این روزها یک جمله را زیاد می‌شنویم «انگار همین دیروز بود که سال ۱۳۹۸ آغاز شد» و به قول معروف به یک چشم برهم‌زدنی یک سال گذشت.

هنوز برای باهم بودن فرصت هست

قدس آنلاین:  این روزها یک جمله را زیاد می‌شنویم «انگار همین دیروز بود که سال ۱۳۹۸ آغاز شد» و به قول معروف به یک چشم برهم‌زدنی یک سال گذشت.

سال ۹۸ با تمام شادی‌ها و غم‌هایش تمام شد و هر کدام از ما خاطرات مخصوص به خودمان را از این سال داریم، ولی بی‌تردید ماجرای شیوع ویروس کرونا در این سال در تاریخ دنیا ثبت خواهد شد و سالیان سال راجع به آن صحبت خواهد شد.

در این شماره آخر روزنامه در سال ۹۸ قصد داریم به دور از تمام تکلفات گفتاری ساده‌تر از هر زمان دیگری به نکاتی اشاره کنیم که شاید با توجه به شرایط ایجاد شده در جامعه اندکی تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.

شیوع ویروس کرونا بی‌شک برای بسیاری از ما که غرق زندگی روزمره مادی شده بودیم تلنگری بود تا به خودمان بیاییم و لحظه‌ای ذهنمان را از همه مشغله‌های دنیوی خالی کرده و به این نکته فکر کنیم که چه چیز این دنیا ارزش این همه تلاش‌های چشم‌بسته را دارد.

دنیایی که برخی از ما برای ساختن آن گاهی آن‌قدر از احوال خودمان هم غافل می‌شویم که یادمان می‌رود کجا بودیم و حالا به کجا رسیده‌ایم و چه بهایی برای به دست آوردن چیزهایی که دلمان می‌خواسته، پرداخته‌ایم. یادمان می‌رود لحظه‌های گذشته را نمی‌توان دوباره زندگی کرد و نمی‌شود خیلی چیزها را جبران کرد.

این روزها قصه‌های تلخ جان‌باختن عده‌ای از هموطنان ما تصویری واضح از بی‌مقداری تمام دنیا به ما نشان داد. به وضوح دیدیم که برخی‌ها با داشتن مال‌ومنال زیاد و یا مقام عالی هم نتوانستند یک روز بیشتر در مقابل ویروسی نادیدنی و حقیر زنده بمانند و همه‌چیزهایی که در تصورشان دارای ارزش بود به یک عطسه فروریخت و در ناباوری تمام جان خود را از دست دادند.

ای کاش در سال آینده و روزهایی که از ویروس کرونا هم خبری نیست، یادمان نرود که دلمشغولی‌های این دنیا ارزش یک قطره اشک دلشکسته‌ای را ندارد  و می‌توان به جای نگاه مادی صرف و پیشرفت‌های ظاهری، اندکی هم با احساس زندگی کرد و طعم زندگی سرشار از عاطفه را چشید.

آری می‌شود به جای تلاش برای افزودن دارایی‌های دنیوی و مادی اندکی هم برای دارایی‌های معنوی و احساسی خود تلاش کرد و شادمانه‌هایی را تجربه کرد که به گواه تمام آدم‌هایی که با مهربانی زیسته‌اند لذتی وصف‌ناپذیر و آرامشی عمیق را نصیب آدمی می‌کند.

می‌شود بی‌تفاوت از کنار کودکی که از سر ناچاری و به جبر زندگی مجبور به کار شده نگذشت و چند دقیقه هم به قصه زندگی او گوش داد و شاید باری اندک از دوش او برداشت. راستش را بخواهید بسیاری از ما تا داشته‌هایمان را از دست ندهیم نمی‌دانیم چه چیزهایی داریم که داشتن آن‌ها برای خیلی‌ها آرزوست.

هیچ عقل‌ سلیمی انسان را به بی‌انگیزه زیستن توصیه نمی‌کند، اما بیشتر ما انگیزه را به مرحله ولع رسانده‌ایم و همیشه فکر می‌کنیم همه‌چیز کم داریم و باید به برداشته‌هایمان اضافه کنیم و یادمان می‌رود که فرصت استفاده از همان داشته‌های اولیه را از دست داده‌ایم.

می‌شود با اندکی قناعت از هر آنچه داریم لذت ببریم و با انگیزه بهتر کردن شرایط تلاش کنیم، ولی اگر قناعت را فراموش کنیم و در دام دنیا گرفتار شویم روزی می‌فهمیم اشتباه زندگی کرده‌ایم که به آخر خط رسیده‌ایم و تازه یادمان می‌آید قرار بوده برای بدست آوردن آرامش و آسایش تلاش کنیم، ولی عمرمان را در تشویش و زیاده‌خواهی‌ها گذرانده‌ایم.

راستش را بخواهید بسیاری از ما هنوز تفاوت آرامش و آسایش را نمی‌دانیم و برای همین می‌توانیم افراد زیادی را در اطرافمان ببینیم که به ظاهر خانه‌های آنچنانی دارند و خودروهای مجلل سوارند، اما زندگیشان هیچ رنگی ندارد و مهم‌ترین کسری زندگیشان آرامش است و تنها در ظاهر برای تن مادی خود اسباب آسایش را فراهم کرده‌اند و شاید بر صندلی چند میلیونی خودرو میلیاردی نشسته‌اند، ولی در دلشان غوغای دیگری به پاست که بود و نبود آن صندلی یادشان رفته است.

باور دارم عده‌ای از ما سال‌هاست که فرزندانمان را در آغوش نگرفته‌ایم، گویی با تمام شدن دوران کودکی بچه‌ها، نیاز آن‌ها به آغوش والدین (و به طور خاص پدر) برطرف شده و دیگر مانند غریبه‌ها شده‌ایم. نمی‌دانیم یک لحظه آغوش پدر چه آرامش و اعتماد به نفسی را به دختر نوجوانمان می‌دهد و یا چه اندازه دوستی پدر و پسر را محکم‌تر می‌کند.

بیایید در سال جدید با خودمان عهد ببندیم هربار که دلخسته از نداری‌های دنیا شدیم سری به محلات حاشیه‌شهر بزنیم و در میان کوچه‌های باریک که پر از کودکانی است که رؤیای همان زندگی به ظاهر ساده ما را دارند قدم بزنیم تا شاید وسوسه‌های دنیوی را از خود دور کنیم و شاکر داشته‌هایمان باشیم.

بیایید در سال جدید ماهی یک بار هم که شده به سراغ روحمان برویم. اگر هفته‌ای یا دوهفته‌ای یک بار تنمان را به مهمانی غذای بیرون می‌بریم یک بار هم روحمان را به یک وعده سیر از مهربانی دعوت کنیم و با خرید اندکی خوراک یا پوشاک و یا هر چیزی که نیازی را از نیازمندی برطرف می‌کند، روح مهرورزمان را صیقلی دوباره بدهیم، چراکه بی‌هیچ تردیدی لذتی بالاتر از لذت شاد کردن دلی خسته در دنیا وجود ندارد.

ای کاش در گوشه‌ای از ذهمنان برای همیشه بماند که بین مرگ و زندگی هیچ فاصله‌ای نیست، چراکه به چشم خود دیدیم با شیوع یک ویروس چه تعداد انسان جان باختند و بی‌شک آن‌ها هم برای سال جدید و روزهای آینده خود برنامه‌ها داشتند و هنوز آرزوهای بسیاری داشتند که قرار بود برای محقق نمودن آن‌ها تلاش کنند، اما یک دست آلوده یا یک عطسه بی‌موقع یک فرد مبتلا فرصت نداد تا آن‌ها هم سال جدید را ببینند.

خلاصه اینکه ای کاش مهربانی و مهرورزی عادت همیشگی ما شود تا دیگر خبری از احتکار و گران‌فروشی نباشد. کاش برخی از ما که تصور می‌کنیم به دنیا آمده‌ایم تا آن را فتح کنیم و بر دارایی‌های خود بیفزاییم، لحظه‌ای به خودمان بیاییم و بدانیم که آخر ماجرا جز همان چند متر پارچه چیزی نصیبمان نمی‌شود و دارایی‌های دنیا هیچ ارزشی ندارند و نمی‌توان با تمام آن‌ها یک لحظه بیشتر زندگی کرد.

پس به بهانه سال نو عهدی نو با خود ببندیم که از این پس به مهراندوزی هم بپردازیم به امید آنکه در زمان مرگمان عده بیشتری غمگین رفتنمان باشند و نکند کارهایی بکنیم که نبودنمان مایه شادمانی دیگران شود.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.