تجربه جهادسازندگی به عنوان پدیده‌ای که از آن با تعابیری چون نوآوری اجتماعی امام خمینی(ره) یاد می‌شود و نتایج شگفت‌آوری که براساس استنادات غیرقابل انکار در توسعه و محرومیت‌زدایی داشته، سبب جلب توجه پژوهشگران در داخل و خارج شده است.

نظریه سازی از «جهـاد سازندگی»

قدس آنلاین:  آنچه در میان این پژوهش‌ها بیش از دیگران جلب توجه می‌کند، پژوهشی است که اریک ساندر لاب در قالب پایان‌نامه دکترای فلسفه خود از دانشگاه پرینستون با عنوان «تاریخچه سازمانی جهادسازندگی ایران؛ از تأسیس تا نهادسازی» انجام داده که دو سال پیش نیز ترجمه آن توسط دانشگاه امام حسین(ع) منتشر شد. هر چند اصلی‌ترین سؤال سندرلاب در این پژوهش این است که چگونه انقلاب اسلامی با جهاد سازندگی توسعه روستایی را به ابزاری برای تحکیم قدرت داخلی و تأثیرگذاری بر پروژه خارجی استفاده کرده است؛ ما فارغ از این پرسش سعی کرده‌ایم در خصوص تلاش برای نظریه‌پردازی الگوی مدیریتی جهادسازندگی با دکتر میثم ظهوریان، دکترای مدیریت رفتاری که خود نیز تز دکترای خود را به همین موضوع اختصاص داده بود در سالروز تأسیس این نهاد انقلاب به دستور امام خمینی(ره) گفت‌وگو کنیم. دکتر میثم ظهوریان با بیان اینکه متأسفانه در ادبیات داخلی ما پژوهش‌های مفصلی در خصوص جهادسازندگی وجود ندارد، می‌گوید: شاید به لحاظ جدیت پژوهشی، کار آقای ایروانی مهم‌ترین این پژوهش‌ها باشد که آن هم خیلی فنی به جهادسازندگی پرداخته است.

ظهوریان با مقایسه بین پژوهش‌های داخلی و خارجی درباره جهادسازندگی گفت: پژوهشی که بنده انجام دادم یک نگاه تک‌موضوعی به جهادسازی با عنوان الگوی مدیریتی جهادسازندگی بود، در حالی که مثلاً آقای ساندرلاب تاریخچه جهادسازندگی را بررسی کرده است. البته او در این مقاله از منظر الگوی سیاست خارجی و دیپلماسی بین‌الملل جهادسازندگی نیز به این موضوع نگاه کرده است.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا این‌گونه به نظر نمی‌رسد سندرلاب در پژوهش خود مفصل‌بندی نظری جهاد از نظم علمی و سیاسی رایج را دشوار خوانده، پاسخ می‌دهد: من چنین برداشتی از پژوهش سندرلاب ندارم و برداشت من این است که ایشان جهاد را ماهیتی می‌داند که به صورت جنبش و نهضت ایجاد شده و بعد به صورت نهاد درآمده است. یعنی وقتی به وظیفه‌ و کارکرد اصلی‌اش عمل کرد به صورت نهاد درآمد و این نهادسازی جهاد را هم یک عنصر هدفمند می‌داند که به نظر من محل اختلاف است؛ چرا که سندرلاب از جهات سیاسی به موضوع نزدیک شده است و به نوعی نگاه منفی به انقلاب اسلامی دارد. یعنی نگرش او این است که انقلاب ایران برخلاف سایر انقلاب‌ها انقلاب شهری بود که ماهیتاً در روستاها نهادینه نشده بود و جهادسازندگی در کارکرد سیاسی که بر کارکرد اقتصادی و محرومیت‌زدایی آن غلبه داشت، تلاش داشت انقلاب را در روستاها نهادینه کند که اتفاقاً خیلی نیز از این جهت به نظر سندرلاب موفق بود.

جهاد سازندگی؛ مانع قدرت گیری جنبش های چپ و خلقی در روستاها

وی افزود: سندرلاب می‌گوید چون در روستاها جنبش چپ و جنبش خلقی حضور جدی‌تری از انقلابیون داشتند امام از جهت سیاسی جهاد را ایجاد کرده بود. این موضوع البته با درکی که خود بچه‌های جهاد سازندگی دارند و واقعیت نهادهای انقلاب اسلامی متفاوت است. به عقیده ما در عین عدم انکار رویکرد سیاسی این نهاد به عنوان بازوی انقلاب اسلامی، ماهیت جنبه‌های اجتماعی و محرومیت‌زدایی آن پررنگ‌تر بود. آنچه سندرلاب می‌گوید این است که جهادسازندگی از یک منظر در ذیل نظریات متعارف توسعه منطقه‌ای قابل تعریف نیست و از این نظر که بیشتر توسعه‌های منطقه‌ای که تعریف شده‌اند، یکی از الگوهای پایین به بالا یا بالا به پایین را پیشنهاد می‌کنند؛ این‌گونه تحلیل می‌کند که در خصوص جهادسازندگی مرز بین روابط حکومت و جامعه و به‌خصوص مرز بین حکومت‌ها و جنبش‌ها بسیار مبهم است. دلیل این امر آن است که جهاد سازندگی به طور همزمان از پایین یعنی سطح جامعه و بالا یعنی حکومت، بسیج شد. به همین دلیل به عقیده او نمی‌توان آن را ذیل نظریات توسعه‌ای منطقه‌ای موجود صورت‌بندی کرد.

ظهوریان نظریه‌پردازی در خصوص جهادسازندگی را حتی در پارادایم رایج امروزی نیز امکان‌پذیر می‌داند و در این باره می‌گوید: این‌طور نیست که نشود برای پدیده‌ای چون جهاد نظریه‌پردازی کرد، چرا که مثلاً کاری که ما خودمان کردیم یک کار داده‌بنیاد و اکتشافی بود. این‌گونه نیست که در نظریه‌پردازی موظف باشیم یک چارچوب از پیش تعریف شده که در قالب علم مدرن پذیرفته شده انتخاب کنیم. اتفاقاً کارکرد روش‌های نظریه‌سازی داده‌بنیاد و اکتشافی که وجود دارد برای پدیده‌هایی است که درچارچوب نظریه‌های موجود چه مدرن و چه غیرمدرن قابل صورت‌بندی نیستند. می‌شود جهادسازندگی را نیز الگوپردازی و الگوسازی کرد.

اشتباهمان در تحول علوم انسانی بی توجهی به تجربیات است

وی در ادامه بررسی تجربه جهادسازندگی و نظریه‌پردازی حول آن را منجر به کنار گذاشتن اشتباه‌ها در خصوص نظریه‌پردازی در علوم انسانی اسلامی می‌خواند و ادامه می‌دهد: اشتباه بزرگ در علوم انسانی اسلامی، منحصر دانستن آن به برداشت مستقیم از تراث دینی چون قرآن و حدیث است. مشکل اینجا خودش را نشان می‌دهد که مسائل می‌خواهند انضمامی شوند و اینجاست که نظریات دیگر خیلی حرف جدی نخواهند داشت و اتکای صرف به تراث دینی امکان الگوسازی را به ما نخواهد داد. ما برخی مبانی ارزشی را می‌توانیم از تراث شیعی خودمان بگیریم و از طرف دیگر تجربیاتی چون جهادسازندگی که آثار دینی داشته‌اند را برای حل مسائل عینی جامعه و منابع الگوسازی استفاده کنیم. اتکای صرف به منابع دینی سبب شده بسیاری از مسائل انضمامی ما مثل نظام بانکی و اقتصادی لاینحل بمانند.

نداشتن نظریه، پارادایم و هسته سخت در تجربه جهادسازندگی به عقیده ظهوریان امکان حدوث عینی و بازسازی و اصلاح آن را از ما سلب کرده بود که آن را این‌گونه تشریح می‌کند: اهمیت نظریه‌پردازی برای اصلاح پدیده‌هاست. وقتی پدیده‌ای چون جهاد وجود داشت اگر همزمان از این حیث نیز پیش می‌رفت و نظریه‌ای وجود می‌داشت ضمن پیشروی، امکان استحاله و انحلال تدریجی آن به وجود نمی‌آمد. ضمن اینکه جهاد رقیب جدی به اسم بروکراسی را در کنار خود داشت. شاید به این دلیل که ابعاد کامل بروکراسی، صورت‌بندی شده بود توانست جهاد را مغلوب و خود را به افراد مختلف تحمیل کند.

«جهاد سازندگی» چگونه استحاله شد؟

در بررسی دلایلی که منجر به استحاله و در نهایت ادغام جهادسازندگی شد باید چند نکته را مدنظر قرار داد. بخشی از این عوامل ناشی از تقابل سایر نهادهای دارای قدرت در داخل نظام جمهوری اسلامی با جهاد است که مشخصاً شامل سیاسیون و جریان‌های سیاسی (به‌ویژه بخش‌هایی از قوه مقننه) از یک طرف و ادارات و بخش‌هایی از وزارتخانه‌ها و ادارات دولتی از سوی دیگر بودند. بررسی اسناد مرتبط با جهاد در سال‌های اولیه انقلاب نشان می‌دهد این تقابل از سال‌های اولیه انقلاب و به طور ویژه در دولت بنی‌صدر نیز وجود داشته‌ که انتشار مقاله‌های متعدد ضد جهاد در روزنامه انقلاب اسلامی (ارگان بنی صدر) مبین این امر است؛ اما حمایت‌های جدی شهید بهشتی (به عنوان مغز متفکر جهاد) و شهید رجایی (از جمله در قالب تخصیص بودجه ۱.۵ میلیاردی به جهاد در ابتدای فعالیت) از جهاد در دوره مذکور را می‌توان از عوامل رشد آن در دوره یاد شده ذکر کرد. شهادت این دو حامی اصلی جهاد و کمرنگ شدن فضای ناآرام ابتدای انقلاب که ضرورت حضور جهاد در قالب یک جنبش اجتماعی را پررنگ می‌نمود، در کنار اختیارات کم رئیس‌جمهور وقت (آیت‌الله خامنه‌ای) که از دیگر حامیان جهاد بود و احساس خطر جریان‌های سیاسی از تأثیرگذاری و ضریب نفوذ بالای جهاد میان مردم، در عمل موجب تقویت نیروهای واگرا نسبت به جهاد سازندگی شد که در نهایت منجر به تغییر ماهیت ساختاری نهادی جهاد در قالب مصوباتی مانند وزارتخانه شدن، تفکیک وظایف و حذف کمیته فرهنگی گردید. می‌توان گفت چالش بین نیروهای فن‌سالار و انقلابی در جمهوری اسلامی در طول عمر انقلاب وجود داشته است و در بیشتر موارد نیز این چالش با غلبه نیروهای فن سالار همراه بوده است. یکی از دلایل همین است که نهادهای انقلابی پشتوانه قوی نظری پیدا نمی‌کنند، در حالی که بروکراسی باوجود تمام نقص‌ها و ناکارآمدی‌ها،   پشتوانه نظری فربه‌ای پیدا می‌کند که به حفظ آن کمک می‌کند. تحمیل بروکراسی ناکارآمد و مقررات‌زدگی در جهاد و به‌تبع آن کاهش انعطاف‌پذیری، جایگزینی نظام کنترل رسمی و اداری به جای ساختار کنترل جهادی که واجد مؤلفه‌هایی مانند خودکنترلی و امربه‌معروف و نهی از منکر همگانی بود و جایگزینی ساختار عضومحور داوطلبانه و مردمی نیروی انسانی با ساختار سنتی استخدامی رسمی ادارات از جمله مهم‌ترین این عوامل بوده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی اصغر کریمی ۰۶:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۸
    3 0
    یاد وخاطره جهاد سازندگی گرامی باد. باید عوامل انحراف و انحلال جهاد سازندگی را شناخت . قوم و قبیله گرایی - سوءاستفاده نمایندگان مجلس برای کسب رای از طریق زحمات خالصانه جهادگران - بطور کلی تبلیغات نمایندگان برای مجلس مسایلی که موجب انحراف جهاد سازندگی شد . تشریفات اداری - پرداختن به ساختمان اداری . رفتن در دام مقررات بی ارزش استخدامی ....... هریک از این عوامل باید به جای خود بررسی شود. البته نقش سازمان بی برنامه در نابودی جهاد سازندگی ازهمه پر رنگ تر است. امید است که همه واقعیت تلخ معلوم و سر منشا خیانت شناسایی شود ان شاءالله