۳۰ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۴
کد خبر: 688972

بی‌فایده خودم را می‌زنم به کوچه علی چپ و چشم می‌دوزم به سیب سرخی که توی پیشدستی گذاشته‌ام. اظهارنظر و کنجکاوی زنانِ میهمانی تمامی ندارد. تازه دورهمی‌شان گل انداخته و دارند مثل شیر در بیشه، سوژه‌هایشان را سوا می‌کنند.

رقیه توسلی/

بی‌فایده خودم را می‌زنم به کوچه علی چپ و چشم می‌دوزم به سیب سرخی که توی پیشدستی گذاشته‌ام. اظهارنظر و کنجکاوی زنانِ میهمانی تمامی ندارد. تازه دورهمی‌شان گل انداخته و دارند مثل شیر در بیشه، سوژه‌هایشان را سوا می‌کنند.

آن‌ها را که می‌بینم نمی‌توانم به رینگ بوکس فکر نکنم.

نوبت رسیده به بازجویی دختر دومی میزبان... خُب نگفتی چرا ارشد فیزیک؟ کلاغا خبر دادن انگار داری اقدام می‌کنی برای مهاجرت؟ ببخشیدا سانازمون میگه تو ویولن، قدِ موش کور هوش نداری! چه کاریه عزیزم خودتو اینقد نچلون، برو سراغ یه آرت دیگه. راستی ترمیم سوم بینی‌تو دوست دارم، رفتی پیشِ دکتر خاوریان؟

نگاهم از روی سیب می‌لغزد روی دخترسؤال پیچ شده که سکوت اختیار کرده اما به ضرس قاطع مطمئنم خواهری اگر مخاطبشان بود با قهقهه مستانه‌ای می‌گفت: از همون کلاغ بی‌دهن جواباتم می‌گرفتی خوشگله!

به بهانه هواخوری می‌روم توی حیاط. شکر می‌کنم که خانه ویلایی است. می‌نشینم روی پله و می‌روم اینستا.

به‌قول «خانجان» یک روزایی هم روز آدم نیست، قوز آدمه... فضای مجازی هم دست کمی از واقعی ندارد. مُفتّش‌ها زیادند. می‌خوانم. آنجا هم پستِ «سارا» بمباران شده. فالوورها بابت یک عکس، کامنت پشت کامنت روانه کرده‌اند که چرا این‌قدر لاغر و مردنی و به‌درنخور و... شده‌ای. و بعدِ آن، سیل بسته‌های پیشنهادی خیرخواهانه و سلیقه‌ای و روان‌شناسانه است که صفحه را می‌برد.

پ.ن:

نمی‌توانم به سیب زبان بسته سرخ، به چرایی شکل‌گیری آدمیزاد از نوع فضولش و به بوکسورها فکر نکنم... به اینکه از کی همه‌مان این‌قدر کارشناس شده‌ایم؟ کاش به هم اجازه بدهیم یک مثقال اکسیژن موجود، راحت از گلویمان پایین برود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.