نام سعید تشکری با مشهد و امام‌رضا(ع) گره خورده است و همه آثار او به نوعی در اتمسفر و حال و هوای مشهد رقم می‌خورند و همین موجب می‌شود هر بار که خبر انتشار اثری جدید از او به گوشمان می‌خورد به این فکر کنیم تشکری در اثر جدیدش چه قصه، داستان و اتفاقی را رو کرده است؟

رساله ادبیات داستانی با چاشنی فنون رزمی!

قدس آنلاین: نام سعید تشکری با مشهد و امام‌رضا(ع)   گره خورده است و همه آثار او به نوعی در اتمسفر و حال و هوای مشهد رقم می‌خورند و همین موجب می‌شود هر بار که خبر انتشار اثری جدید از او به گوشمان می‌خورد به این فکر کنیم تشکری در اثر جدیدش چه قصه، داستان و اتفاقی را رو کرده است؟ اما همین جا بگویم باید هر چه در ذهن داشتید را دور بریزید و بدانید که «آرتیست» جدیدترین رمان سعید تشکری، با آنچه مخاطبان او فکر می‌کردند و حدس می‌زدند، بسیار متفاوت است. «آرتیست» از همان طرح جلد مخاطب را شگفت‌زده می‌کند تا برسد به نخستین خط رمان که با زبان محاوره نوشته شده است و در آثار قبلی او نمونه‌ای ندارد. «آرتیست» راوی دو شخصیت است، یکی خود نویسنده که انگار همان سعید تشکری خودمان است و دیگری سالمندی به نام آقای کوشا که نویسنده قصد دارد زندگی او را تبدیل به رمان و داستان کند. توجه به مسئله سالمندی و کودکان کار و همچنین حضور جاری و ملموس آقای نویسنده در این رمان، در کنار ویژگی‌های فنی اثر، آن را تبدیل به رمانی خاص در پرونده سعید تشکری کرده است. با تشکری درباره رمان «آرتیست»، ویژگی‌های فنی و محتوایی رمان و پرسش‌هایی از این دست گفت‌وگو کرده‌ایم که می‌خوانید.

* ابتدا دوست دارم بدانم آیا اتفاقی افتاده است که به تازگی رمان‌های بیشتری از شما منتشر می‌شود؟

** من تلاش دارم با انتشار رمان‌های بیشتر، مخاطب با آثار ایرانی ارتباط برقرار کند و آثار ایرانی را بیشتر بخواند. از طرفی من نویسنده پاره‌وقت نیستم بلکه نویسنده تمام‌وقت هستم و کارم نوشتن، خواندن و آموزش داستان‌نویسی است. پس آن چیزی که نامش به اصطلاح شما پرکاری است، به نظرم می‌رسد که یک رفتار حرفه‌ای است.

* رمان «آرتیست» یک رمان خاص در آثار شماست. البته روح کلی سبک نگارش شما در رمان در این اثر هم وجود دارد، اما استفاده از زبان محاوره و فرم رمان، جدید و تازه بود. سوژه این رمان با ویژگی‌های خاصی که دارد، چطور شکل گرفت؟ آیا متأثر از یک ماجرای واقعی یا نیمه‌واقعی بود؟

** ما در داستان و رمان دروغ نداریم. فرق قصه و داستان در این است که قصه دروغ بی‌تکنیک است و داستان واقعیتی که همراه با  تکنیک است.   قصه گذر است و می‌گذرد و داستان یعنی یک فرم که در آن فرم، ما ادبیات را از حالت سرگذشت، به یک بزنگاه تبدیل می‌کنیم. پس در جواب پرسشتان باید بگویم، بله کاملاً واقعی است.

* در «آرتیست» ما به آقای تشکریِ نویسنده به طرز قابل محسوسی نزدیک می‌شویم. جدا از این‌ها، این اثر انگار یک کلاس نویسندگی و حتی آموزش هنر رزمی نینجوتسو هم هست! چطور به این ایده رسیدید که خودتان به عنوان سعید تشکری در رمان حضور داشته باشید، چرا؟

** حضور نویسنده در داستان به عنوان یک تکنیک پذیرفته شده در ادبیات غرب همیشه مطرح بوده است، اما در ادبیات خودمان این نوع حضور نویسنده را در داستان نداریم، چرا که ما در حوزه ادبیات، شجاعت کالبدشکافی واقعی را نداریم که نویسنده بگوید - من واقعی را ببین - و اتصال نویسنده به رمان به عنوان سعید که در حال نوشتن رساله ادبی و آموزش‌های دفاع شخصی است و یا خلق بزنگاهی که همه این‌ها گرد هم می‌آید تا عدم‌امنیت و ناامنی در جامعه را، حتی در تقابل با یک سالمند نشان دهد.  

* فرمی که انتخاب کرده بودید، نحوه فصل‌بندی‌ها و استفاده از تعابیر و فنون هنر رزمی جوجیتسو اگرچه به جذابیت رمان افزوده بود، اما در بعضی فصل‌ها به مخاطب احساس سرکاری بودن دست می‌داد، اگرچه نه خیلی قوی و عمیق، اما غریبگی با این نوع از رمان وجود داشت. فکر می‌کنید این تصمیم و تکنیک درست بود و عدم‌ارتباط گرفتن مخاطب در بعضی فرازهای بعضی فصول کتاب، احیاناً به دلیل نو بودن چنین کاری نبود؟

** من رساله ادبیات داستانی و فنون رزمی نینجوتسو را در یک جایی تبدیل به یک بزنگاه داستانی کرده‌ام و در عین حال که داستان حلزونی را درس می‌دهم، یک برش حلزونی را هم به مخاطبی که اهل داستان‌نویسی است نشان و توضیح می‌دهم، بنابراین به گواه نقدهایی که روی کتاب خورده است، سه اتفاق پیش‌روی خواننده است. نخست این رساله داستان‌نویسی، برای کسانی که داستان‌نویسی را دوست دارند، به دقت نوشته شده است. دوم، به دوستداران ورزش‌های رزمی، چگونگی استفاده کردن از این تکنیک‌ها را آموزش می‌دهد و سوم، یک رمان پست‌مدرن پیش‌روی مخاطب است که سخت فهم و سخت خوان نیست.

* به نظر شما تفاوت «آرتیست» با دیگر آثارتان چیست.   این تمایز را در فرم و زبان اثر، دغدغه و موضوع و یا مسائل دیگر می‌دانید؟

** این متفاوت به نظر دلیلش این است که از این موقعیت حافظه‌ای نداریم. من به عنوان سعید تشکری این پرسش را می پرسم که با کدام اثر سعید تشکری متفاوت است؟ برای من آنچه اهمیت ویژه دارد، فرم روایت داستان است و هر بار فرمی را  برای روایت داستانم انتخاب کرده‌ام که پیش از من در ادبیات داستانی وجود نداشته باشد. آن فرم چیست؟ ادبیات سینما که از تکنیک‌های سینما مثل کلوزآپ، مدیوم‌ شات و... بهره‌برداری می‌کند. اما دغدغه این اثر، نگاه کردن به جامعه و آدم‌ها از نزدیک است، نگاهی جدید به کوچه و خانه، نه از دور و نه با دوربین بلکه از نزدیک و از درون قهرمان‌های داستان.

* راستی، چنین تجربه‌ای واقعاً برای سعید تشکری که اتفاق نیفتاده است؟ اگر در عالم واقعیت به شما چنین پیشنهادی شود، می‌پذیرید؟

** من در یک دوره این اشتباه را کرده‌ام و پذیرفته‌ام، شما نمی‌توانید در فضای سوداگرایانه، اعتقادات قلبی خودتان را نسبت به حضرت‌رضا(ع) بیان کنید، نمی‌توانید از راه زمینی یک فضای آسمانی برای خودتان ایجاد کنید. رمان می‌خواهد بگوید تو برای رسیدن به این آرزوی بزرگ نیازمند این هستی که به آدم‌ها اعتماد نکنی، زیرا آدم‌ها آن نگاه تو را ندارند.

* یک نقطه قوت مهم در این رمان توجه به واقعیات زندگی است، یعنی توجه به مسئله سالمندی و پیوندهای خانوادگی و همچنین کودکان بی‌سرپرست که واقعاً جای تحسین دارد. چرا که امروزه عموماً با رمان‌هایی مواجه هستیم که کمترین ارتباطی با مسائل اصلی جامعه ندارند؟ به لحاظ موضوعی، توجه‌تان به این مسائل چقدر مهم بود و از کجا ریشه می‌گیرد؟

** به نظر می‌رسد که در فرزندان نسبت به پدر و مادرها یک رفتار بزن‌دررویی عجیبی وجود دارد که نسل کنونی از آن استفاده می‌کند و در رمان همین موضوع مطرح است و یک خانواده از هم‌گسیخته را نشان می‌دهم که به جهت مسائل مالی، دوباره با هم به توافق می‌رسند. انگار پول، محل توافق و تعیین همه‌چیز است و من این را یک بلا می‌دانم که باید در یک رمان این بلا را به جامعه گوشزد می‌کردم.

* یک مشخصه دیگر رمان «آرتیست» کوتاه بودن آن در مقایسه با اکثر آثار شماست. تعمدی داشتید یا می‌توانستید صفحات بیشتری به رمان بیفزایید؟ احساس خود من این است که می‌شد کمی طولانی‌تر باشد. به خصوص به نظرم رسید صفحات آخر مقداری زود و عجله‌ای به اتمام رسید.

** این اثر یک اثر مینی‌مال است. باید کوتاه باشد که خواننده آن را در یک نشست کوتاه دو ساعته اما با لذت و بی‌وقفه بخواند و بتواند رمان را به دیگران پیشنهاد دهد. اکنون در ادبیات ما چندان پیشنهاد نداریم، اما دوستان اهل کتاب من که نویسنده هستند و این کتاب را خوانده‌اند، مدام «آرتیست» را پیشنهاد می‌دهند، به این جهت که این رمان هم فان است و هم برای نویسندگان یک رمان، کار است.

* در دو صفحه آخر آبی سرد روی صورت مخاطب می‌ریزید! منظورم برباد رفتن آرزویی است که از اوایل رمان برایش زحمت می‌کشید؛ همان وعده آقای کوشا. من واقعاً ناراحت شدم! در پایان گفت‌وگو می‌خواهم بدانم این آرزو از چه زمانی با شماست؟ دوست دارم درباره‌اش بشنوم.

** این آرزو برای من تقریباً یک آرزوی ۳۰ ساله بود، فکر می‌کنم با نوشتن داستان، ارادت خودم را به حضرت رضا (ع) ادا می‌کنم و وظیفه من همین است و خود حضرت رضا (ع) به این آرزو جامه عمل پوشانده، یعنی خادمی ایشان که در سال پیش مشرف شدم و اکنون در حقیقت یک خادم هستم که در خانه آقایم به عنوان یک داستان‌نویس خدمت می‌کنم و این رسیدن به آرزوست و خوشبختم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.