از جمله دلایل ناکامی رضا شاه در اصلاحات فرهنگی و اجتماعی می توان به سیاست‌های قهرآمیز و خشونت‌بار وی در این حوزه اشاره کرد.

ناکامی‌های رضاشاه در اصلاحات حوزه فرهنگی و اجتماعی

مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) از نخست‌وزیران عصر پهلوی اول، در شرح یکی از ملاقات‌هایش با رضاشاه پس از تغییر کلاه نوشته است: «در ملاقات روزی شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا این چطور است؟ گفتم فی‌الجمله از آفتاب و باران حفظ می‌کند، اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمی حرکت فرمودند، گفتند آخر من می‌خواهم هم‌رنگ جماعت شویم که ما را مسخره نکنند. گفتم البته مصلحتی در نظر گرفته‌اند. در دلم گفتم زیر کلاه است که مسخره می‌کنند، تقلیدهای بی‌حکمت.» در کنار این تقلیدهای بی‌حکمت باید توجه داشت دگرگون‌سازی فرهنگ سنتی بـه فرهنگ مدرن چیزی نبود که تنها از روحیة نظـامیگری رضاشـاه برخاسـته باشـد، بلکـه تبلـور خواست‌ها و آرمان‌های روشنفکرانی بود که تنها راه رسـیدن بـه تمـدن غـرب را دوری از سنت‌ها و فرهنگ دینی حاکم بر جامعه ایرانی می‌دانستند. برنامه‌های رضاشاه در راستای متحدالشکل کردن لباس به ابتکار تیمورتاش طرح شد که لباده و عبا جای خود را به سرداری (کت‌های بلند که در اروپا هم معمول بود) داد و کلاه‌بوقی دیوانیان قاجار به کلاه‌لگنی تبدیل شد. اما کوتاه‌مدتی بعد کلاه‌لگنی با دستور حکومتی به کلاه‌های لبه‌دار تغییر یافت که استفاده از آن برای دولتی‌ها و دیوانی‌ها اجباری شد و به کلاه‌پهلوی شهرت گرفت.

 با سفر رضاشاه به ترکیه، رضاشاه با دیدن تفاوت‌های میان لباس ایرانیان و ترک‌ها بار دیگر مقررات پوشش لباس برای مردان را تغییر داد. جامعه که تازه چند صباحی بود کلاه‌پهلوی را پذیرفته بود، وادار به گذاشتن کلاه‌شاپو شد. در این تغییر، هم مقررات سخت‌تر شد و هم استثنائات کمتر؛ تا حدی که برای علما تنها مکان فعالیتشان محدوده پوشش غیرمتحد یعنی لباس روحانیت بود. با فشار واردشده بر مردم در تأمین مالی این تغییر و ایجاد حس ضد ‌ملی‌گرایانه در این طرح و همچنین تصور موجود در میان علما که این را موجی ضد دینی می‌پنداشتند، تحرکاتی در برخی نقاط ایران پیش آمد. گزارش‌های مخابره‌شده از نظمیه‌های سراسر کشور در خصوص اجرای این قانون به نظمیه کل مملکتی و وزارت‌ داخله، معتبرترین منبع در مورد واکنش‌های مردم در قبال این قانون هستند. در بررسی این گزارش‌ها روشن می‌شود که مردم به هر طریق سعی و تلاش می‌کردند از تن ‌دادن به قانون مذکور خودداری کنند و علیه آن مقاومت می‌کردند. این مقاومت‌ها به حدی بود که مأموران دولتی علی‌رغم در اختیار داشتن نیروها و تدارکات کافی و نیز برخورداری از اختیار اعمال هرگونه فشار، در گزارش‌هایشان به مقامات مرکز ابراز ناکامی می‌کردند.

 اعتراض‌ها به‌ویژه در مناطق عشایرنشین و همچنین در میان روحانیون نمود بارزتری داشت؛ اما همه این اعتراضات با سرکوب شدید مواجه شد و مقدمات کشف حجاب فراهم شد. قانون کشف حجاب در ۱۷ دی ۱۳۱۴ تصویب شد و بنا بر این قانون زنان از استفاده روسری و روبند و چادر منع شدند. با همۀ مقاومت‌هایی که از سوی مردم و اجبارهایی که از سوی دولت می‌شد، نهایتاً در سال ۱۳۲۰ که رضاشاه ایران را ترک کرد اجرای قانون کشف حجاب سریعاً فراموش شد؛ دلیل آن هم چیزی نبود جز نهادینه بودن فرهنگ اسلام در ایران.

وقتی عشایر دوباره چادرنشین می‌شوند

رضاشاه پهلوی پس از رسیدن به سلطنت تصمیم به اجرای طرح اسکان عشایر ایران گرفت. ایلات و عشایر نیروهای قدرتمند تمرکزگریزی بودند که به‌واسطه کوچ سالیانه و مداوم خودبه‌خود کمتر تحت نظارت و سلطه مستقیم دولت‌های ایران تا قبل از پهلوی بودند. آن‌ها حتی حکومت‌ساز بودند، زیرا اغلب حکومت‌های ایران از باستان تا پهلوی ریشۀ ایلی و عشایری داشتند. رضاشاه از ارتش به‌عنوان وسیله‌ای برای ایجاد هویت ملی، تسریع آهنـگ نوسـازی و تغییر ساختار دولت استفاده کرد و با سرکوب شورشه‌ای عشیره‌ای و منطقه‌ای و قومی به برقراری وحدت ملی دست زد. سیاست سرکوب رضاشاه در قبال عشایر با اسـکان اجبـاری آن‌ها در قالب سیاست «تخته‌قاپو» کردن عشایر همراه بود.

 تخته‌قاپو کردن ایلات کوچ‌رو به‌منظور برقراری امنیت و با اهداف سیاسی و جایگزین کردن وفاداری به دولت مبتنی بر ملت، به جای وفاداری به قوم و قبیله انجام گرفت. از پیامدهای تختـه‌قـاپو کردن، تغییـر در شـیوه معیشت ایلات بود و موجب نابودی بخش بسیاری از امکانات مالی و احشام عشایر شد؛ و بدون تردید جریان‌های از قبل نهفته را در جوامـع ایلـی تقویت کرد، تمایلات مرکزگریز را شتاب بخشید و بیگانگی جامعـة ایلیـاتی را از خـان‌هـا عمیق‌تر کرد. تلفات سنگین چهارپایان اهلی عشایر و فقر و مسکنت آنان و نیز کاسته شدن جمعیت انسانی عشایر، نتیجه سیاست عشایری رضاشاه بود. علی‌رغم همه تدابیر دولت رضاشاه در به کار بردن شیوه‌های خشن و نظامی و بسیج شدن دستگاه‌های اداری، اجرایی، نظامی و انتظامی برای اجرای سیاست اسکان عشایر، این سیاست با موفقیت و به طور کامل اجرا نشد. با فروپاشی دولـت رضاشـاه، ایـلات کوچنـده فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی خود را از سرگرفتند. عشایر خانه‌ها و مساکن خود را تخریب کرده و بار دیگر به زندگی کوچ‌نشینی روی آوردند. روستاهایی که به طور اجباری و خیلی سریع به وجود آمده بودند -در حقیقت هم شکل‌ ظاهری و هم هویت واقعی یک روستا را نداشتند و گاهی از دو، سه خانوار تشکیل شده بودن- از بین رفتند و ساکنانشان مجدداً به چادرنشینی و کوچ‌روی روی آوردند.

 این امـر عـلاوه بـر روشـن سـاختن ناکامی سیاست‌های قهرآمیز و خشونت‌بار در تغییر فرهنـگ و شـیوة زیسـت، بـه افـزایش جمعیت ایلات کوچ‌رو انجامید. البته به‌تدریج زمینه اسکان همیشگی عشایر فراهم آمد. این اسکان برخلاف طرح اسکان اجباری رضاشاه، داوطلبانه و از سر اختیار بود. عشایر به‌تدریج از شیوه زندگی چادرنشینی خود دست کشیده و جذب روستاها و شهرها شدند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.