«حراج تهران» برخلاف اسمش، یک بازار مخصوص فروش کالای اقتصادی و کم ارزش نیست. این نام متعلق به یک نهاد خصوصی است که گردش مالی سالانه‌اش چیزی در حدود نیمی از گردش مالی کل سینمای ایران است و حتی همین حالا که حدود هفت سال از تأسیس آن می‌گذرد، هنوز هیچ‌کس نمی‌داند گردانندگان واقعی آن چه کسانی هستند و پول‌های نجومی رد و بدل شده در آن، به جیب چه کسی می‌رود.

بی حرمتی به هنر

محمد تربت زاده/

«حراج تهران» برخلاف اسمش، یک بازار مخصوص فروش کالای اقتصادی و کم ارزش نیست. این نام متعلق به یک نهاد خصوصی است که گردش مالی سالانه‌اش چیزی در حدود نیمی از گردش مالی کل سینمای ایران است و حتی همین حالا که حدود هفت سال از تأسیس آن می‌گذرد، هنوز هیچ‌کس نمی‌داند گردانندگان واقعی آن چه کسانی هستند و پول‌های نجومی رد و بدل شده در آن، به جیب چه کسی می‌رود. اینترنت و خبرگزاری‌های فارسی زبان را هم که شخم بزنید، باز چیزی بیشتر از تعریف مختصری که ویکی‌پدیا از این نهاد ارائه داده، دستگیرتان نمی‌شود. ویکی‌پدیا در معرفی این نهاد خصوصی نوشته است: «حراج تهران نهادی مستقل و خصوصی است که در تهران فعالیت می‌کند و بازار اصلی فروش آثار هنرهای تجسمی همچون نقاشی، مجسمه، نقاشی‌خط و عکس است. این نهاد با مجموع فروش ۶۵ میلیارد تومان در سال ۱۳۹۷ بزرگ‌ترین مرکز خرید و فروش اثر هنری در ایران است».

رنگ و بوی لاکچری

نام «حراج تهران» نخستین بار در اوایل دهه ۹۰ در رسانه‌ها مطرح شد. نامی که خیلی‌ها آن را به عنوان بزرگ‌ترین رویداد در زمینه فروش آثار ارزشمند هنری در ایران می‌شناسند و بسیاری از صاحبان مجموعه‌های بزرگ هنری، گالری‌های سرشناس و هنرمندان، سال به سال به بهانه آن دور هم جمع می‌شوند. به همین خاطر طرفداران این حراجی، می‌گویند تنها نهادی که شایستگی ارزش‌گذاری بر آثار خاص هنری را دارد، همین حراجی تهران است.

با وجود این اما حراج تهران بابت رنگ و بوی لاکچری و رقم‌های میلیاردی جابه‌جا شده در آن، از همان نخستین دوره برگزاری‌اش، حسابی تحت تأثیر حواشی و انتقادهای رسانه‌ای و مجازی قرار گرفته است. انتقادهایی که در عمر هفت ساله این نهاد، هیچ وقت نتوانسته واکنش برگزارکنندگان آن را برانگیزد و عوامل برگزاری آن هربار تصمیم به سکوت در مقابل انتقادها گرفته‌اند. البته ناگفته نماند که در همان اول برگزاری این حراج، مدیر آن، یک‌بار برای همیشه درباره فعالیت نهاد تحت مدیریتش گفته بود: «هر حراجی در دنیا آثاری را انتخاب می‌کند که از داشتن بازار آن و از حضور خریداران علاقه‌مند آن قبلاً اطمینان حاصل کرده است. حراج جای ارزیابی اثر هنری نیست. اگر هنرمندی علاقه‌مندانی را نسبت به هنرش جلب کرده باشد جایش در حراج است. مگر آنکه ما سوءظنی نسبت به این علاقه‌مندی داشته باشیم و درباره صحت این علاقه شک و تردیدی داشته باشیم که ساختگی باشد، اما اگر به صحت این علاقه‌مندی ایمان داشته باشیم فکر می‌کنم جای آن اثر نیز در حراج است».

س. م.ب!

حراج تهران آن‌طور که وب‌سایت این حراجی گزارش می‌دهد ابتکاری است فرهنگی-اقتصادی در پاسخ به استقبال فزاینده از آفرینش‌های هنری و یک فرصت منحصر به فرد برای دستیابی به شاخص‌ترین آثار هنر مدرن و معاصر ایران در شرایطی مطلوب و مطمئن.

مسئله اصلی اما اینجاست که چه کسانی در پشت پرده این رویداد فرهنگی-اقتصادی قرار دارند؟ هرچند بسیاری از رسانه‌ها مدیریت اجرایی حراج تهران را به علیرضا سمیع‌آذر نسبت می‌دهند، اما بر اساس گزارشی که خبرگزاری مشرق تهیه کرده است، رهبری و اجرای حراج تهران را آقازاده‌ای با عنوان «س. م. ب» بر عهده دارد. «س. م. ب» فرزند یکی از مدیران سینمایی پر حاشیه دهه ۶۰ است که در حال حاضر هم درحوزه فرهنگ، سینما و گردشگری و چندین حوزه دیگر فعالیت می‌کند و در ۲۵ ارگان رسمی دولتی و غیردولتی سمت «عضو هیئت مدیره» را یدک می‌کشد! این آقازاده جنجالی که همه امور حراج تهران را رهبری و هدایت می‌کند و پدری که چندین دهه است انواع و اقسام پست‌های فرهنگی و هنری را در سازمان‌های مختلف به عهده گرفته است، این روزها حراج تهران را حسابی به حاشیه برده است. همین حاشیه‌ها هم سبب شده کاربران فضای مجازی از مسئولان ناشناخته این نهاد، درباره مکانیزم حضور تابلوهایی از سهراب سپهری، نحوه قیمت‌گذاری میلیاردی بر آثار تازه‌کاران، خریداران و درصدی که به فروشندگان اختصاص پیدا می‌کند، سؤال کنند. سؤال‌هایی که البته همچنان از سوی مسئولان این نهاد بی‌پاسخ مانده است.

خدمات متقابل هنر و پولشویی

بزرگ‌ترین موضوعی که امسال دوازدهمین دوره حراج تهران را به حاشیه برده است، بحث پولشویی احتمالی در پشت پرده برگزاری آن است. البته این ادعا فقط از طرف فعالان رسانه‌ای و مجازی مطرح شده و هنوز پشتوانه درست و حسابی ندارد. فعالان رسانه‌ای و مجازی معتقدند با وجود شرایط نه چندان رو به راه اقتصادی، یکی از راه‌های مطمئن برای پولشویی، خرید و فروش این آثار هنری است؛ به این خاطر که در وهله اول نام خریداران تابلوها به هیچ وجه از طرف حراج تهران رسانه‌ای نمی‌شود و به عنوان مثال معلوم نیست چه کسی تابلو سهراب سپهری را به قیمت ۵.۵ میلیارد خریده است! دومین دلیل اهالی فضای مجای هم برمی‌گردد به شرایط متلاطم بازار ارز، طلا و بورس. در شرایطی که هیچ‌کس از آینده‌ سرمایه‌گذاری در این زمینه‌ها باخبر نیست، سرمایه‌داران می‌توانند پول‌هایشان را روی تابلوهایی سرمایه‌گذاری کنند، که سال آینده می‌توانند آن را با قیمتی بالاتر از قبل در همان حراجی به فروش برسانند.

یکی از کاربران دراین‌باره نوشته است: «چرا الکی این‌قدر شلوغش کردین؟ چند نفر دارن پول‌هاشونو می‌شورن دیگه این‌قدر سر وصدا نداره که».

کاربر دیگری هم نوشته است: «نمی‌دونم چرا ناخودآگاه یاد پولشویی توی سریال هیولا افتادم».

البته از آن‌طرف هستند کسانی که ماجرای پولشویی را افسانه‌سرایی کاربران فضای مجازی و رسانه‌ها می‌دانند. مثلاً مهدی خرم‌دل مدتی پیش دراین‌باره گفته بود: «درباره حراج تهران بعضی‌ها می‌گویند خدمات متقابل هنر و پولشویی که حتماً فاقد عقبه منطقی است. در کشوری که می‌شود دستی پول جابه‌جا کرد و هزاران سکه خرید، چرا باید با خرید تابلو پولشویی کرد»؟

با وجود این اما نه مسئولان برگزاری حراج و نه مسئولان قضایی کشورمان، در تمام هفت سالی که شایعه پولشویی در پشت پرده برگزاری این حراج مطرح شده، هیچ واکنش رسمی‌ای به آن نشان نداده‌اند.

حدود ۵ میلیارد

دیگر حاشیه برگزاری حراج تهران برمی‌گردد به قیمت‌های کارشناسی نشده‌ تابلوها. حراج تهران هیچ‌وقت اعلام نکرده ارزش‌گذاری بر آثار هنری عرضه شده در این مراسم، بر چه مبنا و توسط کدام کارشناسان فرهنگی صورت می‌پذیرد. کاربران فضای مجازی معتقدند فرایند حراج تهران باید توسط کارشناسان قوه قضائیه و سایر نهادهای مرتبط ارزیابی شود تا احتمال پولشویی و رد و بدل شدن پول‌های مشکوک در آن، به کمترین میزان ممکن برسد.

موضوع دیگری که طرف دیگر حراج تهران را به حاشیه برده است، درصد بالایی است که این نهاد بابت عرضه آثار هنری دریافت می‌کند. سمیع آذر، مدیر اجرایی حراجی تهران در سال ۹۲ در مصاحبه‌ای گفته بود: «۱۵ درصد از عواید فروش این حراجی سهم برگزارکنندگان است». کاربری درباره این درصد عجیب و غریب نوشته است: «به عبارتی از فروش ۳۲ میلیاردی حراج تهران، حدودا ۵ میلیارد تومن به صورت رسمی به جیب کسانی رفته که نمی‌دونیم کی ان. تازه درآمدهای غیررسمی بماند».

شاهزاده خانم

دوازدهمین دوره حراج تهران، چهره جنجالی هم کم نداشت. «آیدین آغداشلو» شاید جنجالی‌ترین چهره این مراسم بود که آثارش در همه ادوار این حراجی، به طور منظم حضور داشته است؛ آثاری که هرکدام چندصد میلیون تومان هم به فروش رسیده‌اند! موضوعی که این‌بار حضور آیدین آغداشلو در حراج تهران را به حاشیه برد اما شباهت تابلو ۸۵۰ میلیونی‌اش با دو تابلویی بود که در سال‌های ۹۶ و ۹۷ در همین حراجی به فروش رسیده بودند. کاربری درباره این شباهت نوشته بود: «فقط من فکر می‌کنم طرح‌های آغداشلو تو تمام دوره‌های حراجی یکی بوده و فقط رنگ و پس‌زمینه‌اش عوض شده یا شماهم همین فکر رو می‌کنید؟»

منیر فرمانفرمائیان، یکی از نوادگان پادشاهان قاجار هم دیگر چهره جنجالی این حراجی بود. تابلو بدون عنوان فرمانفرمائیان در این حراجی به قیمت ۲ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان فروخته شد. شاهزاده خانم که پس از توقیف اموالش در سال ۵۸، به خارج از کشور مهاجرت کرده بود، مدتی است به ایران برگشته و از سال ۹۵ آثارش را به طور مداوم در حراج تهران عرضه کرده و چیزی در حدود ۷ میلیارد تومان هم به جیب زده است!

بی‌حرمتی به هنر

گذشته از تمام این حواشی اما وقتی برگزاری حراج ۳۲ میلیاردی در هتل پارس تهران را می‌گذاریم کنار شرایط سخت اقتصادی، اخبار تلخ قربانی شدن جوانان و کودکان در مدارس مناطق محروم، سیل سیستان و بلوچستان و حواشی سیاسی که این روزها دامنگیرمان شده است، کمی وجدانمان به درد می‌آید و از خودمان می‌پرسیم مسئولان برگزاری مراسمی با این حجم از تجمل‌گرایی، نمی‌توانستند حداقل برای همدردی با مردم کشورشان، برگزاری مراسمشان را کمی عقب بیندازند؟ فراتر از این، اصلاً برگزاری حراج تهران در راستای حمایت از تولید داخلی است یا اقتصاد مقاومتی؟ حتی اگر بی‌خیال این حرف‌ها هم شویم، باز باید از هنرمندانی که در این مراسم حضور داشته‌اند، بپرسیم در کدام قسمت از حراجی‌ای که خریداران آن به گفته خودِ عوامل آن برای سرمایه‌گذاری اقتصادی آثار هنری را خرید و فروش می‌کنند، کوچک‌ترین نشانی از احترام به دنیای هنر و هنرمندان پیدا می‌شود؟

مسئولان برگزاری این مراسم که تا امروز درباره حواشی حراج تهران روزه سکوت گرفته‌اند، لابد اگر سهراب سپهری زنده بود، باید به او توضیح می‌دادند که چرا نقاشی ساده‌ آبرنگی‌اش، حدود ۵ میلیارد تومان به شخص ناشناسی فروخته می‌شود؛ سهرابی که احتمالاً پولشویی و منافع اقتصادی توی کتش نمی‌رفت، چون از جنس هنر بود و از جنس مردم... سهرابی که به هنر و نقاشی‌ این‌گونه نگاه می‌کرد:

اهل کاشانم، پیشه‌ام نقاشی‌ست

گاه گاهی قفسی می‌سازم با رنگ، می‌فروشم به شما

 تا به آواز شقایق که در آن زندانی‌ست

دل تنهایی‌تان تازه شود...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.