عدالت به عنوان نقطه کلیدی گفتمان امیرالمؤمنین(ع) در طول دوران نزدیک به پنج سال حکومت ایشان موضوعی است که محل انطباق و مقایسه حکومت‌ها با حکومت ایشان از این نظر بوده است. میراثی که به نظر، هنوز که هنوز است نتوانسته‌ایم در نهج البلاغه و سیره زندگی حضرت به شکل درستی آن را اتخاذ و بازخوانی کنیم. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت و گوی ما با حجت‌الاسلام دکتر حسن شفیعی، دانش آموخته دکترای تاریخ تمدن از دانشگاه معارف اسلامی قم است.

سیاست، مانع بازخوانی میراث عدالت

قدس آنلاین: عدالت به عنوان نقطه کلیدی گفتمان امیرالمؤمنین(ع) در طول دوران نزدیک به پنج سال حکومت ایشان موضوعی است که محل انطباق و مقایسه حکومت‌ها با حکومت ایشان از این نظر بوده است. میراثی که به نظر، هنوز که هنوز است نتوانسته‌ایم در نهج البلاغه و سیره زندگی حضرت به شکل درستی آن را اتخاذ و بازخوانی کنیم. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت و گوی ما با حجت‌الاسلام دکتر حسن شفیعی، دانش آموخته دکترای تاریخ تمدن از دانشگاه معارف اسلامی قم است.

جناب شفیعی! به عنوان مقدمه، شما مهم‌ترین چالش حکمرانی حضرت علی(ع) مضاف بر روایت‌های غالبی که وجود دارد را چه می‌دانید؟

بدیهی است که به پدیده‌های تاریخی نمی‌توان تک عاملی نگاه کرد و به نظر برای پاسخ به این پرسش، باید فضای اجتماعی را که امیرالمؤمنین پس از ۲۵ سال در آن به خلافت می‌رسد مدنظر قرار داد و آن را با همه تمایزات و تضادهایی که از این جهت با پیش از آن وجود دارد در نظر گرفت. فضایی که جامعه را به تعبیری به لبه پرتگاه رسانده که امیرالمؤمنین(ع) در مورد آن می‌گوید، نه دل‌ها و نه عقول توان تحمل اصلاح آنچه بر سر این جامعه آمده است را دارد. عامل دیگر، گروه‌ها و جریان‌های مؤثر در حکومت امیرالمؤمنین(ع) هستند که هرکدام در درونی‌تر کردن چالش‌های امیرالمؤمنین در امر حکومت اثرگذار هستند. برای نمونه وقتی امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسیدند گروهی در ابتدا با ایشان همراه شدند ولی با این نیت که به منافع خودشان برسند. کسانی که در ۲۵ سال پس از پیامبر تا آن دوران تبدیل به قطب‌های سرمایه‌داری شده بودند و زمانی که به حکومت امیرالمؤمنین(ع) رسیدند نتوانستند با شیوه حکومت ایشان همراه شوند، با از بین رفتن نظام پرداخت طبقاتی بیت المال توسط امیرالمؤمنین(ع) به از بین بردن سنت گذشته اعتراض کردند که حضرت با به یادآوردن سیره نبوی جواب آن‌ها را داد. هر چند آن‌ها در مقابل این پاسخ ساکت شدند ولی قانع نشده بودند. این اختلاف‌ها زمانی بیشتر شد که این‌ها به یقین رسیدند به منافع و قدرت و مقام مدنظرشان نخواهند رسید. این گروه به اصطلاح ناکثین، به خودی خود توان به چالش کشیدن حکومت امیرالمؤمنین(ع) را نداشت ولی با گره خوردن با جریان امویان این قدرت را پیدا کرد. جریانی که بیش از دو دهه بر شام حکمفرمایی و تغییرات سیاسی خاصی را در آنجا ایجاد کرده بود؛ به نحوی که معاویه می‌گفت من در شام ۱۲۰ هزار شمشیرزن دارم که نه علی و نه سابقه او را در اسلام می‌شناسند. این گروه برای زمینگیر کردن علی(ع) در درون حکومت آمدند و گروهی را به اسم اشراف و جریان سران جمل ایجاد کردند. آن‌ها را با نامه‌نگاری تهییج کرده و با عنوان خلیفه خطاب و ادعا کردند از مردم شام برای آن‌ها بیعت گرفته شده است. حتی نیروی نظامی و مستشاران رسانه‌ای و بودجه در اختیار آن‌ها قرار دادند. پس اولین جریان اشراف درون حکومت حضرت بودند که با رصد نیروهای خارج از حکومت شناسایی شدند و با هم ارتباط برقرار کردند و توانستند صف آرایی سنگینی درون حکومت امیرالمؤمنین ایجاد کنند.

آنچه تاکنون روی آن تأکید کردید روایت غالبی بود که با عنوان ناکثین و مارقین و قاسطین تاکنون بسیار به آن پرداخت شده است. آیا جریان درونی تری در دل حکومت غیر از خوارج وجود داشته است؟

در ادامه بحث، جریان مهم‌تر و ریشه‌دارتری نسبت به این دو جریان وجود دارد که سبب می‌شود چالش‌ها از آنچه هست نیز پیچیده‌تر شود. این جریان در اوایل خیلی اسم و رسم‌دار و دارای نفوذ نیستند، ولی هر چقدر حکومت امیرالمؤمنین به پایانش نزدیک‌تر می‌شود قدرتمندتر و بانفوذتر می‌شوند. در تاریخ، این جریان به قاعدین معروف شدند. جریانی که حکومت امیرالمؤمنین را در جنگ‌ها همراهی نکردند، هرچند در رکاب دشمنان ایشان نیز نرفتند. حضرت خطاب به این جریان می‌گویند: خذل الحق و لا ینصر الباطل؛ درست است که باطل را یاری نکردید ولی حق را خوار کردید. در جریان‌های سیاسی به این گروه، جریان اعتدال و کناره‌گیر گفته می‌شود. این گروه بسیار خطرناک بودند چرا که از حکومت به بهانه‌های اخلاقی و شعائر دینی کناره می‌گرفتند و به همین بهانه‌ها تقابل امام در مقابل دشمنان را تخطئه می‌کردند. حقیقتاً این جریان کسانی نبودند که اخلاق‌مدار و دیندار باشند و دغدغه مصالح جامعه را داشته باشند، بلکه جریان عافیت طلب و قدرت طلب بودند که همانند جریان اشراف جرئت ابراز و بروز نداشتند. در چرایی خطرناک بودن این جریان اینکه نفوذ آن‌ها در روزهای اول محسوس نبود، ولی اندک اندک سخنان و واکنش‌های این گروه در قبال سیاست‌های علوی در هنگام چالش‌ها، در مردم تردید ایجاد می‌کرد و حقانیت تصمیمات امیرالمؤمنین(ع) را در دیدگاه مردم به چالش می‌کشید. این جریان از درون جریان حق و حکومت و پیرامونی حضرت علیه خود حضرت یارکشی می‌کرد. به همین دلیل هرچه پیش می‌رویم خطر آن‌ها بیشتر می‌شود. جریان طلحه و زبیر و اموی‌ها مشخص بود که برای رسیدن به قدرت و منافع مادی است، اما این جریان به شدت روحیه اخلاق‌مداری و احتیاط دینی دارند و با روحیه اخلاق‌مداری به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) می‌رفتند که هضم این قضیه برای مردم نیز سخت است. سردمداران این قضیه که بعدها خوارج از آن‌ها متأثر می‌شوند را می‌توان سعد بن ابی وقاص، زید بن ثابت و اسامه بن زید را نام برد.

تطابق‌های تاریخی که در مقام مقایسه میان حکومت فعلی و حکومت علوی انجام می‌شود چقدر درست است؟ آیا با این مدل تطابقات می‌توان ارزیابی درستی از حکمرانی بدست آورد؟

برخی این تطبیق تاریخی را برنمی‌تابند و آن را منکر می‌شوند و برخی دیگر آن را افراط گونه انجام می‌دهند، در حالی که شرایط و ضوابط این تطبیق را نمی‌بینند. به نظر من مشکل ما در این زمینه تولید ادبیات است. مشکل ما در نگاه‌های امروزی است که وارد کار تاریخی نشده و خوانش تاریخی خود را امروزی نکرده‌اند. اگر این خوانش درست و با ادبیات جدید شکل بگیرد در ادامه می‌توان امیدوار بود که با پیوست‌های فرهنگی به عموم مردم عرضه شود.

در دوران منتهی به انقلاب، خوانشی از امیرالمؤمنین(ع) توسط شهید مطهری، رهبری یا دکتر شریعتی صورت گرفت و در آماده کردن برپایی یک حکومت شیعی علوی کمک کرد. چرا امروزه در به خدمت گرفتن سیره و ایده حکمرانی امیرالمؤمنین با مشکل مواجهیم. به تعبیری نمی‌توانیم خوانشی امروزی را به نسل جدید و با همان مؤلفه‌های جاذبه و دافعه امیرالمؤمنین(ع) مطرح کنیم؟

من خودم فکر می‌کنم مشکل اصلی در خوانش امروزی نیست بلکه مشکل در سیاستمداران ماست. زمانی آقای رحیم پور ازغدی در نماز جمعه گفتند ه برخی مسئولان به من گفته‌اند از نهج البلاغه نگو، چرا که مردم را متوقع بار می‌آوری. شاید کسانی چون ایشان تحت این سیاست نرود، ولی بسیاری تحت این شرایط قرار می‌گیرند و به مطالب و معارف نهج البلاغه نمی‌پردازند. من معتقدم زمانی که سیاستمداران سطح بالای حکومتی ما سخنان رهبری علیه مانور تشریفات و تجمل را برنمی‌تابند چطور باید انتظار داشت این‌ها ادبیات نهج البلاغه را تحمل کنند. من فکر می‌کنم چون این، توسط سیاستمداران منع شد و با این بهانه که مصلحت و اقتضای جامعه این است که مردم را نباید متوقع کرد، سبب شد جامعه ما کمتر سراغ بازخوانی نهج البلاغه برود و به همین دلیل بین سیره و مدل حکمرانی و آنچه با آن مواجهیم انشقاق شکل بگیرد. برداشت من این است که خوانش امروزی باید اتفاق بیفتد اما آنچه مانع اصلی در این میان است سیاست و به تعبیری سیاست زدگی ماست.

پس شما عدم نظریه پردازی و تولید نظریه از نهج البلاغه و منش حکمرانی امیرالمؤمنین را ناظر بر سیاستمداران می‌دانید؟

بله. آن‌ها هستند که باید به این موضوع پروبال بدهند. برداشت بنده این است که الآن ما پایان‌نامه‌های خوبی با همین رویکرد داریم، ولی دلیل عدم تبلور آن همین بحث‌های سیاسی است.

مهم‌ترین محوری را که امروزه باید برای رسیدن به تمدن اسلامی از دل سیره حکمرانی امیرالمؤمنین(ع) بازتولید شود، چه می‌دانید؟

در راه رسیدن به تمدن اسلامی، فکر می‌کنم فعلاً در زمینه دولت اسلامی به تعبیر رهبری و در معنای حاکمیتی به سرمی بریم. به نظرم عدالت بازرترین نقطه و نمودار در زندگی جمعی و فردی امیرالمؤمنین است، یعنی هم در سیره حکومتی حضرت و هم در زندگی فردی مهم‌ترین نقطه همین عدالت است. البته قدرت و رفاه و اقتدار ما به نسبت آن دوران‌ بهتر شده ولی با تغییرات بنیادینی به نظرم می‌توانیم امیدوار باشیم که از حیث عدالت نیز به نقطه مطلوب برسیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.