بپردازند، بیشتر با مردم عادی سروکار داشت. شاید به همین دلیل مدعیان کم سواد علم پزشکی رابطه خوبی با او نداشتند. وی از جمله نخستین پزشکانی است که نقش خوردن و یا پرهیز را در سلامت افراد بسیار جدی می‌گیرد و کتاب «منافع‌الاغذیه و مضارها»یش حتی امروز هم یک دوره کامل بهداشت خوراک به حساب می‌آید. بیشتر از اینکه دست به نسخه باشد و معاینه نکرده، برای بیمارانش دارو تجویز کند، اسراف در دارو را بسیار مضر می‌دانست و معتقد بود تا جایی که می‌شود باید بیمار را با رژیم غذایی مناسب درمان کرد، در مرحله دوم سراغ تجویز اندک دارو رفت و اگر کار به مراحل بعدی رسید، از چند دارو و یا داروهای مرکب استفاده کرد. این را هم اضافه کنیم که  رازی بدون خواندن سوگندنامه بقراط به صورت خودجوش موازین امروزی پزشکی را به‌خوبی رعایت می‌کرد. ما ایرانی‌ها روز تولد «ابن سینا» را روز پزشک می‌دانیم در حالی که «جرج سارتن» پدر تاریخ علم، از زکریای رازی به عنوان بزرگ‌ترین پزشک ایران و جهان اسلام در زمان قرون وسطی نام می‌برد.

طبیب و ناطبیب

قضاوت نمی‌کنیم که مراحل و هزینه‌های پزشک شدن و یا درآمدها و دردسرهای طبابت در دوره «رازی» و «ابن سینا» بیشتر بوده یا امروز. اما این را به یقین می‌گوییم که هم پزشک‌های واقعاً طبیب وهم طبیب‌های ناطبیبی که آدم آرزو می‌کند تنِ هیچ بیماری به نازشان نیازمند مباد، در هر دوره‌ای پیدا می‌شوند. این را هم خاطرجمع‌ایم که در دوره‌های گذشته با وجود همه مشکلات، دست کم پدیده «زیرمیزی» و یا معضل «کارتخوان» مطب پزشکان، مالیات و... وجود نداشته است! همان طور که مفهومی به نام نظام پزشکی، وزارت بهداشت، وزارت دارایی و... وجود نداشته که بتوانند به مرگ و میرها و صدمات ناشی از خطاهای پزشکی رسیدگی کنند، یقه پزشکان را برای هر ماجرای کوچک و بزرگی بگیرند و یا به اندازه‌ای که باید از آن‌ها مالیات بستانند. این را هم خودتان ناگفته می‌دانید که اگرچه شرایط امروز پزشکی و متر و معیارهای آن، از زمین تا آسمان با شرایط سال‌های دور و زمان «ابن سینا» و «رازی» متفاوتند اما در عین حال اصول انسانی و اخلاقی، مفاهیمی ثابت و استوارند که گذر زمان و عوض شدن بسیاری از معیارها نمی‌تواند آن‌ها را تغییر دهد.

تلخ و شیرین

خیلی هم منصفانه نیست که در مناسبت‌هایی مثل امروز و یا روز پزشک، فقط از معضلات و مشکلات حرف بزنیم و داغ دل جامعه پزشکی و یا مردم و بیمارانی را که با آن‌ها سروکار دارند تازه کنیم. یعنی در واکاوی مسائل و مشکلات علم و حرفه پزشکی امروز، هم می‌شود از زشتی‌ها و بیماری‌های این مقوله حرف زد و از پزشکانی گفت که از درد و رنج و ناچاری مردم و از زخم‌هایشان، برای خود کاخ طبابت ساخته‌اند و به هیچ قیمتی از برج عاج پزشکی پایین نمی‌آیند و هم از آن‌هایی که با همه تخصص و تبحرشان، طبیب باقی مانده‌اند. ساده‌تر اینکه از دوران ابن سینا و رازی که بگذریم، در دوران معاصر هم می‌شود طبیبانی را پیدا کرد که «طبابت» برای آن‌ها نه شغل و یا راه امرار معاش بهتر و بیشتر، بلکه همه عشق و شور و شوق زندگی‌ شان بوده است. چه آن‌هایی که مثل «قریب» اسم و رسمشان در تاریخ معاصر ماند و چه پزشکانی که به هر دلیل، نشد و یا نخواستند که نام چندانی از آن‌ها بماند. از آن‌هایی که در سال‌های جنگ، طبیب درد و زخم‌های تمام نشدنی مردم و رزمندگان شدند، در سال‌های پس از جنگ در مناطق محروم و دور افتاده، مرهم بر زخم‌های محرومان گذاشتند و هنوز هم درِ مطب‌هایشان به روی بیماران دارا و ندار باز است تا مثلاً پزشکی مانند «دکتر شیخ» که مرام و اخلاق طبابتش، از سوگندنامه بقراط هم جلوتر و جامع‌تر است... درست حدس زده‌اید. قرار است این مطلب را با همه تلخی‌هایی که می‌شد در آن جانمایی کرد، با شیرینیِ روایت‌هایی از «دکتر شیخ» تمام کنیم... .

پنج ریال ناقابل

نه منشی داشت که جلو جلو از بیمار پول بگیرد و یا سر داشتن یا نداشتن کارتخوان با بیماران یکی به دو کند و نه خودش اهل پول گرفتن از بیمار بود. دکتر «شیخ» صندوقی را کنار میزش گذاشته بود تا بیماران اگر دوست داشتند پنج ریال داخل آن بیندازند. لابد چشم هم نمی‌دوخت به مریض و همراهش که آیا پنج ریال ناقابل را که نصف حق طبابت دیگر پزشکان آن روزگار نمی‌شد را توی صندوق می‌اندازند یا نه؟ حتی به صدای در نوشابه‌هایی که برخی‌ها به جای سکه توی صندوق می‌انداختند هم ظاهراً توجهی نمی‌کرد، اما دخترش گفته است: «روزی پدر را دیدم مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه درهای فلزی نوشابه‌ است... با تعجب گفتم: پدر بازی‌تان گرفته است؟ چرا سر نوشابه‌ها را می‌شوید؟ پدر جواب داد: مردمی که مراجعه می‌کنند اگر از سر نوشابه‌های تمیز استفاده کنند بهتر است تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سر نوشابه‌های تمیز را آخر شب در اطراف مطب می‌ریزم تا مردمی که مراجعه می‌کنند، از این‌ها که تمیز است استفاده کنند... بعضی‌ها خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیندازند...». 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.