ظرفیتی انکارناپذیر حول موضوع عدالت در میراث شیعه و به‌خصوص سیره امیرالمؤمنین(ع) برای بازتولید آن در مقطع کنونی وجود دارد. به نظر می‌رسد تفسیر و تأویل‌های گوناگون از گزاره‌های تاریخی، منشأ بروز بحث‌های جدی در حوزه مفهوم عدالت شده که باید رویکرد تاریخی نسبت به این گزاره‌ها مورد مداقه بیشتری قرار گیرد. به این بهانه با حجت‌الاسلام دکتر امیرمحسن عرفان، مدیر گروه پژوهشی تاریخ و تمدن دانشگاه معارف اسلامی قم گفت‌وگو کرده‌ایم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید.

عدالت را در افق تمدنی نگاه کنیم نه تاریخی

قدس آنلاین: ظرفیتی انکارناپذیر حول موضوع عدالت در میراث شیعه و به‌خصوص سیره امیرالمؤمنین(ع) برای بازتولید آن در مقطع کنونی وجود دارد. به نظر می‌رسد تفسیر و تأویل‌های گوناگون از گزاره‌های تاریخی، منشأ بروز بحث‌های جدی در حوزه مفهوم عدالت شده که باید رویکرد تاریخی نسبت به این گزاره‌ها مورد مداقه بیشتری قرار گیرد. به این بهانه با حجت‌الاسلام دکتر امیرمحسن عرفان، مدیر گروه پژوهشی تاریخ و تمدن دانشگاه معارف اسلامی قم گفت‌وگو کرده‌ایم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید.

به نظر در شرایط فعلی، ما در مواجهه با متون و گزاره‌های تاریخی به اصطلاح با یک هرمنوتیک مضاعف مواجهیم که در آن هر کس با تفسیر و تأویل خود با داده‌های تاریخی روبه‌رو می‌شود. آیا واقعاً داده کاوی در متون و منابع تاریخی اتفاق نیفتاده یا مشکل این است که افراد با سطح دانشی متفاوت و بعضاً تقلیل یافته، برداشت‌های خودشان را سوار بر این گزاره‌ها می‌کنند؟

برای واکاوی گزاره عدالت در سیره معصومان(ع) ما با تعدد نگرش‌ها مواجه هستیم. به این معنا که مثلاً یک عده صرفاً با نگرش توصیفی مقوله عدالت را در سیره اهل بیت(ع) به‌ویژه سیره امیرالمؤمنین(ع) مورد بازخوانی قرار می‌دهند. در نگرش توصیفی به هیچ وجه تحلیل به کار نمی‌رود و گزاره تاریخی مورد تحلیل و بررسی قرار نمی‌گیرد. نگاه دیگر، نگرش تعلیلی است یعنی عده‌ای می‌آیند و در یک گام بالاتر از نگاه توصیفی، کاربست اصل عدالت از سوی پیامبر(ص) در مدینه النبی یا امیرمؤمنان(ع) در کوفه را مورد کاوش قرار می‌دهند. به عبارت دیگر زمینه‌های تاریخی اصلی عدالت را بررسی می‌کنند تا ببینند چه بسترهایی وجود داشت که امیرمؤمنان با آمدن به کوفه، عدالت را به مثابه نخستین گام در مواجهه با فرهنگ جاهلی به کار برده‌اند. نگرش دیگر، نگاه کارکردی به مقوله عدالت است که افراد می‌آیند و گزاره‌های تاریخی را از حیث پیامدها و کارکردهای کاربست عدالت در سیره حضرت علی(ع) یا پیامبر در مدینه بررسی می‌کنند. عده‌ای مقوله عدالت در تاریخ را به مثابه یک ارزش فرهنگی نگاه می‌کنند که ما به آن، عنوان نگرش هنجاری به عدالت را اطلاق می‌کنیم، یعنی عدالت را به مثابه یک ارزش اسلامی و فرهنگ معیار قرآن کریم می‌بینند و به کارکردها و تحلیل و توصیف آن در این بازخوانی کاری ندارند. جنس دیگری از مواجهه با کاربست اصل عدالت در سیره معصومین، نگاه تأملی و انتقادی است، یعنی عدالت را به مثابه یک سیستم و مجموعه نگاه می‌کنند و ضعف‌ها و کاستی‌های فرهنگی جامعه را مورد واکاوی قرار می‌دهند و موانع اجرای عدالت را نیز می‌بینند. مثلاً با تمرکز روی شرایط به فلان تصمیم خاص امیرالمؤمنین در یک مقطع تاریخی فکر می‌کنند که موانع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اندیشه‌ای زمان حضرت چگونه بوده است. به تعبیری به یک مقوله و تصمیم تاریخی نگاه سیستماتیک دارند. آخرین نگرش نیز نگاه آینده‌شناسانه است که مطابق آن باید کاربست عدالت در سیره امیرمؤمنان و اهل بیت(ع) به مثابه الگوی ما قرار گیرد و مشخص شود سیره حضرت برای جامعه و آینده و تمدن نوین ما چه کارکردهایی دارد. پس نگرش توصیفی، تحلیلی، کارکردی، هنجاری، تأملی و انتقادی و در نهایت نگرش آینده‌شناسانه رویکردهای متفاوت و متمایز به مقوله عدالت در تحلیل گزاره‌های تاریخی است.

تأکید می‌کنم که اگر می‌خواهیم گزاره‌های مربوط به عدالت را در سیره اهل بیت(ع) مورد واکاوی قرار دهیم باید به گسست‌های قومی و قبیله‌ای زمان اهل بیت(ع) وآنچه فرایند هویت‌یابی و جامعه‌پذیری نسل جدید را دچار چالش کرده هم توجه کنیم.

درواقع شما معتقدید در مواجهه با این گزاره‌های تاریخی ما باید کنش معصوم(ع) در زمینه تحقق عدالت و بحث مبارزه با فساد را در بافت و کانتکس تاریخی خودش مدنظر قرار دهیم؛ درست است؟

بله. برای نمونه اگر بخواهیم از سیره امیرالمؤمنین استفاده کنیم یکی از کارهایی که ایشان برای اجرا و بسترسازی عدالت انجام دادند احیای نظام معنایی مشترک بود، یعنی حضرت پیش از دستورسازی و امر و رویکرد حکومتی به مقوله عدالت، یک نگاه هنجاری و ارزشی به اجرای عدالت داشتند و درصدد اجرایی کردن یک نظام معنایی مشترک بودند. به عبارت دیگر اگر می‌خواهید کنشگران مختلف نسبت به تحقق عدالت پذیرش داشته باشند درصورتی موفق می‌شوید که بین همه افراد جامعه یک هم سویی مبنایی ایجاد شود. تأکید می‌کنم امیرالمؤمنین انگیزه رفتار جمعی برای اجرای اصل عدالت را مدنظر قرار داده بودند، بنابراین امیرمؤمنان یکی از دلایل ایجاد گسست‌های اجتماعی و ناعدالتی را فقدان عمل به آموزه‌های اسلامی می‌دیدند و به همین دلیل ایشان جامعه معاصر خودشان را در نخستین خطبه‌های خودشان همچون جامعه‌ای دانستند که پیامبر در آن برانگیخته شده بود. در خطبه شانزدهم ایشان می‌فرمایند «الا و ان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیکم صلی‌الله‌علیه‌وآله» آزمایش و تیره روزی‌ها، همچون روزی که خداوند پیامبر خود را برانگیخت، برگشته است. در جای دیگری تأکید می‌کنند شما رشته پیوند اسلام را گسستید و احکام آن را به کار نبستید. اساساً امیرالمؤمنین می‌بینند نظام معنایی مشترکی وجود ندارد، بنابراین احیای سیره رسول الله و مبارزه با بدعت‌ها و کنار گذاشتن افراد و عناصری که فرهنگ اصیل اسلامی را از مسیر اصلی خودش خارج کرده‌اند کارهایی بود که حضرت دنبال آن بودند. حضرت به دنبال ایجاد باورداشت واحدی که خاستگاه آن دین و تاریخ مشترک هست، بودند. همین مسئله عامل تأکید امیرالمؤمنین(ع) بر محوریت اسلام و کنار گذاشتن تفاوت‌های نژادی و قومی و زبانی و تلاش برای ایجاد یک زیست مشترک تاریخی است. به عبارتی حضرت دنبال یک چارچوب معنایی برآمده از دین مشترک، ارزش‌های مشترک و نمادهای مشترک و عدالت به عنوان ارزش مشترک در اسلام است. احیای نظام معنایی مشترک در این چارچوب به این معناست که باید از «من» فردی به سمت «ما» ی جمعی که حاوی عقلانیت اسلامی است حرکت کرد، یعنی فرد دیگر منافع شخصی و قومی خود را نبیند و مصالح درون اسلام را مدنظر قرار دهد. بنابراین احیای نظام معنایی مشترک با محوریت فرهنگ قرآن و سنت نبوی و تلاش حضرت برای همسانی امتیازات اجتماعی ناشی از مخاطب‌شناسی، نیازشناسی، موقعیت‌شناسی، زمان‌شناسی و پیامدشناسی ایشان بوده است.

وظیفه تولید این باورداشت مشترک و نظام معنایی همه‌شمول بر عهده کیست؛ در حالی که غلط دانستن باورداشت‌ها و برداشت‌ها امروزه محل منازعه است؟

درک مشترک از عمق راهبرد تمدنی عدالت در حوزه فکری و اندیشه‌ای رقم می‌خورد، یعنی الآن نخبگان علمی ما و مهندسان فرهنگی و فکری ما باید به سمت و سویی بروند که درک مشترکی از عمق راهبردی این آموزه در اسلام داشته باشند. ما باید اعتراف کنیم مشکلی که اکنون با آن مواجهیم نقصان در گستره ساحت و کاربست عدالت است یعنی از حیث فکری و اندیشه‌ای بُعد یا ابعاد خاصی در تحلیل تمدنی عدالت مورد توجه قرار داده می‌شود و ابعادی نیز کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. عمدتاً در مقوله عدالت اجتماعی ما بیشترین ایراد علمی و اندیشه‌ای را داریم بنابراین باید ساحت‌های مقوله عدالت و کارکردهای تمدنی آن به لحاظ فکری و اندیشه‌ای آن بیش از پیش مورد واکاوی قرار گیرد. البته باید اذعان کنیم الحمدلله چارچوب مطالعات عدالت‌پژوهی داریم و کتاب‌ها و مقالات فراوان و متعددی پیرامون عدالت انجام گرفته است.

شاید مشکل دیگری که از حیث پیاده‌سازی عدالت در سطح اجتماع داریم همین بحث تغییرات و تحولات ساختار جامعه در دوران مدرن است. چگونه در شرایطی که همه افراد به مناسبات جامعه بازار پرتاب شده‌اند می‌توانیم ادبیات خودمان را در این موضوع تولید کنیم؟

همه کسانی که دل در گرو عدالت دارند نخست باید نگاهی مجموعه‌ای و سیستمی به اجرای عدالت در جامعه داشته باشند. نمی‌شود صرفاً یک عرصه را ببینیم و انبوهی از عرصه‌ها را نه. از سوی دیگر نگاه ما به عدالت نیز باید جریانی باشد، یعنی یک نوع نگاه غیرساکن به عدالت. ما باید به دنبال پاسخگویی فقه شیعی به ضروری‌ترین نیاز تمدنی بشر باشیم. باید در اجرای اصل عدالت کاری کنیم که عمیق‌ترین تأثیر را در جامعه داشته باشد. باید اجرای عدالت را مسبوق به تحقیقات غنی کنیم و حتماً در اجرای اصل عدالت به شرایط محیطی و عوامل تأثیرگذار آن در عدالت‌اندیشی و اجرای عدالت توجه کنیم. بدانیم که عدالت برآمده از مدرنیته، جداکردن اخلاق از تاروپود عالم هستی است که چیزی جز حاکمیت فناوری و تکنوکراسی در مردم و سکولاریزه کردن امور و بروکراسی پوسیده مدرن و حاکمیت عقلانیت ابزاری برای بشر به همراه نخواهد آورد.

۳ نقص عمده در رویکرد تمدنی نسبت به عدالت

چشم نخبگان باید چشم مسئله‌یاب در تحلیل تمدنی عدالت باشد. سه رسالت عمده نخبگان در رهیافت اندیشه‌ای به عدالت، یکی کشف خلأهای علمی در این مقوله، دوم بدست آوردن نگرش جدید در مقوله عدالت و در نهایت گسترش نظریه‌پردازی در خصوص مطالعات عدالت است. سوای این موضوعات از حیث رویکرد اجتماعی به عدالت نیز ما با آسیب جدی با عنوان نقصان در پذیرش مواجهیم؛ یعنی جامعه نیز آگاهی‌های لازم را برای پذیرا بودن آموزه تمدنی عدالت ندارد. من نگاه مردم از این حیث به مقوله عدالت را آسیب‌زا می‌دانم چرا که نیازهای قومی و نژادی و فرقه‌ای و مذهبی و اقتصادی و منطقه‌ای بر اجرای عدالت در جامعه اولویت پیدا می‌کند. پس فهم اجتماعی نیز از عدالت وجود ندارد. در کنار اختلال در فهم نخبگانی و فهم اجتماعی از عدالت ما از حیث اجرا نیز با مشکلات فراوانی روبه‌رو هستیم و سیستم اجرایی ما برنامه‌های کامل و متوازن برای اجرای اصل عدالت در جامعه را ندارد. یعنی در حوزه اجرا نیز متأسفانه سیره معصومین و مبانی و فرهنگ معیار قرآنی پیش نمی‌رود. از طرفی پروژه بازار آزادی که سرمایه‌داری آن را مطرح می‌کند و به معنای تسلط کامل نهاد بازار بر کل سازمان اجتماعی است، به جای ادغام اقتصاد در روابط اجتماعی دست به ادغام روابط در مناسبات اقتصادی می‌زند. در این رویکرد برخی به خاطر حاکمیت فن سالارانه خود، عدالت اجتماعی را قربانی می‌کنند. روژه گارودی در کتاب «آمریکا پیشتاز انحطاط» از همین موضوع صحبت می‌کند. در نظام سرمایه‌داری که اساساً نظام تک خدایی بازار است عدالت اجتماعی و مردم سالاری در آن معنا ندارد. اساساً منطق درونی نظام سرمایه‌داری، جهانی شدن است و در این جهانی شدن، این عدالت است که باید قربانی شود. بنابراین ما باید به شدت نسبت به اجرای عدالت مبتنی بر فرهنگ غربی حساسیت اجتماعی داشته باشیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • كوچك زاده ۱۵:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
    1 0
    خيلي خوب و عالي بود. تشكر از دست اندركاران اين مصاحبه در روزنامه قدس. خيلي ممنون.