حرکت تاریخی و تمدنی حضرت معصومه(س) به سمت توس در قرن دوم هجری و به تبعیت از حرکت جریان‌ساز برادرشان حضرت رضا(ع)، قرن‌ها بعد منشأ تشکیل تمدنی شیعی در شهر مقدس قم می‌شود که بارقه‌های آخرین انقلاب بزرگ جهان را رقم می‌زند.

رسالت اصلی دختران امروز مبارزه در سنگر علم است نه فضای مجازی

قدس آنلاین:  حرکت تاریخی و تمدنی حضرت معصومه(س) به سمت توس در قرن دوم هجری و به تبعیت از حرکت جریان‌ساز برادرشان حضرت رضا(ع)، قرن‌ها بعد منشأ تشکیل تمدنی شیعی در شهر مقدس قم می‌شود که بارقه‌های آخرین انقلاب بزرگ جهان را رقم می‌زند.

روایات و احادیث زیادی در منزلت این بانوی بزرگ جهان اسلام وجود دارد که خود شرح و بسط ویژه‌ای می‌طلبد. اما امروزه آنچه از سیره و سبک زندگی این بانوی بزرگ می‌توان آموخت، نقش‌آفرینی اجتماعی و فرهنگی مؤثر ایشان در زمان حیات و در امتداد حرکت امام زمان خود است.

به همین بهانه به سراغ دکتر اسما حسینی مقدم، دختر جانباز هشت سال دفاع مقدس و شهید مدافع حرم رفتیم تا با ایشان درباره نقش‌آفرینی مؤثر دختر امروز در جامعه اسلامی گفت و گو کنیم. حاصل این گفت و گو را در ادامه می‌خوانید.

شهید مدافع حرم «محمدرضا حسینی مقدم» در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۳۳۳ در تربت حیدریه چشم به جهان گشود. وی از جانبازان هشت سال دفاع مقدس با سمت معاون اطلاعات عملیات لشکر نصر ۵ بود که سرانجام در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ در دفاع از حرم مطهر امامین عسکریین(ع) و درگیری با تروریست‌های تکفیری داعش در شهر مقدس سامرا به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خانم حسینی مقدم! به نظر شما برای نسلی که کمتر با خانواده شهدا مواجهه مستقیم داشته و گرفتار کلیشه‌های رسانه‌ای عصر مجازی است، چقدر می‌توان از مفهوم الگوگیری از خانواده شهید استفاده کرد؟

پیش از این موضوع باید چند نکته را در نظر بگیریم. نخستین نکته این است که آیا خود ما خانواده شهدا این شایستگی را داریم که الگوی دیگران قرار بگیریم یا نه؟ من فکر می‌کنم خانواده شهدا هم مانند سایر افراد اگر بخواهند الگوی دیگران قرار بگیرند باید هم از نظر درونی دارای تزکیه باشند و هم از منظر بیرونی دارای شخصیت سالم و اخلاق‌مدار. پس منظورم از شایستگی تنها ظاهر متشرع و متدین نیست، چه بسا افراد محجبه‌ای که دچار خلأهای شخصیتی و معنوی زیادی باشند و برعکس افراد غیر چادری (نه بی حجاب) دارای اخلاق و محسنات معنوی بیشتری از آن‌ها باشند. شما اگر مروری بر احادیث ائمه بزرگوار هم داشته باشید می‌بینید تأکید ائمه(ع) بیشتر از اینکه روی پوشش‌های خاصی باشد بر مسئله تقواست. این تقواست که جلو شما را می‌گیرد و مانع دست درازی به مال حرام و یا غیبت می‌شود. البته قاعده‌های اسلامی در جای خود، اما به هر حال پیش از این بر تقوا تأکید شده است.

نکته دیگر این قضیه رویه خاطره‌نویسی برای شهدا در سال‌های پس از جنگ است. متأسفانه از بخش مهمی از زندگی شهدا در خاطرات آن‌ها غفلت و فقط یک بعد خاص از زندگی آن‌ها برجسته شده است. پدر من همیشه به این مدل خاطره‌نویسی انتقاد داشتند و می‌گفتند ما نباید تصویری از شهید ارائه دهیم که آن جوانی که این خاطرات را می‌خواند احساس کند چقدر از این شهید فاصله دارد و چقدر شخصیت او دست نیافتنی است. این مدل خاطره نویسی سبب می‌شود، خواننده با خود بگوید من که هرگز به این مقام نمی‌رسم و درنتیجه احساس تنبلی و ناکامی سراغش بیاید.

غافل از اینکه آن شهید هم در زندگی خودش مثل همه خانواده‌های دیگر فراز و فرودها و چالش‌هایی داشته است. ممکن است بین دختر و پدر و یا بین زن و شوهر اختلاف نظرهایی به وجود بیاید، اما مهم این است که چه راه حلی برای این مشکلات به کارگرفته شده است.

گسترش فضای مجازی و رسانه‌های گوناگون و نفوذ سبک زندگی غربی در لایه‌های مختلف زندگی سبب شده بسیاری از دختران مذهبی ما قدم در مسیر کار فرهنگی بگذارند و بسیاری از اوقات خود را در فضای مجازی سپری کنند، اما گاه شدت این فعالیت‌ها به حدی است که نقش دخترانه آن‌ها در خانواده محو می‌شود. این قضیه به‌خصوص در خانواده‌هایی که احساسات شدید مذهبی دارند پررنگ‌تر می‌شود. آیا به نظر شما می‌توان تعادلی میان این دو امر ایجاد کرد یا یکی از ملزومات این راه این است که ما یک طرف قضیه را فدای دیگری کنیم؟

«جانا سخن از زبان ما می‌گویی»! مسئله‌ای را مطرح کردید که متأسفانه دیگر تبدیل به یک درد عمومی شده است، اما من می‌خواهم بر حسب ضرب‌المثل «یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به دیگران» این مسئله را برگردانم به سمت خود خانواده شهدا و بعد بقیه قشر مذهبی را نقد کنم. من در میان دختران خانواده شهدا که صحبت می‌کنم همیشه می‌گویم رهبری پس از جمله معروف «خرمشهرها در پیش است» فرمودند: عرصه جنگ جدید ما عرصه مجازی و سایبری است. اساساً به قول شهید آوینی تمام جنگ دیگران با ما هم بر اساس همین عقیده ماست؛ حتی هشت سال دفاع مقدس. بنابراین شکی در این مبارزه نیست. اما این عرصه جنگ نرم و فضای مجازی که رهبری به‌خصوص به قشر جوان تأکید کردند، به یک دام و یک چاهی برای قشر مذهبی و انقلابی ما تبدیل شده که مانند یک باتلاق در حال بلعیدن آن‌هاست. یعنی این فضا رفته رفته کارکردهای اصلی خود را از دست داده و به مکانی برای دیده شدن این افراد تبدیل شده است.

در این میان متأسفانه برخی نهادها نیز با حمایت خود از این گونه حرکت‌ها به این گرداب دامن می‌زنند و فرزندان شهدا هم به جای اینکه در جایگاه‌های اصلی خودشان نقش آفرینی کنند تنها با حالتی نمایش‌گونه و ویترینی با مسائل برخورد می‌کنند.

منظور شما از نقش‌آفرینی در جایگاه اصلی دقیقاً کجاست؟

این فضا عمق ندارد و سطحی است. از طرفی چالش‌های فرهنگی ما  با غور و تعمق در مسائل جدی و اساسی حل می‌شود نه فقط پست گذاشتن از یک عکس نوستالژیک مذهبی و یا ری‌توییت کردن یک توییت خاص! رهبری هم بارها تأکید کردند عرصه‌ای که شما باید محکم پشت آن بایستید عرصه علمی است. ایشان در سخنرانی‌شان در سالگرد ارتحال امام ۶ نکته را برای تحول در جریان جوان انقلابی مطرح کردند که یکی از این‌ها همین فاصله گرفتن از فضای سطحی و حرکت علمی عمیق برای حل مسائل فرهنگی و اجتماعی است. رهبری فقط و فقط درباره یک موضوع در صحبت‌های عادی خود گفته‌اند  من حاضرم جان خودم را فدای این راه بکنم و آن هم مسیر فرهنگ است. خب این مسیر فرهنگ پشتوانه عمیق می‌خواهد.

حتی در جایی می‌گویند گاهی شب‌ها از دغدغه فرهنگی از خواب بیدار می‌شوم!

دقیقاً. من چند روز پیش در جمعی می‌گفتم رهبری در یک سخنرانی‌شان گفتند حواستان باشد در میدان دشمن بازی نکنید. چرا ما این جمله را همیشه برای دیگران می‌بینیم؟ از کجا معلوم مخاطب این جمله ما بچه‌های مذهبی و حتی خانواده شهدا نباشیم؟ گاهی من به عنوان یک دختر چادری با رفتارم ممکن است نگاه یک جامعه را نسبت به دین و مذهب عوض کنم. پشت تمام این بحث‌ها  همین جمله رهبری است که پشت هر تحول و تغییر بزرگی یک پشتوانه علمی است.

به نظرم اولویت دختران ما در جامعه باید تقویت علمی و بینش سیاسی باشد و سپس نتیجه آن را در فضای مجازی می‌توانند به مقدار نیاز به کاربگیرند. تحولی که دختران ما به دنبال آنند باید عمقی و علمی باشد و سپس آن را با فضای مجازی تکمیل کنند. اما الان برعکس است، دو خط کتاب می‌خوانیم و یک دنیا متن در فضای مجازی می‌نویسیم!

تا حالا شده بگویید کاش پدرتان بیشتر همان کار فرهنگی داشت و در ماجرای مدافعان حرم ورود مستقیم به حوزه نظامی نمی‌کرد؟

اینکه کاش پدر کنار ما بود، درحقیقت هر روز و هرلحظه این جمله را می‌گوییم، چون واقعاً فقدان سنگینی است. اما اگر بخواهم بگویم کاش کار فرهنگی‌اش را ادامه می‌داد و به عراق نمی‌رفت، نه! این مسئله نمی‌تواند جایگزین شهادت ایشان شود. تأثیری که خون یک شهید می‌تواند در این دنیا بر جای بگذارد با هیچ چیز دیگری قابل جایگزین نیست.

مثل شهید بزرگوار سردار سلیمانی که با شهادتشان جریانی عظیم در داخل و خارج از ایران به راه افتاد که ان شاءالله با ظهور حضرت حجت(عج) خاتمه می‌یابد.

یادتان باشد پدرتان یک کارگر ساده است!

شهید حسینی مقدم چهار فرزند دارد که در دوران حیاتش همواره به آنان گوشزد می‌کرد: «یادتان باشد پدرتان یک کارگر ساده است؛ پس اگر می‌خواهید به جایی برسید پشتوانه تان تلاش و تحصیل خودتان باشد». شهید برای فرزندان پدری فداکار بود و با مهربانی توأم با تدبیر شرایط رشد فکری و معنوی آن‌ها را فراهم می‌آورد. فرزندان شهید اسما، محمد، حسنا و علی هم اکنون به ترتیب مشغول تحصیل در رشته‌های دکترای زبان و ادبیات فارسی، دکترای فرهنگ و ارتباطات، دکترای پزشکی حرفه‌ای و مهندسی بهداشت حرفه‌ای هستند. با آنکه محمدرضا برای فرزندانش امیدها و آرزوهای فراوان داشت و تازه می‌خواست ثمره عمری را که به پای آن‌ها گذاشته بود ببیند، به محض فتنه‌انگیزی جریان‌های تکفیری و ظهور داعش در منطقه احساس تکلیف کرد و با پیگیری زیاد توانست به عنوان نیروهای مستشاری به عراق اعزام شود. در مدت حضور دو ماهه‌اش در سامرا به آموزش نیروهای داوطلب عراقی پرداخت و در دروازه عملیات شناسایی شرکت کرد که با موفقیت و پیروزی همراه بود. در آخرین شناسایی با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پای راست مجروح شد که به علت شدت خون‌ریزی به درجه شهادت نائل گردید. طبق خواسته و وصیت خودش در قبرستان وادی‌السلام شهر نجف در جوار حرم مولایش امیرالمؤمنین علی(ع) به خاک سپرده شد.

شهید حسینی مقدم از نگاه همسر

ما در سال ۱۳۶۱ زندگی مشترک خود را آغاز کردیم و در تمام طول این مدت همسرم در مسیر تلاش و مجاهدت بود. او بسیار متواضع بود و در محل کار همیشه خود را کارگری کوچک می‌دانست و این نداشتن منیت را در تمام زندگی وی می‌توانستید ببینید.

در طول بیش از ۳۰ سال زندگی مشترک هرگز متعرض من نشد و رنجشی برای من ایجاد نکرد؛ این رفتار را با اقوام و دوستان نیز رعایت می‌کرد به گونه‌ای که با وجود گذشت بیش از یک سال از شهادت همسرم هنوز اقوام و خویشان برای وی مراسم بزرگداشت برگزار کرده و در فراقش اشک می‌ریزند. همسرم رسیدگی به امور دیگران را بسیار مورد توجه قرار می‌داد و اصلاً اعتقادی به اینکه «مشکل دیگران مشکل من نیست» نداشت به نحوی که گاه برای رفع مشکلات اطرافیان و اقوام هزینه بسیار می‌کرد و سراغ بزرگان شهر نیز می‌رفت. پس از شهادتش روزی دیدم عده‌ای جوان اطراف خودرو شهید حلقه زده‌اند، گمان کردم ماشین را لازم دارند؛ اما بعد فهمیدم اطراف خودرو به یاد شهید شمع روشن کرده‌اند. وقتی دلیل آن را پرسیدیم متوجه شدیم شهید این جوانان را به کمپ ترک اعتیاد برده و این موضوع را به خانواده آنان نیز نگفته؛ پس از ترک دادن این جوانان، ارتباط خود را قطع نکرده و بسیار به آنان رسیدگی می‌کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.