«اتوبیوگرافی» یا خودزندگی‌نامه یا زندگی‌نامه خودنوشت عناوینی است که شاید مصادیق اندکی در ادبیات‌معاصر داشته باشد؛ در واقع در اتوبیوگرافی، نگارنده خود دست به نگارش شرح وقایع و رخدادهای زندگی خود می‌زند و تلاش می‌کند مخاطب را با زوایای پیدا و پنهان زندگی خود آشنا کند.

قدس آنلاین:   «اتوبیوگرافی» یا خودزندگی‌نامه یا زندگی‌نامه خودنوشت عناوینی است که شاید مصادیق اندکی در ادبیات‌معاصر داشته باشد؛ در واقع در اتوبیوگرافی، نگارنده خود دست به نگارش شرح وقایع و رخدادهای زندگی خود می‌زند و تلاش می‌کند مخاطب را با زوایای پیدا و پنهان زندگی خود آشنا کند. نقطه مقابل اتوبیوگرافی این است که شرح زندگانی شخصیت‌های مهم سیاسی، ادبی، اجتماعی و فرهنگی، توسط دیگران مورد نگارش قرار گیرد که در این زمینه هم در ادبیات جهان و هم در ادبیات ایران، نمونه‌ها فراوان هستند و موضوع بحث نیست.

اما چرا این سنت در ادبیات معاصر ایران به عنوان یک رگه قوی و جاافتاده مرسوم نشده و همچنان نویسندگان اجازه می‌دهند دیگران «از ظن خود» یار آن‌ها شده و زندگی آن‌ها را بنویسند؟

شاید یکی از مهم‌ترین دلایل این مسئله را بتوان در «خودسانسوری» جست‌وجو کرد به این معنا که نویسندگان ایرانی معمولاً سانسور را از خود شروع می‌کنند و تمایل چندانی ندارند که پیدا و پنهان زندگی آن‌ها بر دیگران به ویژه در زمان حیاتشان عیان شود.

نکته دیگر در مورد علت کم‌بودن زندگی‌نامه‌های خودنوشت یا خاطره‌نگاری‌ها این است که براساس یک سنت فرهنگی البته اشتباه اما دیرینه، معمولاً بسیار کمتر خود را در معرض قضاوت دیگران قرار می‌دهیم. اتوبیوگرافی‌ها معمولاً دریچه و مدخلی هستند که از طریق آن‌ها مخاطب وارد حریم خصوصی شما می‌شود و ممکن است در مورد مسائل مختلف نگارش شده از سوی نویسنده دست به قضاوت بزند. نویسنده ایرانی معاصر نیز شاید با خود می‌گوید: «سری را که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند»؛ بنابراین عطای نگارش خاطرات شخصی خود را به راحتی به لقایش می‌بخشد.

«لفافه‌گویی و عدم‌صراحت» لهجه مسئله دیگری است که باید در کنار دو دلیل ساختاری و فرهنگی بالا برای عدم تمایل نگارندگان ایرانی به نگارش اتوبیوگرافی قلمداد کرد؛ به این معنا که نویسنده معاصر معمولاً صراحت و راحتی که با سوم شخص دارد با خودش ندارد! وی عمدتاً ترجیح می‌دهد مسائل و مشکلات را به گردن قهرمان و یا ضدقهرمان داستانش بیندازد البته بسیاری بر این باور هستند که در روایت سوم شخص‌های داستانی نیز، نگارندگان بسیار متأثر از زندگی خود هستند و در واقع مسائل زندگی شخصی خود را به صورت غیرمستقیم در داستان‌ها می‌آورند.

علت دیگر را شاید بتوان رگه‌های قوی سنت شفاهی در برابر سنت مکتوب دانست. فرهنگ ایران‌زمین از گذشته عمدتاً به صورت شفاهی و سینه به سینه منتقل شده و با وجود اینکه امروزه فرهنگ مکتوب وجه غالب پیدا کرده، اما مفاهیم و تابوهای سنت شفاهی همچنان به‌ویژه در ناخودآگاه ما باقی مانده؛ نقالی و روضه‌خوانی، نمادهای بارز فرهنگ شفاهی هستند که امروز نیز حیات بسیار برجسته‌ای دارند. نویسنده ایرانی نیز همچنان متأثر از این سنت است هر چند که «روایت» را به عنوان یک عنصر مهم از سنت شفاهی از آن خود کرده، اما آن را در خدمت شرح داستان دیگران قرار داده است.

استقبال مخاطب ایرانی از خودنوشت‌ها

با وجود نکات عنوان شده البته نمونه‌های مناسبی از اتوبیوگرافی‌ها را نیز اکنون در اختیار داریم؛ از قضا جالب است که مخاطب ایرانی برخلاف نگارندگان و باور آن‌ها، استقبال بسیار خوبی از این خودزندگی‌نامه‌ها دارند و تعدد دفعات چاپ آن‌ها خود مؤیدی بر این مهم است.

برای مثال کتاب «شما که غریبه نیستید» نوشته هوشنگ مرادی‌کرمانی که توسط انتشارات معین روانه بازار شده تاکنون چندین بار تجدیدچاپ شده و زبان شیوا، روایت بدون‌سانسور و سادگی نگارش، سبب شده مخاطب بسیار با خاطرات این نویسنده شهیر ایرانی همذات‌پنداری کرده و آن را در زمره بهترین نمونه‌های اتوبیوگرافی ادبیات معاصر قرار داده است. بسیاری از ما هوشنگ مرادی‌کرمانی را با روایت تصویری قصه‌های مجید می‌شناسیم، اما قطعاً خوانش «شما که غریبه نیستید» دریچه بهتری به افکار این نویسنده محبوب ایرانی باز می‌کند.

نمونه دیگر داخلی اتوبیوگرافی را می‌توان در «خاطرات یک مترجم» محمد قاضی، مترجم مشهور کشورمان جست‌وجو کرد که توسط انتشارات کارنامه روانه بازار شده و در مدت حضور خود در بازار نشر استقبال بسیار مناسبی از آن صورت گرفته است. روایت بدون روتوش و نثر روان از جمله شاخصه‌های مهمی است که محمد قاضی در نگارش خاطرات خود رعایت کرده است و سبب شده مخاطب به راحتی با آن ارتباط برقرار کند.

در سنت ادبیات غرب اما نمونه‌های این اتوبیوگرافی‌ها بسیار زیاد است؛ برای مثال می‌توان به کتاب‌هایی همچون «اعتراف به زندگی» پابلو نرودا اشاره کرد که توسط نشر چشمه و با ترجمه احمد پوری روانه بازار شده، «زندگی من» نوشته الکس فرگوسن که توسط نشر البرز و یا ترجمه روان یاسین قاسمی در بازار نشر حضور دارد. نمونه دیگری در میان خودزندگی‌نامه نوشت‌ها با تمرکز بر شخصیت‌های دنیای ورزش است. در میان کارگردانان شهیر سینما نیز لوئیس بونوئل، زندگی‌نامه جذاب خود را نگارش کرده و با عنوان «با آخرین نفس‌هایم» توسط انتشارات کتابسرای نیک و با ترجمه علی امینی نجفی در قفسه کتاب‌فروشی‌ها موجود است.

در مجموع نمونه‌های خارجی اتوبیوگرافی‌ها بسیار بیشتر از نمونه‌های داخلی است، اما استقبال بالای مخاطب از نمونه‌های داخلی شاید این تلنگر را به نگارنده ایرانی بزند که با این وجه سنت ادبی نیز آشتی برقرار کند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.