موج حاصل از شهادت سردار سلیمانی، پیروزی‌های جریان مقاومت در منطقه و بحث و نظر درباره «نظریه مقاومت» در این روزها، نگاه‌ها را در فضای علوم انسانی به این سو هدایت کرده که چگونه می‌توان دامنه این اتفاقات میدانی را به ساحت اندیشه و نظریه کشاند؟ از همین زاویه با دکتر روح الامین سعیدی، عضو هیئت علمی گروه روابط بین‌الملل دانشگاه امام صادق(ع) و سردبیر مجله عصر اندیشه به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید.

جهان منتظر رونمایی از نظریه مقاومت اسلامی است

قدس آنلاین:  موج حاصل از شهادت سردار سلیمانی، پیروزی‌های جریان مقاومت در منطقه و بحث و نظر درباره «نظریه مقاومت» در این روزها، نگاه‌ها را در فضای علوم انسانی به این سو هدایت کرده که چگونه می‌توان دامنه این اتفاقات میدانی را به ساحت اندیشه و نظریه کشاند؟ از همین زاویه با دکتر روح الامین سعیدی، عضو هیئت علمی گروه روابط بین‌الملل دانشگاه امام صادق(ع) و سردبیر مجله عصر اندیشه به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید.

جناب دکتر! انقلاب اسلامی در منظر روابط بین‌الملل برای تولید نظریات خود چه کارهایی باید انجام دهد؟

انقلاب اسلامی وقتی شکل گرفت یک انقلاب فکری و فرهنگی بود که پایه‌های روابط بین‌الملل را تکان داد؛ چرا که سکولاریسم در روابط بین‌الملل نهادینه شده بود و غرب تصور نمی‌کرد دین دوباره بتواند در عرصه عمومی و سیاست نقش‌آفرینی کند. با انقلاب اسلامی، غرب ناگهان با موجی روبه‌رو شد که نشان می‌داد دین دوباره وارد عرصه عمومی شده است. دینی که با بازگشت به صحنه عمومی، نظام سیاسی مبتنی بر خود را شکل داده و نه تنها در داخل، خودش را تثبیت کرده بلکه تأثیرات منطقه‌ای خود را نیز نشان داده است. بنابراین تجربه عملی انقلاب اسلامی توانست در عرصه سیاست بین‌الملل توجهات را به نقش دین در عرصه عمومی جلب کند. کتاب‌ها، مقالات و بحث‌های فکری و فرهنگی فراوانی پس از انقلاب ذیل این موضوع مورد توجه قرار گرفت. سوی دیگر داستان این است که ما بتوانیم بر اساس ویژگی‌هایی که انقلاب اسلامی داشته و دستاوردهای آن، در عرصه روابط بین‌الملل نظریه‌پردازی کنیم. این چیزی بود که انجام نشده است، یعنی ما باوجود معرفی کردن پدیده‌ای در عرصه میدانی و عمل، نتوانسته‌ایم نظریه متناسب با انقلاب اسلامی را در عرصه سیاست بین‌الملل ارائه دهیم.

این نتوانستن در تولید نظریه، از کجا نشأت می‌گیرد؟

دلیلش به وضعیت علوم انسانی در کشور ما برمی‌گردد؛ چرا که در عرصه آکادمیک و دانشگاهی، تولید علم در اختیار ما نبوده و همواره متون غربی در آن تدریس می‌شده و ما همواره تحت تأثیر اندیشه‌های غربی بوده‌ایم. از طرفی اساتید ما نیز جرئت چنین کاری را نداشته‌اند که از این موضوع به «امپریالیسم معرفت شناختی» یاد می‌شود. یعنی به لحاظ سیطره بسیار زیاد غربی‌ها ما هیچ گاه جرئت نظریه‌پردازی نداشته‌ایم. یک مدل نظریه‌پردازی که نیازمند سال‌ها صرف وقت، کاربرد نظریه و هستی‌شناختی است و در کل به آن فرانظریه می‌گویند. به تعبیری ما باید فرانظریه‌ای را تولید می‌کردیم که طبیعتاً با هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی و روش‌شناسی غربی متفاوت است و پس از آن پژوهش‌ها را مبتنی بر آن‌ها پیش می‌بردیم و در نهایت نظریات تولید شده را در عرصه‌های بین‌المللی و مجامع علمی مطرح می‌کردیم. جرئت نداشتن دانشگاه و از سویی به روز نبودن حوزه سبب شکل‌گیری این اتفاق نشد هرچند حرکت‌های خوبی در چند سال اخیر شروع شده است.

عده‌ای مدعی‌اند ما اکنون در عصر پساسکولار قرار داریم؛ آیا می‌توان مدعی بود این قضیه به نفع ما بچرخد؟

بی‌شک، چرا که یکی از مظاهر ورود به عصر پساسکولاریسم، انقلاب اسلامی بود. از ۱۹۷۹ برخلاف آنچه گفته می‌شد که رابطه مهمی بین سکولاریسم و مدرنیته وجود دارد و الا و لابد جوامع به سمت سکولاریسم خواهند رفت، انقلاب همه این‌ها را زیرسؤال برد. یکی از عواملی که غربی‌ها فکر کردند ما در مورد رابطه دین و سیاست اشتباه کردیم، همین انقلاب اسلامی بود. می‌شود گفت انقلاب اسلامی یکی از عوامل جدی ورود به عصر پساسکولاریسم بوده است. ما در عرصه عملی تجربه انقلاب اسلامی، میراث امام و رهبری و تجربه‌های برجسته‌ای چون سپاه و حزب الله لبنان و اتفاقات منطقه‌ای را در سال‌های اخیر داریم که همه تجربه زیسته انقلاب اسلامی بوده‌اند و همه قابل اعتنا و توجه هستند که باید با حضور اندیشمندان ما تبدیل به تئوری شوند.

آیا تولید نظریاتی چون نظریه «پسااستعمار» که توسط هندی‌ها مطرح شد می‌تواند فضا را برای تولید نظریات غیرغربی در روابط بین‌الملل باز کند؟

افرادی که غربی و آمریکایی نبودند همین نظریه‌ای که اشاره شد را ارائه دادند و الآن یک فصل در کتب جدید روابط بین‌الملل به آن اختصاص داده شده است. همین تجربه هندی‌ها با نظریه «پست کونولیال» نشان داد بستر برای ارائه نظریات غیرغربی فراهم شده است.

به‌تازگی رویکردی را در اندیشمندان غربی مبتنی بر بازسازی تمدن غربی به جای جنگ تمدنی می‌بینیم. چرا این رویکرد در دانشگاه‌های ما هنوز وارد نشده و رویکرد انفعالی غرب برای جامعه ما جا نمی‌افتد؟

جریان پست‌مدرن وقتی در غرب شکل می‌گیرد یعنی در حال پشت پا زدن به تمامی دستاوردهای مدرنیته است. پست مدرن در خود مدرنیته تمامی فراروایت‌ها و نظریات و ادعاها را زیرسؤال می‌برد و دیگر مدعی چیزی برای عرضه نیست. می‌گوید من فقط می‌خواهم اعتراض کرده و این خط کشی‌ها را زیرسؤال ببرم. الآن خودشان نیز معترف‌اند که ما فقط یک برداشتی از حقیقت داریم که مطلق نیست و نسبی است. پاسخ این سؤال که چرا چنین نگاهی در دانشگاه‌های ما شکل نگرفته و دنبال نمی‌شود را باید در نگاه‌های استعماری جست‌وجو کرد. ما همچنان خود را در انقیاد سلطه استعماری و به تعبیری «عقده حقارت» می‌بینیم.

در مورد نظریه‌پردازی صحبت شد. چطور باید حاج قاسم سلیمانی را در چنین فضایی مطرح کرد؟

نخستین قدم این است که ما نباید دچار شعارزدگی شویم، همان اتفاقی که برای خیلی از بزرگان و اتفاقات رقم زدیم و خیلی زود نیز تمام شد. سردار سلیمانی دستاورد ۴۰ ساله انقلاب اسلامی است که تنها با کارهای شعاری نمی‌شود آن را تبیین کرد و به تعبیر رهبری انقلاب، یک مکتب است که همه دوره‌های پس از انقلاب را درک کرده است. سلیمانی را به عنوان یک مکتب باید عمیقاً به لحاظ معرفت‌شناسی ریشه‌یابی کرد و بر اساس الگوی قاسم سلیمانی، مدل او را تبیین کرد. این تبیین نیز باید بدون شعارزدگی و مبتنی بر ادبیات و زبان قابل فهم بین‌المللی باشد. پس نباید در مورد حاج قاسم صرفاً برای خودمان حرف بزنیم بلکه باید با ادبیاتی سخن گفت که اندیشمندان بین‌المللی نیز حرف ما را بفهمند.

تجربه زیسته انقلاب اسلامی و رجعت مسلمانان به هویت خود

جهان اسلام در دهه‌های اخیر مسئله هویت برایش دغدغه شده است، چرا که دوران استعمار را پشت سر گذاشته، فشارهای استکبار جهانی را دیده است. ماجرای بیداری اسلامی تلاشی برای رسیدن به هویت و عزت انسان مسلمان بود. زمانی افرادی چون جمال عبدالناصر با مسئله ناسیونالیسم و پان عربیسم تلاش به بازیابی این هویت کرده بودند اما از آنجایی که گرته‌برداری از کمونیسم و سوسیالیسم بود موفق نبود. امروز شاهدیم موج بیداری در جهان اسلام مبتنی بر تجربه زیسته انقلاب اسلامی و محور مقاومت شکل گرفته و تلاش می‌کند به هویت اسلامی و سنتی خود برسد تا بتواند با هویت لیبرالیسم غربی هماوردی کند. نکته اینجاست که الآن هویت لیبرالیسم غربی خودش دچار مشکل شده و دغدغه‌ها به سمت مسائل هویتی چرخش کرده است. در خود اروپا اکنون رشد جریان راست افراطی را واکنشی به دغدغه‌های هویتی اروپاییان تلقی می‌کنند. بنابراین از آن طرف مشکل هویتی غرب خودش را نشان داده و از این سو مسلمانان هستند که دارند از هویت جدید خودشان رونمایی می‌کنند. ماجرای اربعین یکی از این نشانه‌های هویتی است که به مرور دارد به جوامع اسلامی برمی گردد. الآن اتفاقاتی در حوزه و دانشگاه و برخی پژوهشگاه‌ها در حال روی دادن است که می‌توان برای نمونه به کتاب دکتر جلال دهقانی فیروزآبادی با نام «فرانظریه اسلامی روابط بین‌الملل» یا به «نظریه امنیت اسلامی اجتماعی شده» از دکتر اصغر افتخاری یا «نظریه امنیت متعالیه» از دکتر نجف لکزایی اشاره کرد. هر چند این گام‌ها برداشته شده ولی نکته اینجاست که این‌ها باید انباشت شوند تا به ما برای رسیدن به یک نظریه کمک کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.