خوزستان- شاعری از هنر و استعداد خود به شکل جالبی استفاده کرده، در سروده اولش از به هم پیوستن حروف اول ابیات واژه "سردار حاج قاسم سلیمانی" به دست می آید و سروده دوم...

فکر کردید علم رفته علمداری نیست؟

قدس آنلاین؛ فرشته، خو شاعر خوزستانی که از خادم یاران رضوی است برای عرض ارادت به سردار دلها  از هنر و استعداد خود به شکل جالبی استفاده کرده و دو شعر سروده که در اولی از به هم پیوستن حروف اول ابیات واژه "سردار حاج قاسم سلیمانی" به دست می آید و در دومین سروده نیز 

اسامی ۵ شهید ترور به کار گرفته شده است. وی این سروده ها را به سردار دلها تقدیم کرده است.


 سردار حاج قاسم سلیمانی   

 (س) سردار دلهایی خودت هم خوب می دانی 
آقای خوبیها بگو در شهر می مانی ؟

 (ر) راه ولایت را ز تو آموختن  باید
اما ندانستم، نفهمیدم ،بدم شاید

 (د) در مکتب ما عاشقی را پاس می دارند
هرگل که  زیبا شد، شبیه یاس می دانند

 (ا) ای غایب از چشمان دنیایی مان، سردار
بت ها فراوان گشته با اِذنش تبر بردار

 (ر) رازی که گویم خوب می دانم که می دانی  
گرگی میان گله افتاده است، می دانی 

 (ح) حقا حدیث عشق را  خواندم ز تو آری
حلاجی و خود سالها هم بر سر داری
 
 (ا) ای نانجیبان، گرگهای در لباس میش 
والله زین پس فکرتان دائم بوَد تشویش

 (ج) جانان من سربازهایت  خوب می دانند 
تا با تو پیمان بسته بر این عهد می مانند
 
 (ق)  قانون دنیا بین ، خدا گلچین گلها شد 
از بینِ گلها بهترینِ غنچه ها وا  شد 

 (ا) از مسند نامردمان بوی خیانت شد
قطعا یقینا هم خیانت در امانت شد 

 (س) سر تا سر گیتی پُر از زور و زر و تزویر 
ظلم و ستم بر هر کرانه گشته دامنگیر 

 (م) مردی چنین می بایدش شمشیر را بردار
تا لرزه اُفتد بر تن مستکبران، سردار

 (س) سهم من از رنگین کمان عشق یکرنگی ست 
سهم شما نامردمان هر لحظه نیرنگی ست
 
 (ل) لرزیده بود از واژه ی قاسم سلیمانی 
کاخ سفید اینک شده ترس و  پشیمانی 
 
 (ی) یک قطره از دریای قاسم، موج طوفانیم  
ما با تو بر پیمان و امرِ رهبری  مانیم
 
 (م) من بندِ زندان توام ،حرف رهایی نیست
مِهر تو حک شد بر دلم هرگز جدایی نیست 

 (ا) افسوس بعد رفتنت شد زنگ بیداری 
اما چه سود از اینهمه بی تابی و زاری

 (ن) نقش تو خواهد شد نگین انگشترم سردار 
دلداده ام آیا قبولم میکنی دلدار؟

 (ی) یلدا بلند است و زمین گرد است و می گردیم 
ما انتقام خون پاکت را هدف کردیم



درد دل با امام عصر ارواحناه روحی فداک 

آه مولا ببین  در دلمان غمداریم
داغ سردار به دل آمده ماتم داریم

هر کس امروز عزادار عزای یاس است ‌
یاس پرپر شده انگار خودِ عباساست 

باز هم شمر و یزید است به میدان شاید 
وسلیمانی و هادیست رجز خوان باید

باز هم خیمه که آتش زده و میخندند
باز بر مسند دنیاست که دل می بندند 

قاسم اینجاست وحید است و حسینِ دیگر 
تاج عزت که خدا داده نهادند به  سر

فکر کردید علم رفته علمداری نیست؟ 
بعد سردار دگر قافله سالاری نیست؟
 
شکر، این مملکت ماست که صاحب دارد 
یل ایرانی ما هست که طالب دارد

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.