واقعه کربلا بزرگترین حرکت در طول تاریخ برای اصلاح جامعه بود، اگر امام حسین علیه السلام برای اصلاح امت اسلامی قیام نمی کردند امروز نه از دین اسلام خبری بود و نه از توحید و یکتاپرستی، در واقع امام حسین علیه السلام برای بقای دین و یگانه‌پرستی قیام کردند و تمام عالم مدیون این نهضت و قیام اباعبدالله هستند، امام حسین علیه السلام از جان و مال و خانواده خود گذشتند تا حقیقت اسلام زنده بماند و معارف و ارزش‌های اسلامی دچار انحراف نگردد.

در طول تاریخ بیش از صدها هزار نفر در راه دین خداوند شهید شدند، اما ماجرای شهادت یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام با همه آنها متفاوت است، درباره شهیدان حادثه کربلا، حضرت علی علیه السلام درآن هنگام که از کنار سرزمین کربلا عبور می کردند، فرمودند: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند. «هَذَا...وَ مُنَاخُ رِکابٍ وَ مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ یسْبِقُهُمْ مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ یلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ[۱]»

روز هشتم ماه محرم فرا رسیده است، دو روز دیگر تا ظهر عاشورا مانده است، مردم همه شهرها در ماتم اباعبدالله الحسین علیه السلام به سوگ نشسته اند و لباس عزا به تن کرده اند، این روز به نام فرزند هجده ساله امام حسین علیه السلام نام گذاری شده است، جوانی که از هر نظر شبیه پیامبر بود، هم در صورت و جمالات و هم در سیرت و کمالات، از همه نظر، اخلاقیات و روحیات پیامبر صلی الله علیه واله در او نمایان بود.

مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای مدظله‌العالی منظره به میدان رفتن حضرت علی اکبر علیه السلام را چه زیبا نقل می‌کنند در آنجا که می فرمایند: یک منظره دیگر، منظره میدان رفتن علی‌اکبر علیه‌السّلام است که یکی از آن مناظر بسیار پُرماجرا و عجیب است. واقعاً عجیب است؛ از همه طرف عجیب است. از جهت خود امام حسین، عجیب است؛ از جهت این جوان-علی اکبر- عجیب است؛ از جهت زنان و بخصوص جناب زینب کبری، عجیب است. راوی میگوید این جوان پیش پدر آمد. اوّلاً علی اکبر را هجده ساله تا بیست و پنج‌ساله نوشته‌اند؛ یعنی حداقل هجده سال و حداکثر بیست و پنج سال. میگوید: «خرج علی بن‌الحسین»؛  علی بن‌الحسین برای جنگیدن، از خیمه‌گاه امام حسین خارج شد. باز در این‌جا راوی میگوید: «و کان من اشبه النّاس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فی القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. در مورد «قاسم‌بن الحسن»، حضرت اوّل اذن نمی‌داد، و بعد مقداری التماس کرد، تا حضرت اذن داد؛ اما «علی‌بن‌الحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود که برو. «ثمّ نظر الیه نظر یائس منه»؛ نگاه نومیدانه‌ای به این جوان کرد که به میدان میرود و دیگر برنخواهد گشت. «و ارخی علیه‌السّلام عینه و بکی»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.

یکی از خصوصیّات عاطفی دنیای اسلام همین است؛ اشک‌ریختن در حوادث و پدیده‌های عاطفی. شما در قضایا زیاد می‌بینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریه جزع نیست؛ این همان شدّت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد می‌دهد. حضرت بنا کرد به گریه‌کردن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیده‌اید: «اللّهم اشهد»؛ خدایا خودت گواه باش. «فقد برز الیهم غلام»؛ جوانی به سمت اینها برای جنگ رفته است که «اشبه النّاس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک» .

 یک نکته در این‌جا هست که من به شما عرض کنم. ببینید؛ امام حسین در دوران کودکی، محبوب پیامبر بود؛ خود او هم پیامبر را بی‌نهایت دوست می‌داشت. حضرت شش، هفت ساله بود که پیامبر از دنیا رفت. چهره پیامبر، به صورت خاطره در ذهن امام حسین مانده است و عشق به پیامبر در دل او هست. بعد خدای متعال،  علی‌اکبر را به امام حسین می‌دهد. وقتی این جوان کمی بزرگ می‌شود، یا به حدّ بلوغ می‌رسد، حضرت می‌بیند که چهره، درست چهره پیامبر است؛ همان قیافه‌ای که این قدر به او علاقه داشت و این قدر عاشق او بود، حالا این به جدّ خودش شبیه شده است. حرف می‌زند، صدا شبیه صدای پیامبر است. حرف زدن، شبیه حرف زدن پیامبر است. اخلاق، شبیه اخلاق پیامبر است؛ همان بزرگواری، همان کرم و همان شرف.

بعد این‌گونه می‌فرماید: «کنّا اذا اشتقنا الی نبیّک نظرنا الیه»؛ هر وقت که دلمان برای پیامبر تنگ می‌شد، به این جوان نگاه می‌کردیم؛ اما این جوان هم به میدان رفت. «فصاح و قال یابن سعد قطع اللَّه رحمک کما قطعت رحمی». بعد نقل می‌کند که حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانه‌ای کرد و عدّه زیادی از افراد دشمن را تارومار نمود؛ بعد برگشت و گفت تشنه‌ام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتی که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولی نخواهد کشید که از دست جدّت پیامبر سیراب خواهی شد. وقتی امام حسین این جمله را به علی‌اکبر فرمود،  علی‌اکبر در آن لحظه آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا علیک السّلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدّی رسول‌اللَّه یقرئک السّلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام می‌فرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ می‌گوید بیا به سمت ما.
 
اینها منظره‌های عجیبِ این ماجرای عظیم است. [۲]

روابط عمومی حوزه علمیه خراسان

 

[۱] تهذیب، ج ۶، ص ۷۳ و بحار، ج ۹۸، ص ۱۱۶

[۲] رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای مدظله العالی، ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.