این گزاره که دوران انقلاب‌ها به سرآمده (که گزاره‌ای است عمدتاً سیاسی به خاطر حفظ وضع موجود) سبب شده عملاً انقلاب و انقلاب‌اندیشی از افق نظریه‌پردازی در باب دولت محو شود.

دکتر محمد جبارنژاد

این گزاره که دوران انقلاب‌ها به سرآمده (که گزاره‌ای است عمدتاً سیاسی به خاطر حفظ وضع موجود) سبب شده عملاً انقلاب و انقلاب‌اندیشی از افق نظریه‌پردازی در باب دولت محو شود. البته این روی‌گردانی آن‌گاه که از سوی روشنفکران لیبرال اروپایی و آمریکایی صورت می‌پذیرد، امری است طبیعی؛ اما تعجب اینجاست که بنا به تعبیری، همین موضع و سخن را نیم قرن پس از پوپر، کسانی در ایران به زبان می‌آورند که از اهالی سرزمین‌های چپاول‌شده از سوی متروپل‌اند و درگیرِ یک انقلاب نجات‌بخش (انقلاب اسلامی ایران) بوده‌اند که صحنه جهانی را به نفع ملت‌های تحت ستم دگرگون کرده است.

رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم، نظریه نظام انقلابی را به مثابه الگوی دولت در گام دوم انقلاب پیشنهاد می‌کنند و در فقراتی مهم چنین بیان می‌دارند:

«انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمی‌شود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمی‌بیند، بلکه از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع می‌کند».

صحبت از جوشش انقلابی، آن هم درست در زمانی که ما با یک نظم و سامان سیاسی مواجهیم، امری غریب به نظر می‌رسد. پس آنگاه این سؤال مطرح می‌شود که منظور از انقلاب در نظریه نظام انقلابی به چه معناست؟ چه تلقی‌ای از انقلاب در این نظریه وجود دارد که می‌توان در افق آن از دولت‌سازی، نظام‌سازی و جامعه‌پردازی سخن گفت؟

این یادداشت، نه پاسخی است برای این پرسش که «چگونه می‌توان از جمع توأمان نظم و انقلاب سخن گفت؟» بلکه تنها تذکاری است به اهمیت این پرسش که کمتر بدان توجه می‌شود. اهمیت این پرسش، به نظر از پاسخ به آن مهم‌تر است. طرح چنین پرسشی نه تنها منفعلانه نیست که از اساس می‌تواند زمین بازی را تغییر دهد و میدانی فراخ برای نظریه‌پردازی درباره دولت در ایران معاصر فراروی ما بگشاید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.