۲۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۴
کد خبر: 715421

 صدای ساعت حرم دنگ دنگ تو گوشم می‌پیچه، و من در فکر اینم که چهار یا ۴۰ سال بعد چی میشه!؟

محدثه نعمتی/

 صدای ساعت حرم دنگ دنگ تو گوشم می‌پیچه، و من در فکر اینم که چهار یا ۴۰ سال بعد چی میشه!؟

احتمالاً یک لباده مشکی پوشیدم، با یک پیراهن یقه سفید بحرینی. همونی که همه خادم‌ها بر تن دارن، روی چارپایه چوبی که خودم از کوچه عیدگاه خریدم نشسته‌ام و دم باب‌الجواد(ع) به زائرای آقا خوشامد میگم و گمشده‌ام را پیدا می‌کنم.

صدای اذان از گلدسته بلند شده.

میدونم آقاجان! اما الان که نه! هر وقت که دستم تو جیب خودم بره، خودم نوکری زائرات رو می‌کنم.

عدد ۱۴ رو هر وقت می‌شنید، اشکی گوشه چشمش می‌نشست، می‌پرسیدم چرا؟ می‌گفت سال‌ها پیش با روزی ۱۴ عدد شروع کردیم، پیش رفتیم

هر جای کار گرهی پیش میومد، می‌گفتیم خودت راه رو نشونمون بده و نشون می‌داد.

بغضش میترکه، آخ که چه حال دل خوبی داره. غبطه می‌خورم؛ میگه کی فکرش رو می‌کرد اون ۱۴ تای اون موقع الان روزی ۴هزار تا و ۸ هزار تا بشه و این همه اتفاق!

اون قدر عشق و عطش امام‌ رضا(ع) رو داشت آخرشم تو باب‌الجواد آروم ‌گرفت؛ حالا که اینو می‌نویسم، سالگرد همین خادم مخلص و پاک باخته‌س که اسم قشنگش یادآور یه عزیزه برای خیلی‌ها... «حاج قاسم عقیلی».

خبر رسید کارت‌های بانکی که پس‌انداز داشتن و همه‌شو وصیت کرده بود به نیازمندا رسوندن.

حاج قاسم عقیلی یه حال و هوا و حس پاک بود پر از شوق ضامن آهو، آقا امام رضا(ع).

اونقدر اون حس قوی بوده که حالا با اینکه نیست و شب عید غدیر سالگردش بود، تیمی که با خودش همراه و همدل کرده بود تو این دهه روزی ۸هزار تا غذا و شب عید ۵۰۰ تا بسته ارزاق هدیه کردن به دانش‌آموزای یتیم و سادات حاشیه شهر مشهد!

صحبت از حال خوبه که تو هر قامت و هیبتی ما آدمارو کنار هم‌ پای کار میاره... روحش شاد و راهش ادامه دار ...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.