صبح پنجشنبه که از خانه بیرون آمدم آدم‌ها بی‌چهره شده بودند. روی همه صورت‌ها ماسک بود آن هم نه در محیط های سربسته عمومی بلکه داخل ماشین‌هایشان!

مهدی کفاش، داستان‌نویس و مدرس

صبح پنجشنبه که از خانه بیرون آمدم آدم‌ها بی‌چهره شده بودند. روی همه صورت‌ها ماسک بود آن هم نه در محیط های سربسته عمومی بلکه داخل ماشین‌هایشان!

فروشگاه جانبازان قم که من به دلیل تخفیف‌های درست و حسابی‌ اقلام ضروری، علاقه خاصی به خرید از آن دارم؛ دود اسفند همه‌جا را برداشته بود و آدم‌های بی‌چهره در میان قفسه‌ها می‌چرخیدند و چرخ‌های خریدشان را پر می‌کردند و سرآخر هل می‌دادند جلو صندوق‌ها تا صندوقدارهای بی‌چهره با دست‌های ناپیدا در دستکش با اکراه حساب و کتاب کنند.

در وضعیت مبینا در واتس‌آپ فقط عکس دستی است که سِرُمی به آن وصل است. احوالش را جویا می-شوم. از هنرجویان خوش‌آتیه داستان است که باید این روزها سرگرم آماده شدن برای کنکور سراسری می‌بود. می‌گوید دو روز است که در بیمارستان نکوئی قم بستری شده و مشکوک به کروناست. حالش خوب نیست و تنگی‌نفس امانش را بریده است.

یک ماه پیش گرفتار سه بَلیه همزمان در پهلوی راستم شدم؛ سنگ‌کلیه، سنگ‌صفرا، تورم کبد. چند روزی تحمل کردم، اما آخرش کارم به بیمارستان کشید و شبی را در اورژانس گذراندم. پس از یک ماه انواع درمان طب مدرن و سنتی، دوباره اول هفته سونوگرافی گرفته‌ام و منتظرم علی دوست پزشک متخصصم که یک روز در هفته قم می‌آید نتیجه را ببیند و بگوید چیزی نیست. اما با علی که تلفنی صحبت می‌کنم می‌گوید: «نرو بیرون مهدی و خانه بمان! من هم این هفته قم نمی آیم». می‌گوید که دو هفته است که از ماجرای چهار بیمار قمی که دوتایشان مرحوم شده‌اند، خبر دارد. به نظرش کرونا برای آدم‌های سالم خطرناک نیست، اما کسانی که بیماری زمینه‌ای دارند را می‌تواند لاجان کند.

مردم دو دسته شده‌اند عده‌ای می‌خندند و همه‌چیز را با شوخی برگزار می‌کنند و اخبار کرونا را تخیلات مغزهای علیل دشمنان غربی و غرب‌زدگان داخلی می‌دانند و عده دیگری آن‌قدر ماجرا را جدی گرفته‌اند که انگار مسئولان جملگی دست به یکی کرده‌اند تا با لاپوشانی همه مردم را به کرونا دچار کنند. من نه جزو دسته‌اولم نه دوم. نمی‌دانم کدام خبرها درست است کدام غلط و اگر درست باشد چه کنیم و غلطش را به کدام دیوار بکوبیم؟

از صبح جمعه همه شبکه‌های تلویزیون را دنبال خبری از کرونا ویروس گشتم تا دست‌کم منبعی رسمی، خبری را رد کند، اما شبکه‌های تلویزیون درگیر اخبار انتخابات است. تنها خبری که در شبکه خبر زیرنویس می‌شود تأیید همان خبری است که علی روز قبل از مرگ دو نفر به دلیل ابتلا به کرونا داده بود.

بعدازظهر اولین خبر جدی را نه از تلویزیون که سیدروحانی که از دوستان قدیمی است برایم می‌فرستد:

«انالله و اناالیه راجعون آقای ابراهیم ... ۵۰ ساله فرزند شهید حاج فتح‌الله (از شهدای جنگ‌تحمیلی) که چهار روز پیش به واسطه بیماری حاد ریوی و تنفسی (پیش از اینکه رسماً این ماجرای کرونا مطرح شود) به بیمارستان مسیح مهاجری تهران منتقل شده بود، حدود ساعت ۱۴ امروز در بخش آی‌سی‌یو به رحمت ایزدی پیوست. علت وفات را ابتلا به کرونا تشخیص داده‌اند...».

شام میهمان یکی از فامیل هستیم. عصر جمعه است و خیابان‌ها خلوت. خانه‌شان پردیسان است. خانم خانه توصیه به خوردن سیاه‌دانه با عسل و زنجبیل و سیر برای در امان ماندن از کرونا می‌کند. چیزهایی هم درباره مزاج سرد و خشک و این حرف‌ها می‌گوید و نسخه اختصاصی گیاهی کاظمیه‌ای برای پیشگیری از کرونا رو می‌کند. من خداخدا می‌کنم شام امشب از نسخه‌های طب سنتی در امان مانده باشد.

شب تا صبح به همه رمان‌ها و فیلم‌های آخرالزمانی فکر می‌کنم که خوانده‌ام و دیده‌ام به «کوری» ژوزه ساراماگو، به «چشمان تاریکی» دین کونتز که ۴۰ سال پیش شیوع ویروس مشابهی به نام (ووهان -۴۰۰) در چین را پیشگویی کرده بود، به زانبی‌های ویروسی شده، به راه‌حل عمومی همه این آثار هنری که «قرنطینه» منطقه آلوده است. به فردا که نکند مثل چین، شهر قم را قرنطینه کنند؟

صبح شنبه مثل پنجشنبه مدارس تعطیل است. کار بانکی دارم و بانک‌ها باز است. برای امضای قراردادی به دفتر یکی از کارگزاری‌های بورس می‌روم. جای سوزن انداز نیست. همه آمده‌اند تا سرمایه-شان را راهی بورس کنند. از پشت ماسک با هم حرف می‌زنند و به هم پیشنهاد سهم می‌دهند. کارمندان دفتر علاوه برماسک ژل ضدعفونی هم دارند و راه به راه به دست‌هایشان می‌مالند. همه از سود سرشار بورس می‌گویند. من تازه یک هفته است که از سودآوری یکساله بورس خبردار شده‌ام.

ظهر وضعیت واتس‌آپ را چک می‌کنم. مبینا از بیمارستان مرخص شده و بیماری‌اش را آنفلوانزای نوع B تشخیص داده‌اند، اما خودش هنوز احساس تنگی‌نفس دارد. با دوستم که از دوستان مشترک من و مرحوم ابراهیم بود درباره مرگ ناگهانی ابراهیم صحبت می‌کنم. مرگ را تأیید کرد، اما گفت علت مرگ ابراهیم کرونا نبوده و آنفلوانزا بوده است.

تلویزیون ناگهان اخبار کرونا را آزاد کرده است: تعداد مبتلایان ۱۸ نفر و فوتی‌ها چهار نفر شده، اما موج تعطیلات کرونا تا پایان هفته از قم تا تهران، البرز، ساوه، اراک، زنجان، مازندران، همدان، قزوین و گیلان... را درنوردیده است. وزیر بهداشت اوضاع را تحت کنترل اعلام کرده و گفته با شیوه قرنطینه‌سازی شهرها موافق نیستند، چرا که مردم با هوشمندی خود در منزل می‌مانند و نکات بهداشتی را رعایت می‌کنند. همچنان کانون آلودگی به ویروس، شهر قم است. مقرر شده تا بسته‌ای شامل ماسک، شوینده و بروشور در اختیار خانواده‌ها در استان قم قرار گیرد. از مردم فهیم قم خواسته شده تا به شهر دیگری سفر نکنند و در قم بمانند و از مردم دیگر شهرها هم خواسته شده به قم سفر نکنند.

شب سرفه بی‌امان بچه‌ها در خواب شروع می‌شود. هرچه شربت سرماخوردگی و آنتی‌بیوتیک داریم من و همسرم به خوردشان می‌دهیم. آخرش به خوراندن آب نشاسته به دختر ۶ساله‌ام در خواب می‌رسیم تا شاید کمی از شدت سرفه‌ها کم شود. همسرم میان سرفه‌های تاق و جفت دختر کوچکم و پسرم یک دستش روی پیشانی پسرم است و با دست دیگر پشت دخترکم را مستأصل ماساژ می‌دهد. در چشم‌هایش می‌خوانم تنها کسی که بیرون خانه بوده را مقصر می‌داند. گلویم درد می‌کند. سعی می‌کنم تک‌سرفه‌هایم را کنترل کنم تا بیش از این همسرم را نگران نکنم. بیرون اتاق بچه‌ها به ساعت گوشی‌ام نگاه می‌کنم. مگر می‌شود دنبال شباهت‌های میان کرونا و آنفلوانزا در اینترنت نگشت؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.