۸ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۶
کد خبر: 676111

دریغا قیصر

عباسعلی سپاهی یونسی

۱۲ سال گذشت. ۱۲ سال با داغی همچنان تازه و داغ و انگار سرخاموشی ندارد این داغ، آن قدر که هر وقت شعر خوانی قیصر را گوش می‌کنم که می‌خواند: ای روزهای خوب که در راهید/ ای جاده‌های گم شده در مه/ ای روزهای سخت ادامه/ از پشت لحظه‌ها به در آیید...

دریغا قیصر

قدس آنلاین: نفسم تنگ می‌شود. احساس می‌کنم، برای دقایقی دیگر قلبم نمی‌زند و همین الان است که بمیرم. بغض می‌کنم و دلم می‌خواهد بگیریم، درست مثل همان روزی که تا خبر رفتنش را شنیدم، باران شدم. انگار یکی از اعضای خانواده ام را از دست داده بودم. همان جا نوشتم. ناگهان/ چشم‌هاش بسته بود/ شعر تازه ای نگفت...و دوست شاعرم عباس تربن که زنگ زد تا به یادش و برای هفته نامه دوچرخه چیزی بنویسم، همچنان باران بودم.

آن سالهایی که با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد، دلم نیامد زنگی بزنم و احوالی از او بپرسم. فکر می‌کردم سرش شلوغ است و نباید مزاحمش بشویم و آن روز، بعد از خبر رفتنش، گفتم کاش زنگ می‌زدم و سرشاری آن صدا را دوباره می‌شنیدم اما دیگر چه فایده که قیصر رفته بود و ما مانده بودیم تا رفتنش را بگرییم. شخصیت قیصر آن قدر بزرگ بود  و مهربان که نمی‌گذارد یادش از ذهن و قلبت بیرون برود. این را تنها منی که چند باری او را دیده ام و از دیدارش به وجد آمده‌ام نمی‌گویم بلکه خیلی‌ها و شاید همۀ آنهایی که با او نشست و برخاست داشته‌اند به این نکته اذعان دارند.

در دهه هفتاد برای اولین بار دو شعر از من به فاصله ای اندک در سروش نوجوان که ماهنامه ای به شدت حرفه ای در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بود و توانست مسیر درست نوشتن و سرودن را به خیلی‌ها نشان بدهد و یکی دیگر از ماهنامه‌های نوجوانان که آن ماهنامه هم ماهنامه خوبی بود چاپ شد. همان جا به این نتیجه رسیدم که سروش نوجوان  از همه نشریات نوجوان حرفه‌ای تر عمل می‌کند حتی درباره من که شاعری حرفه ای نبودم. ماهنامه‌ای که دوست ندارم نامش را بیاورم شعرم را در یکی از صفحات آخر مجله چاپ کرده بود اما سروش نوجوان با این که دو بخش شعر حرفه‌ای و شعر نوجوانان و افراد تازه کار را داشت، شعرم را در بخش در "ساحل سرود" که بخش حرفه‌ای‌ها بود به چاپ رساند. برای همان شعر به من حق التألیفی دادند و همان شعر البته در نظر خواهی پایان سال مجله به عنوان شعر برگزیده خوانندگان انتخاب شد و در جشنواره مطبوعات کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم جایزه گرفت. همان جا متوجه شدم قیصر و تیم همراه او و از جمله بیوک ملکی، به افراد کاری ندارند بلکه شعرها را مورد سنجش قرار می‌دهند. این البته چیزی از مهربانی‌های قیصر کم نمی‌کرد. وقتی من و هم نسلانم گذرمان به سروش نوجوان در تقاطع خیابان‌های شهید مطهری و شهید مفتح می‌افتاد، با رویی باز پذیرایمان می‌شد انگار آن جا نشسته بود و منتظر که قبل از هر چیزی بپرسد: خب شعر تازه چی داری.؟ و ما افتخار کنیم که قیصر امین پور شعرمان را می‌خواند و نظر می‌دهد و راهنمایی مان می‌کند و با مدادش کنار مصرعی از شعرمان چیزی می‌نویسد.

دریغا قیصر که زود رفت تا آدمهای مشتاق بسیاری از سایه بلند و پر بارش بی نصیب بمانند. و ما بمانیم و خاطراتی از او که هر چه بود مهربانی و بزرگواری و انسانیت بود.

گاهی با خودم فکر می‌کنم، قیصر همانی بود که شعرش بود و شعرش همانی است که خودش بود شعری دردمند و انسانی و راست و بی هیچ افزودنی غیر مجازی.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.