برای هر مسلمان معتقدی، هرچند روشنفکر و آزاده باشد، بسیار سخت است که در حوزه نقد عزاداری و مناسک حضرت سیدالشهدا(ع) صحبت کند؛ این مسئله البته طبیعی است.

جریان اسلام رحمانی توجیه‌گر معنویت پاره‌وقت است

قدس آنلاین: برای هر مسلمان معتقدی، هرچند روشنفکر و آزاده باشد، بسیار سخت است که در حوزه نقد عزاداری و مناسک حضرت سیدالشهدا(ع) صحبت کند؛ این مسئله البته طبیعی است، چراکه در منطق عقلانیت دینی، کار و بار محاسبه عزاداری‌ها و فعالیت‌های عاشورایی انسان با عنایت ویژه خود خداوند و حضرت پیش می‌رود و در این مسیر هم اعجازها و دگرگونی‌ها و عجایب کم پیش نیامده است. اما اگر بخواهیم با منطق خود نهضت حسینی پیش برویم، ناچار به اصلاح امور جامعه مسلمین هستیم که فلسفه نهضت حضرت نیز اصلاح دین پیامبر اکرم و امر به معروف و نهی از منکر بود.

بارها افرادی را در دستگاه عزاداری اباعبدالله(ع) دیده‌ایم که باتوجه به شناخت محدود خودمان از آن‌ها، پذیرش سینه زدشان در زیر این پرچم، برایمان سنگین بوده و همواره در پستوی ذهن خود اندیشیده‌ایم که این همه بالا و پایین شدن و زخم و جرح و عَلم‌کشی، چه دردی از رفتارهای ناپسند این همسایه و هم محلی‌مان در طول سال دوا می‌کند؟ آیا او هم تجربه اصیلی از این عزاداری کسب می‌کند؟ آیا می‌توان حضور در این دستگاه مقدس را به ایام خاصی محدود کرد و در ایام دیگر هیچ نشانی از ارزش‌های آن نداشت؟

اگر این پرسش‌ها، سؤالات ذهن شما نیز است با ما همراه باشید تا با کمک دکتر احمد شاکرنژاد، مدیر گروه اسلام و مطالعات معنویتِ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پاسخ آن‌ه را بشنویم. متن پیش رو بخش اول مصاحبه مفصل ما با دکتر شاکرنژاد است.

آقای دکتر! به عنوان پرسش نخست بفرمایید تفاوت اصلی میان معنویت مدرن و اسلامی چیست؟

البته برخی معنویت را به معنویت سنتی، مدرن و پسامدرن تقسیم می‌کنند و تمایزها را در قالب این سه گفتمان می‌پندارند. به طور کلی معنویت سنتی ویژگی‌اش توجه به امر متعالی و مقدس است که فراتر از انسان است؛ اما در معنویت مدرن، خود انسان محوریت دارد و تجربه معنوی وی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند؛ در معنویت پست مدرن نیز یک نوع تعالی که در معنویت سنتی داریم دیده می‌شود، اما این تعالی در عالم غیب و ناشناخته‌ها نیست، بلکه فقط کمی فراتر رفتن از همین عالم محسوسات است و در دایره همین عالم تعریف می‌شود.

معنویت سنتی ما عین شریعت و دینداری ماست و اگر از انسان سنتی سؤال می‌کردیم، هیچ وقت شریعت و طریقت و حقیقت را جدا از هم نمی‌دانست و همه را در یک دایره کلی به شمار می‌آورد؛ اما در جهان مدرن، دین و معنویت رقیب هم می‌شوند و در جهان پست مدرن نیز، دین به عنوان امری که جزم‌اندیش است مرجوح است و آن چیزی که راجح و برتر است خود معنویت است. به طور خلاصه اگر بخواهم تفاوت بین معنویت مدرن و پست مدرن و سنتی را بگویم، مسئله اصلی و متمایزکننده، توجه آن‌ها به ساختار دینی و یا به عبارتی نهاد دینداری است.

در این تعریف، منظورتان دقیقاً از ساختار یا نهاد دینداری چیست؟

اساساً معنویت امری تبخیرشدنی است که اگر ساختاری وجود نداشته باشد از بین می‌رود. ما در معنویت سنتی، اصل و اساس معنویت را به میزان توجه فرد به ساختارهای دینی می‌دانیم. اما جهان مدرن، معنویت را امری جامد به حساب می‌آورد که حتی بدون ساختار هم می‌توان آن را حفظ کرد و معنوی بود. جهان پست مدرن هم یک پله از این فراتر می‌رود و معنویت را امری مایع و سیار می‌داند که می‌تواند مثل جیوه حرکت کند و از محلی به محلی منتقل شود و آن ساختار مشخص هم نه تنها ضرورتی ندارد بلکه به فراخور موقعیت‌های مختلف، مانع است و باید به اشکال مختلفی دربیاید.

پس اصل و اساس در تمایز بین معنویت دینی و یا به تعبیر جامعه‌شناسان، معنویت سنتی، با آن چیزی که به عنوان معنویت مدرن و پست مدرن می‌شناسیم، این است که در معنویت دینی یا اصیل ساختارهای دینداری شریعت، آداب و رسوم و مناسک نقش پررنگی ایفا می‌کنند در حالی که در معنویت مدرن و پست مدرن جایگاهی ندارند.

البته در پرانتز عرض کنم همیشه در تاریخ افرادی بوده‌اند که باوجود زیست در جهان سنت، چندان به شریعت پایبند نبوده‌اند و فارغ از شریعت به دنبال معنویت بوده‌اند. این افراد یا جزو نخبگان جامعه بودند، مثل ابوالعلاء معری یا عمر خیام و یا اینکه جزو عوام الناس جامعه بودند که ما آن‌ها را اباحی‌گر می‌نامیم؛ افرادی که چندان به ساختارهای دینی توجهی نمی‌کردند و از طرفی ادعای معنویت هم داشته‌اند، مثل برخی جریان‌های دخیل در تصوف که چندان به شریعت توجهی نداشتند.

در بحث عاشورا هم ما از قدیم‌الایام این نکته را می‌بینیم که افرادی -هرچند کم و محدود بوده‌اند- به امام حسین(ع) علاقه داشتند و در مراسم و مناسک عاشورا و دهه محرم شرکت می‌کردند اما در بقیه سال چندان به چارچوب‌های دینی پایبند نبوده‌اند؛ به عبارتی نوعی معنویت عاشورایی پاره وقت داشتنه‌اند.

فرمودید در گذشته هم افرادی بوده‌اند که باوجود ادعای معنویت، چندان به چارچوب‌ها مقید نبودند. تفاوت این نوع معنویت پاره وقت در جهان سنت، با معنویت مدرن و پست مدرن در چیست؟

تفاوت در این است که هرچند در جهان سنت کسانی به چارچوب‌های دینی توجهی نمی‌کردند اما این افراد برای کار خودشان مشروعیتی قائل نمی‌شدند و می‌دانستند که در بقیه ایام سال در حال گناه و فسق و فجور هستند و برای همین در این ایام توبه کرده و سعی می‌کردند خودشان را اصلاح کنند و بعضاً هم موفق می‌شدند از دهه محرم نقطه آغازی بسازند برای زندگی خود. اما انسان‌های امروز، روز به روز خودشان را در عمل نکردن به شریعت و نهاد دینداری موجه‌تر  می‌یابند! و از این عمل نکردن عذاب وجدانی ندارند و توجیه می‌کنند که این چیزهایی که ما به عنوان شریعت و دین می‌شناسیم، سخن روحانیون و نظام روحانیت است و چون به آن نظام هم نقدهایی وارد است پس ما می‌توانیم به آن عمل نکنیم؛ دراین میان جریان‌هایی که با عنوان اسلام رحمانی شناخته می‌شوند هم توجیهاتی برای این گروه دست و پا می‌کنند.

از طرف دیگر جریان اسلام لیبرال نیز توجیهاتی می‌آورد که می‌شود معنویت را از شریعت و دینداری تفکیک کرد. این پدیده در غرب هم رواج زیادی دارد؛ چیزی که امروزه به اسم اوانجلیزم در مسیحیت می‌شناسیم که حتی به زبان فارسی در ماهواره فعالیت می‌کنند. دغدغه آن‌ها هم همین است که معنویت مسیحیت را به نوع جذابی معرفی کنند که بدون اینکه نیاز به کلیسا و کشیش باشد هم بتوان انسان معنوی بود.

اما اینکه چرا این مسئله جذابیت دارد برمی‌گردد به چند چیز. یک، تغییر شرایط باور در جهان مدرن که افراد آزادی اعتقادی خود را بد تفسیر می‌کنند و مصداق آن را فرار کردن از چارچوب‌های دینی می‌دانند که این خود ریشه در اومانیسم دارد و برساخته ذهنیت‌گرایی و یا انفسی‌گرایی است یا اینکه به تعبیر محققان پسا مدرن، مسئله فراروایت گریزی است. یعنی ما از چیزهایی که یک فراروایتی را به ما تحمیل می‌کند فرار می‌کنیم و آزادی خودمان را در این فرار می‌جوییم.

در غرب به این رویکرد می‌گویند (SBNR) یا religious spiritual but not یعنی من معنوی هستم نه دینی.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.