رمان نویس نباید حرفهای مورخ، اهل رسانه و اهل منبر را بنویسد. نویسنده باید به افق خیره بشود و آینده را برای خواننده و اهل مدینه تصویر کند و رویاهای شان را تعبیر کند. جامعه وقتی آینده روشن را دید، امیدوار می شود و به جای فرار به گذشته، آینده را می سازد. هنرمند اصیل نباید علیه این و آن حرف بزند و پشت سر سیاسیون راه بیفتد. او باید فراتر از حکومت، راه را به مردم جامعه اش نشان دهد

ادبیات به شاه نگاهی تاریخی داشته و نه داستانی

ابراهیم اکبری دیزگاه از جمله نویسندگان صاحب فکر و صاحب قلمی است که در رمان هایش به شخصیت شاه و آنچه که او بر سر مردم آورده، پرداخته است. به بهانه ۲۶ دی ماه سالروز فرار شاه از کشور، با او درباره کتابش «شاه کشی» و بازنمایی شخصیت شاه در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به گفتگو نشستیم که می خوانید.

* ایده رمان «شاه کشی» چطور شکل گرفت؟

** خیلی دقیق یادم نیست؛ چون نوشتن رمان خیلی طول کشید. یعنی سال ۹۰ شروع شد و تا سال ۹۵ ادامه یافت. رمان بارها بازنویسی شد تا اینکه به کتاب فعلی تبدیل شد. من در شاه کشی می خواستم نشان بدهم زیستن در فضای ظلم و دیکتاتوری شاه می تواند چه تاثیری بر ذهن و زبان مردم داشته باشد. این ایده اصلی من بود و تصور من این بود که ظلم اکثری و سخت می تواند معنا را از زندگی آدم ها بگیرد و آنها را مسخ کند و آن ها را به حیوان یا به یک شیء تبدیل کند. در شاه کشی هم می بینید که مثلا سهراب، حجت، آزاده، مادر خانواده و دیگران دچار یک نوع پریشانی هستند. یک پریشانی ذهنی و زبانی که می توانید تجلی اش را، در سیمای آن ها ببینید. به اعتقاد من قدرتِ پریشانی مثل قدرت شاهنشاه منجر به ظلم اکثری، زیاد و عریان می شود. خاصیت ظلم عریان این است که ذهن و زبان انسان را مشوش کند و او را به چیزی دیگر تبدیل کند. اتفاقا  کسانی که جلوی این ظلم می ایستند معتقد و انقلابی می شوند خود کتاب هم البته در ارشاد دچار ممیزی شد. مثلا در ذهن من سهراب مثل موسایی بود که علیه فرعون قیام کرده است. بر این اساس یک جمله هم از تورات گذاشته بودم که برداشتند.

* شما بروز و ظهور شاه در ادبیات داستانی را چطور می بینید. آیا شخصیت او، نحوه حکمرانی تا فرارش از کشور،  در ادبیات داستانی ما بازنمایی شده است؟

 ؟  

** ابتدا باید تعبیرم را از «فرار» بگویم. سه واژه «فرار»، «تبعید» و «هجرت» وجود دارد. مثلا یک بار شاه یک کشور فرار می کند، یکبار کسی که در یک مملکت آزار می بیند فرار می کند، یکبار هم پیامبر یک مدینه فرار می کند. اما وقتی کسی در رأس هست فرار کند، وای به حال او! مثلا وقتی حضرت یونس فرار می کند خدا از او ناراحت می شود و او را عذاب می دهد. ولی وقتی پیامبر (ص) ازمکه فرار می کند یک معنای دیگری دارد. درباره خود اصل فرار می توانیم بسیار صحبت کنیم.   قرآن به ما می گوید به سمت خدا فرار کنید.

* برسیم به موضوع تصویر شاه در ادبیات داستانی ایران. نظر شما درمورد این تصویر چیست؟

** حضور شاه در ادبیات ما بیشتر حضوری تاریخی و بیوگرافیک است، تا حضور رمانی یا داستانی. شاه حضور دارد، ولی داستانی و رمانی نیست. حضور تاریخی و بیوگرافیک یعنی این شخصیتی آنجایی و آن زمانی است. یعنی از کسی صحبت می کنیم که در فلان زمان چنین ویژگی هایی داشت. همانطور که یک مورخ درباره شاه می نویسد، نویسنده ما همینطور از شاه نوشته است. حضور داستانی یک شخصیت یعنی خلق یک شخصیت اینجایی و اکنونی یعنی مخاطب حس کند، شخصیت همین جاست و الان حضور دارد.

* فرق این دو نگاه چیست؟

**  فرقش در ذات رمان و تاریخ است. تاریخ همیشه مطالبی که از گذشته، در آنجا و در آن زمان بوده است را روایت می کند ولی رمان می گوید مساله همینجاست. مثال من این است که مورخ ذره بین یا تلسکوپ گذاشته است؛ ولی رمان نویس در دستش آیینه دارد. خاصیت آیینه این است که تو را به خودت نشان بدهد. به عبارت دیگر مورخ دارد از او حرف می زند، رمان نویس از تو. وقتی رمان نویس می خواهد شاه را به تصویر بکشد می گوید فلانی که داری این کتاب را می خوانی، نکند که خود تو هم یک شاه هستی! نکند خودت هم مستبد و دیکتاتور و بی ریشه و وابسته و بی تعلق و اهل فرار هستی. مورخ می گوید فلان شخصیت اینطور بود، اما رمان نویس می گوید شاید خودت هم مثل او باشی. از این منظر ادبیات ما به شخصیت شاه چنین رویکردی نداشته و بیشترنگاه تاریخی و بیوگرافیک داشته است. در «شاه کشی» می خواستم نگاهی این زمانی به شاه داشته باشم و او را نشان دهم. جمله ای که از هویدا گذاشته ام با همین هدف است که بگویم رمان مربوط به زمان امروز ما است. اگر من شبیه این آدم بشوم چه فرقی بین من و او هست؟ شاه می تواند نباشد ولی آدم های او و نگاه او باشند. یعنی من و شما آدم های او باشیم و فقط چهره های ما فرق داشته باشد. پس باید آینه ای مقابل «شاه» گرفت و آن را روبروی مخاطب گذاشت. من با چنین تصوری «شاه کشی» را نوشتم.

* پس شما هم معتقد هستید که تصویر واقعی شاه در ادبیات ما منعکس نشده و این اهمال باعث مواجهه بعضا نادرست نسل امروز با این شخصیت شده است؟

** چه در رمان و چه در تاریخ، اگر روایت منصفانه از شخصیت شاه داشته باشیم، جامعه دچار تنبه و تذکر می شود. اینکه امروز بعضی جوان ها به شاهان قبلی اندکی گرایش پیدا کرده اند دو دلیل دارد. یکی اینکه گذشته را نمی شناسند؛ و این تقصیر ماست که گذشته را درست تصویر نکرده ایم یعنی یا کاریکاتوری معرفی کرده ایم و یا خیلی متعصبانه و یا اینکه زبان ما در روایت لکنت داشته است. این لکنت خیلی جدی است. رمان نویس لکنت زبان دارد چون نمی داند موقفش کجاست. فکر می کند اگر از اول تا اخر به شاه فحش بدهد رمانش انقلابی است. فکر می کند اگر اتفاقات را پشت سرهم بندی کند رمانش انقلابی است. از طرفی لکنت داریم چون نقد ادبی نداریم، چون فکر نمی کنیم. حمایت بعضی از شاه در این زمانه ربطی به خوب و بد بودن «شاه» ندارد.

بلکه ناامیدی او به آینده است که چنین رجوعی به گذشته دارد. رمان نویس نباید حرفهای مورخ،  اهل رسانه و اهل منبر را بنویسد. نویسنده باید به افق خیره بشود و آینده را برای خواننده و اهل مدینه تصویر کند و رویاهای شان را تعبیر کند. جامعه وقتی آینده روشن را دید، امیدوار می شوند و به جای فرار به گذشته، آینده را می سازند.

* با تجربه ای که در نوشتن دارید، بگویید نویسنده چطور باید برای مردمش این رویا را بکارد؟

** من زیاد به این مساله فکر می کنم که چه کسی می تواند به یک رمان نویس کمک کند؟ فکر می کنم قرآن یکی از متون بسیار عجیبی است که باید به آن توجه کنیم. البته نه به این دلیل که من مسلمان و شیعه هستم، بلکه به عنوان یک رمان نویس معتقدم باید موقع خوابیدن قران را بغل بگیرم و با آن مأنوس باشم. چون قرآن کتاب آینده است. رمان نویسی که می خواهد آینده را نشان بدهد باید از جایی راهنمایی بگیرد. یوسف را مثال می زنم که از تاریکی چاه بیرون آمده و به تاریکی قصر رفته است و از این تاریکی هم به تاریکی زندان تبعید شده است. این انسان در سه زندان محبوس است ولی همیشه ذهن و قلبش درگیر آینده است. وقتی بعد از ۱۱ سال زندان، آن خواب ها را برای او تعریف می کنند آینده را در رویای پادشاهی که کافر است می بیند و راه را روشن می کند. من تصورم این است که رمان نویس و هنرمند اصیل باید با جامعه چنین کاری کنند  نه اینکه علیه این و آن حرف بزند و پشت سر سیاسیون راه بیفتند. نویسنده نه باید بر حکومت باشد و نه با حکومت. نویسنده باید فراتر از حکومت باشد که بتواند راه را به اهل مدینه نشان بدهد چون اگر با حکومت باشد مدام ذیل موضوعات و افراد حکومت قرار می گیرد و نمی تواند آینده را ببیند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.