یکی از اشتباه‌های رایج تحلیلگران علوم سیاسی و اقتصادی درباره انقلاب اسلامی، استفاده از شاخصه‌ها و معیارهای اقتصاد جهانی برای تعیین وضعیت توسعه‌یافتگی جمهوری اسلامی است.

با رنگ کردن «مکتب شیکاگو» به اقتصاد اسلامی نمی‌رسیم

قدس آنلاین: یکی از اشتباه‌های رایج تحلیلگران علوم سیاسی و اقتصادی درباره انقلاب اسلامی، استفاده از شاخصه‌ها و معیارهای اقتصاد جهانی برای تعیین وضعیت توسعه‌یافتگی جمهوری اسلامی است. درحالی که یکی از ویژگی‌های ذاتی انقلاب اسلامی تقابل با شاخصه‌های معرفتی نظام‌های سیاسی و اقتصادی غرب به عنوان یک تمدن مادی‌نگر است. شاخصه‌هایی که اگرچه برای مدل‌های توسعه‌محور غربی پاسخگوست، اما فاصله زیادی با جامعه و ویژگی‌های فرهنگی و بومی نظام اسلامی دارد. البته در منطق انقلاب اسلامی تجربه بشری از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، اما نادیده انگاشتن مفاهیم بومی و فرهنگی هر کشوری در مدل‌سازی و شاخص‌گذاری، حتی با منطق تجربه‌گرایانه هم سازگار نیست چه رسد به منطق قدرتمند نظام معرفتی اسلامی. درباره این شاخصه‌ها و تفاوت آن‌ها با مکاتب غربی با دکتر محمد نعمتی، عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق(ع) گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

آقای نعمتی! تفاوت نظام‌های اقتصادی دنیا ناشی از چیست؟

هر اندیشمندی بر اساس یک فلسفه‌ای، زندگی اجتماعی و قواعد آن را سامان می‌دهد. مثلاً کسی که مسلمان، مسیحی، بودایی، لیبرال یا کمونیسم است بر اساس نگاهی که به عالم و آدم دارد یک علم اجتماعی دارد و بر اساس این علم، جوامع را به شکل مختلف سامان می‌دهد. به همین ترتیب ما می‌گوییم جامعه اسلامی، جامعه لیبرال، کمونیسم و...؛ تفاوت جوامع، در قواعد تعامل آن‌هاست و تفاوت در قواعد، در تفاوت در فلسفه‌هایشان است. بنابراین وقتی قواعد تعامل جوامع متفاوت شود دولت‌های متفاوتی نیز بر سر کار می‌آیند. یعنی دولت‌ها هستند که آن قواعد را حاکم می‌کنند. ما می‌گوییم ولایت فقه، حالا بگوییم ولایت مارکس، ولایت کنت و... این اصطلاحاتی که ما به کار می‌بریم معادل انگلیسی‌اش فرق می‌کند، اما همین اصطلاحات را در علوم اجتماعی شرقی و غربی هم داریم. بنابراین تفاوت دولت‌ها در فلسفه‌هایشان است. بنابراین تمام مکاتب شرقی و غربی در مورد بهره‌مندی‌ها صحبت می‌کنند، همه در مورد چگونگی ساخته شدن خانه و گردش خدمات پولی صحبت می‌کنند. موضوع را همه دارند این قواعد است که تفاوت دارد. پس موضوع اقتصاد اسلامی هم طراحی قواعد بهره‌مندی عادلانه آحاد جامعه از دیدگاه اسلامی است. عدالت ما با عدالت لیبرال‌ها فرق می‌کند، پس شکل جامعه هم فرق می‌کند. در جوامع مختلف انسان‌ها نیازشان را به شکل‌های مختلف برطرف می‌کنند. آن‌ها هم غذا می‌خورند ما هم غذا می‌خوریم، آن‌ها هم لباس می‌پوشند ما هم لباس می‌پوشیم، اما قاعده فرق می‌کند. از نگاه ما قواعد آن‌ها و از نگاه آن‌ها قواعد ما ظالمانه است.

برای روشن شدن بحث، مثالی در زمینه تفاوتی که در چگونگی برطرف کردن نیازها وجود دارد، مطرح می‌کنید؟

فرض کنید در تولید مسکن بر اساس آموزه‌های اسلام نیاز به مصرف چقدر است؟ متراژ خانه چقدر باید باشد؟ خانه باید حیاط داشته باشد یا برج‌نشین باشیم؟ در فرهنگ آمریکایی آسمان‌خراش معنی دارد اما در فرهنگ ما معنی ندارد. در نگاهی که ما به خانواده و انسان داریم، می‌گوییم در قفس زندگی نکند. بافت قدیمی یزد یا مشهد، نیاز ما را برآورده می‌کند.

در همان بافت قدیمی یزد همه در آسایش و آرامش زندگی می‌کنند، دیگر حرص نمی‌خورند و ولع ندارند که بخواهند برج ۱۰۰ طبقه بسازند، اصلاً برج ۱۰۰ طبقه در بافت قدیمی ساختن را عین شر و بدی می‌دانند و دنبالش نمی‌روند. ما می‌خواهیم زندگی‌مان را بر اساس آموزه‌های اسلامی سامان دهیم. باید شاخص‌های خودمان را هم بسازیم، اما سنجش با شاخص‌های غربی از اشتباه‌های رایج است که مکرر تکرار می‌شود.

بر اساس مجموعه‌ای از آموزه‌ها و قواعد که می‌توانیم به آن بگوییم قواعد رسمی یا فرهنگ، که نشأت گرفته از نگاه ما به انسان است، ما به یک شکل خانه می‌سازیم آن‌ها به شکلی دیگر. اگر نگاه ما به طبیعت این باشد که باید محصولات طبیعی استفاده کنیم و استفاده از محصولات دستکاری شده مجاز نیست یک نوع کشاورزی داریم؛ در کشور غربی با توجه به نگاهی که به انسان و طبیعت است یک نوع علم کشاورزی و قواعد دیگر وجود دارد. از نظر ما نگاه آن‌ها به آدم و عالم اشتباه است، در نتیجه زندگی اجتماعی‌شان هم فاسد می‌شود و آثار و پیامدهای بدی دارد؛ بحران‌های محیط زیست و بدهی خانواده و هزاران بحران دیگر.

چرا ما شاخصه‌های اقتصاد اسلامی خودمان را نمی‌سازیم؟

کسی در کشورما مشتری اقتصاد اسلامی نیست. تقاضایی از طرف دولت وجود ندارد. تک تلاش‌هایی در چهارگوشه کشورمان شده است. افرادی بر اساس ذوق شخصی خود کارهایی کرده‌اند، اما هنوز گفتمانی در فضای اقتصاد اسلامی ایجاد نکرده است که به شاخص‌سازی و سیاست‌گذاری برسد؛ چون آن غرب‌زدگی در کشور ما آن‌قدر حاکم است که علم را فقط آن علم نو کلاسیک و لیبرال می‌دانند. حوزه‌های علمیه هم که بیشتر به مسائل فردی کار دارند، مناسک اجتماعی دغدغه‌شان نیست. در نظام آموزشی حوزه علم اجتماعی آموزش داده نمی‌شود. در حوزه‌ها علم به معنای امروزی درس داده می‌شود. بحثی با عنوان بانکداری اسلامی در این سال‌ها شکل گرفته است که آن هم اسلامی کردن بانکداری مکتب شیکاگو است. یکی از مکاتب غربی را در این سال‌ها رنگ کردیم به عنوان بانکداری اسلامی که آن هم شوخی است. این از عدم آگاهی دوستان ما بوده است. ساختن شاخص پس از مرحله سیاست‌گذاری است. یعنی نظریه‌ای ارائه می‌شود، در سطح کشور به سیاست‌گذاری منجر می‌شود، آن‌وقت برای رصد و پایش سیاست، شاخص‌سازی می‌کنیم. نظام مالیاتی، بهره‌مندی از منابع طبیعی، انفال، نفت، گاز و جنگل‌ها همان شکلی است که پیش از انقلاب بوده که معمولاً هم غربی است همه همان طور سرجایشان هستند. اینکه رهبری می‌فرمایند در مراحل پنج‌گانه تمدنی دولت اسلامی نداریم، به این خاطر است که علم اجتماعی اسلامی که محل مراجعه حاکمان باشد نداریم یا به عبارت دیگر حکیم اسلامی نداریم که در حوزه‌های مختلف اجتماعی محل رجوع باشد. آن وقت دولت اسلامی بر اساس قواعد آن علم و حکیم اسلامی مستقر می‌شود، جامعه هم در آن قواعد حرکت می‌کند و جامعه اسلامی تشکیل می‌شود. ان‌شاءالله امید است در گام دوم انقلاب در این مسیر حرکت کنیم، هرچند در این ۴۰ سال توجه کمی به این مسیر شده است.

موضوع اقتصاد، درآمد نیست، رفع نیاز با قواعد عادلانه است

در اقتصاد موضوع، درآمد نیست؛ موضوع رفع نیاز به صورت عادلانه است. یعنی اینکه ما چگونه کار کنیم که یک زندگی شرافتمندانه اعم از آموزش، امنیت، سلامت، موادغذایی و سرپناه داشته باشیم. الان حکومت اسلامی داریم، دولت اسلامی نداریم؛ به این معنا که قواعد زندگی، نهادها و سازمان‌ها بر اساس قواعد اسلامی نیست. در دولت اسلامی مثلاً خانه‌ای 500 متری، نیاز فرد را برآورده می‌کند، حالا شاید شما بتوانید خانه هزار هم بسازید ولی در دولت اسلامی یا اجازه نمی‌دهیم یا آن را تقبیح می‌کنیم. بنابراین در هر جامعه‌ای نیازها برآورده می‌شود، اینکه حدش چقدر باشد به چگونگی نگاه ما به عالم و آدم برمی‌گردد. دیگران بر اساس نگاهی که به عالم دارند می‌گویند هرچه بیشتر مصرف کنی خیر است و لذت بیشتری دارد. آن‌ها بر اساس این فلسفه جامعه را سامان می‌دهند، ما بر اساس آموزه‌های دیگری جامعه را سامان می‌دهیم.

بنابراین موضوع درآمد نیست، رفع نیاز با قواعد عادلانه است. این قواعد را ما از شریعت می‌گیریم، آن‌ها از فلسفه فایده‌گرایی. اینکه خروجی چه باشد برایمان مهم نیست، مهم این است که مردم راضی باشند و بر مبنای باورهایشان زندگی را سامان دهند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.